صالحی آن گونه که خود می گوید مهرماه سال ۱۳۶۳ و در سن ۲۳ سالگی به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شده بود، دورانی که همه اش برایش تبدیل به خاطره شد.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در گفت و گو با خبرنگار ایرنا می گوید: حضور در جبهه برای من به ۲ بخش تقسیم می شود، بخش اول زمانی که در نبرد با دشمنان بعثی بودم و بخش دوم ماجرا زمانی بود که به اسارت دشمن درآمدم.
وی ابتدا به تشریح زمانی که به نبرد با دشمنان مشغول بوده پرداخت و گفت: حضور در جبهه ها برای اکثر رزمندگان عشق داشت و شور و حال عجیبی میانشان حاکم بود و من هم از این قاعده مستثنی نبودم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس ادامه داد: من بارها به چشم و گوش خود دیدم و شنیدم که رزمندگان در دعای نمازشان طلب شهادت می کردند و چنان اشک می ریختند که گویی تنها با شهادت عاقبت بخیر می شوند و البته خوشا به سعادتشان چرا که خیلی هایشان به آرزوی خود یعنی شهادت رسیدند.
صالحی تصریح کرد: حتی می دیدم برخی رزمندگان قبل از عملیات ها آب نمی نوشیدند و علت اینکارشان را هم آرزویی که داشتند عنوان می کردند، آرزویشان این بود مانند امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) با لب تشنه شهید شوند.
وی گفت: مانند این صحنه در دوران جنگ تحمیلی بسیار بود، رزمندگان سپاه اسلام اعتقاداتی داشتند که شاید باورش برای نسل کنونی مقداری سخت باشد اما فکر می کنم یکی از دلایلی که توانستیم با حداقل تجهیزات و امکانات برابر دشمنی که از کمک ده ها کشور دیگر برخوردار بود پیروز شویم همین اعتقادات راسخ برادران ما در جبهه ها بود که فرماندهان و سربازان بعثی از ان بی بهره بودند.
صالحی ادامه داد: من هم مثل بسیاری از رزمندگان دیگر شوق شهادت داشتم و بی پروا به جنگ دشمنان اسلام و کشورم رفته بودم به گونه ای که در مدت یکسال حضورم در جبهه ها کمتر از ۵ تا ۶ بار آن هم در مدت زمان چهار- پنج روزه به مرخصی آمدم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس، گریزی هم به دوران اسارتش زد و گفت: اوایل شهریور ماه سال ۶۴ بود که حوالی قصرشیرین پس از یک درگیری سنگین با دشمن به همراه حدود ۴۰ نفر دیگر از همرزمان به اسارت دشمن درآمدم.
وی با بیان اینکه او و دیگر همرزمانش به اسارتگاهی در شهر موصل عراق منتقل شده بود، گفت: راستش پس از اسارت فکر نمی کردم دیگر آزاد شوم بخصوص پس از دیدن شرایط اردوگاهی که در آن زندانی بودیم و رفتار سربازان عراقی که رفتار بسیار بدی با ما داشتند.
صالحی تصریح کرد: به اسرای ایرانی بعد از گذشت چند روز یکسری لوازم شخصی به عنوان مایحتاج زندگی می دادند که باید تا مدت ها از آن استفاده می کردیم و برای تغذیه نیز صبحانه سوپی به نام شوربا که متشکل از آب و عدس و نهار و شام هم نفری یک عدد سیب زمینی، یا مقداری برنج و یا غذای امثال آن ها را می دادند.
این آزاده سرافراز که حالا گویی خاطرات آن دوران مقابل چشمانش رژه می رود، یادآوری کرد: زمانی که نمایندگان صلیب سرخ برای بازدید از اردوگاه ها می آمدند وضعیت مقداری بهتر می شد و غذاهای بهتری در اختیار رزمندگان قرار می گرفت، آن ها اسرای ایرانی را تهدید می کردند اگر به غیر از تعریف و تمجید سخن دیگری به زبان بیاورند عواقب بدی در انتظارشان خواهد بود.
وی یادآوری کرد: شرایط واقعا غیرقابل تحمل بود اما رزمندگان به عشق حضرت امام (ره) و با توسل به ائمه اطهار همه شکنجه ها و توهین ها را تحمل می کردند تا سرانجام از ۲۶ مرداد سال ۶۹ به تدریج گروه گروه از آزادگان به کشور بازگشتند.
صالحی در پایان گفت: اتفاق جالبی که برای خود من افتاد اسیر شدنم در هفته اول شهریور و آزاد شدنم از بند دشمن بعد از پنج سال در همین زمان بود، موضوعی که همیشه با خودم فکر می کنم حتما حکمتی در آن نهفته است.