۳ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۴
کد خبرنگار: 1160
کد خبر: 84044917
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

روایت رزمندگان از تلخ و شیرین روزهای دفاع مقدس

رشت - ایرنا - رویدادهای هشت سال دفاع مقدس نه تنها در تاریخ ایران جایگاه ویژه ای دارد بلکه خاطرات تلخ و شیرین آن تا همیشه در ذهن آنان که این دوران را از سر گذراندند می ماند .

با شروع جنگ، نوجوانان و جوانان ما در قالب سرباز ، پاسدار و نیروهای بسیجی خود را به مناطق جنگی می رساندند تا از میهن اسلامی خود دفاع کنند که آن روزها برای این رزمندگان حال و هوای خاصی داشت .

یکی از کارشناسان اداره ورزش و جوانان گیلان به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس در گفت و گوی مفصل با خبرنگار ایرنا به روزهای آن دوران اشاره و خاطرات تلخ و شیرینی از روزهای حضورش در جنگ تحمیلی را بیان کرد .

سیداسماعیل پاداش ستوده اظهار داشت: من به عنوان سرباز حدود ۲۱ ماه در عملیات  مختلف حضور یافتم که همه این روزها، خاطرات تلخ و شیرینی را برایم رقم زد.

وی ادامه داد: من در گردان ۴۷ سوارزرهی لشگر ۲۱ حمزء و در عملیات  مناطقی همچون جنوب شلمچه ، دارخوین ، گمرک خرمشهر و غیره حضور داشتم که در یکی از 
 شبهای عملیات به عنوان پاس پخش بودم که البته شب بسیار تاریکی بود و هیچ نوری نیز وجود نداشت.

وی اضافه کرد: بین دو سنگر ما نیز یک لودر حضور داشت که مسئولیتش ایجاد سکو برای قرار گرفتن تانک بود و وظیفه من نیز سرکشی در حدفاصل این دو سنگر بود که در حین سرکشی ، لودر نیز مشغول به کار بود که صدای لودر باعث شد تا عراقی ها از جایگاه ما اطلاع یابند.

وی بیان کرد:  خمپاره اندازهای عراقی شروع به شلیک کردند و پس از اصابت چند خمپاره، لودر از کار ایستاد که پس از آن ، من بلافاصله خود را به لودر رسانده و دیدم که جای راننده خالی بود اما صدای نفس هایش را می شنیدم و سپس به سمت صدا رفتم و دیدم که راننده لودر غرق درخون است.

این جانباز جنگ تحمیلی تصریح کرد: پس از مشاهده این صحنه، راننده لودر را پایین کشیدم و او را روی دوش خود قرار داده و مسافت حدود یکصد متری تا سنگر را طی کردم، سپس این رزمنده با آمبولانس به بیمارستان اعزام شد اما به درجه رفیع شهادت رسید.

وی خاطرنشان کرد: آن شب تاریک و ظلمانی را هیچ وقت نمی توانم فراموش کنم چون آن رزمنده شهید را حدود یکصد متر روی دوش خود حمل کرده بودم، تمام لباس و بدنم غرق خون آن شهید شده بود و پس از چند روز فهمیدم که آن شهید هم استانی من و اهل شهرستان لنگرود بود.

ویرانی سنگر رزمندگان بدون هیچگونه خراش و آسیب

پاداش ستوده در ادامه به خاطره دیگری اشاره و اظهار کرد: با دوستان همرزم خود در شلمچه و در خاکریزی حضور داشتیم که یک خمپاره ۱۲۰ رژیم بعث عراق به بالای خاکریز اصابت کرد به گونه ای که تمامی خاک وارد سنگر شد و صدای ناشی از خمپاره باعث شد که حدود دو ساعت من و سایر افراد حاضر در آن سنگر، چیزی نشنویم و البته مرگ را جلوی چشمان خود دیدیم، اما با وجود اینکه دیواره سنگر تخریب شد ولی به طور معجزه آسایی نجات یافتیم و هیچ کدام آسیب ندیدیم.

 وی افزود: ابن در حالی بود که پس از تخریب خاکریز ، تعدادی از رزمندگان که در خاکریزهای دیگر حضور داشتند بلافاصله خود را به ما رساندند تا بتوانند افرادی را که زنده مانده اند ، از خاکریز خارج کنند اما وقتی آنها مشاهده کردند که هیچکدام آسیب ندیدیم، بسیار خوشحال شدند و صلوات و تکبیر گفتند.

وی در ادامه به یکی از تک تیراندازان رژیم بعث عراق به نام قاسم سبیل اشاره و بیان کرد: این فرد تبحر خاصی در تیراندازی داشت به طوری که از فواصل دور قادر بود حتی یک قوطی را مورد هدف قرار دهد و تعدادی از رزمندگان ما را نیز شهید کرده بود.

وی ادامه داد: در یکی از شبها، یکی از رزمندگان سلحشور دل به دریا زد و با رشادت مثال زدنی توانست جایگاه این تک تیرانداز را شناسایی کند و پس از آن، منطقه حضور قاسم سبیل را در اختیار خمپاره اندازها قرار دادیم و خمپاره اندازها نیز آن منطقه را به طور کل مهندم کردند.

ستوده بیان کرد : البته چون فاصله ما از آن منطقه دور بود، نمی توانستیم مطمئن شویم که این تک تیرانداز رژیم بعث به هلاکت رسیده، اما پس از آن شب، دیگر خبری از قاسم سبیل نشد و به همین دلیل همه اعتقاد یافتیم که وی به هلاکت رسیده است.

ندای دل باعث نجاتم شد، شهادت نصیبم نشد

پاداش ستوده پس از لحظاتی به خاطره دیگری اشاره و  اضافه کرد: در عملیاتی نیز عراقی ها برای عدم امکان پیشروی ما در منطقه پاسگاه زید، آب را جاری کردند که در شبی که من تنها در سنگر حضور داشتم و سایر رزمندگان به دلایل مختلف سنگر را ترک کرده بودند،  صدایی شنیدم و به من الهام شد که سنگر را بلافاصله ترک کنم.

وی خاطرنشان کرد: به محض اینکه بیرون آمدم ، سنگر ریزش کرد و تمامی وسایلم زیرخاک مدفون شد که آن صدا باعث نجاتم شد وگرنه اگر لحظه ای تعلل می کردم ، به همراه  وسایل موجود در سنگر،  زیر خروارها خاک مدفون می شدم.

این رزمنده سلحشور به عملیات دیگری در خاک عراق اشاره و تصریح کرد: برای باز کردن میدان مین و شناسایی منطقه ای که مربوط به صنایع پتروشیمی عراق بود، در عملیاتی حضور یافتم که پس از عبور از میدان مین و شناسایی نگهبانی ها ، آن منطقه را منهدم کردیم که البته آن عملیات نیز بسیار ترسناک و خطرناک بود و تعدادی از رزمندگان نیز به دلیل برخورد با مین مجروح شده بودند.

وی به مصدومیت خود نیز اشاره و اظهار کرد: در روز ۱۷ شهریور و در روزهای پایانی خدمتم ، گلوه خمپاره ای به من اصابت کرد و احساس کردم که زندگی ام به پایان رسیده و تمامی خاطرات زندگی نیز جلوی چشمانم ظاهر شد و پس از آن بیهوش شدم که سایر همرزمانم تصور کردند که من شهید شدم اما این افتخار و توفیق نصیبم نشد و با آمبولانس به بیمارستان انتقال یافتم که در مسیر نیز بارها آمبولانس مورد اصابت خمپاره قرار گرفت اما به طرز معجزه آسایی آمبولانس آسیبی ندید و پس از آن به بیمارستان انتقال یافتم و پس از چند روز   به بیمارستان طالقانی آبادان انتقال یافتم و دوران نقاهت خود را آنجا سپری کردم.

این رزمنده دوران دفاع مقدس  در خاتمه گفت: به هرحال دوران جنگ تحمیلی خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارد اما آنچه که در ذهن ها باقی می ماند، رشادت های بی نظیر رزمندگان اسلام است .    

دلاوران رزمنده ما در طول هشت سال جنگ با رژیم بعثی با رشادت از خاک میهن و ارزشها  دفاع کردند اکنون بر ما است که با وحدت و همدلی برای سازندگی و آبادانی میهن و حفظ کیان آن بکوشیم . 

گیلان با وجود دوری از جبهه های نبرد هشت هزار شهید در راه پاسداری از ایران و سعادت و سربلندی مردمان این سرزمین تقدیم کرد .
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha