۵ آبان ۱۳۹۹، ۷:۴۶
کد خبرنگار: 1375
کد خبر: 84085706
T T
۶ نفر

برچسب‌ها

کتاب "خاطرات روستا" دغدغه‌ها و خاطرات یک معلم سمیرمی

اصفهان- ایرنا- کتاب "خاطرات روستا" نوشته‌ها، دغدغه‌ها و خاطره‌های یکی از معلمان سمیرمی در سال‌های اول انقلاب اسلامی است.

محمدعلی سامی همان معلمی است که دیرزمانی چند را در آخرین روستای سمیرم در دامنه‌های دنای استوار و برفی سپری کرده و از بد روزگار آزار و اذیت‌هایی چند را هم به جان خریده است.

روستای خفر در ۷۵ کیلومتری سمیرم و در ۲۴۷ کیلومتری جنوب اصفهان واقع شده و از شرق به دنای استوار و پهنه بی‌انتهای زاگرس منتهی است. روستایی با تابستان‌هایی سبز و با طراوت و زمستان‌هایی پر از برف و کولاک که پیش از این در کتاب خفر نگینی بر انگشتری دنا در کتابخانه ایرنا این خطه خوش را معرفی کردیم.

پیش از این یادآوری این نکته که تردد و رفت و آمد در گذشته بویژه به روستاها با ناهمواری‌ها و سختی های زیادی در فصل زمستان همراه بوده که در کتاب نیز به آن اشاره شده ضروری است.

رودخانه ماربر با آب های وحشی و خروشانش در مسیر همین روستای فوق‌العاده زیبا و چشم نواز است که مولف می‌گوید در میانه راه عبور از این رود ترسناک ماشین خاموش می‌شود واگر نبود همراهی و یاری روستاییان اطراف رودخانه و تراکتورهایشان، نجات معجزه‌آسای معلمان نیز حادث نمی‌شد و مرگشان حتمی بود.

نویسنده به خویشتن می‌گوید: تو فقط لحظه‌هایی از زندگی روستاییانی را که دهه‌ها سال است در چنین وضعیتی به سر می‌برند را لمس کردی. سال‌هاست که روستایی‌ها هنگام عبور از این رودخانه با همان مشکلاتی که تو تنها برای ساعاتی شاهد آن بودی، مواجه‌اند.

افق روشنایی

حالا معلم داستان ما با هر چه سختی و مشقت است به روستای خفر می‌رسد، آموزگار است. بچه‌ها تا او را می‌بینند فریاد می‌زنند آقا مدیر آمد آقا مدیر آمد. سامی معتقد است آموزگاری افق روشنایی جامعه است. آن زمان تازه رژیم سیاه پهلوی ساقط شده و انقلاب امام روح‌الله پا گرفته است.

بحث و سخن روستاییان هم همین رویدادهای اوایل انقلاب است. معلم روستا اما فراتر از آموزگاری خود دغدغه‌هایی مانند کمبودهای زیرساختی روستا دارد و در صفحه ۱۷ دارد که دست‌شویی‌های دو دبستان به علت ریزش دیوارها و سقف، اکثر مواقع خراب و غیرقابل استفاده بودند. دانش‌آموزان کوچکتر که قادر به کنترل خود نبودند در کلاس یکدیگر را مذمت می‌کردند. اگر محصلی هم شلوارش را خیس می‌کرد بقیه او را هو می‌کردند. آن محصل هم گاهی تا مدت‌ها از خجالت به مدرسه نمی‌آمد.

آن زمان تنبیه بدنی امری عادی و روزمره بوده اما مولف کتاب به ندرت از این روش بهره می‌گرفت و این در حالی است که برخی از معلم‌ها معتقدند دانش‌آموز تا کتک نخورد آدم نمی‌شود!

ارتباط با دانش‌آموزان و تهیه کتاب‌های غیردرسی برای آنها و اندکی بعد راه انداختن کتابخانه‌ای که با مخالفت‌های مدیران دبستان و آموزش و پرورش آن زمان محقق نمی‌شود. همان‌هایی که بعدها نیز با فعالیت‌های فوق برنامه معلم قصه ما مخالفت و دشمنی می‌کنند.

او در روستایی دورافتاده روزگار سر می‌کند اما در حمایت از دانشجویان پیرو خط امامی که ۱۳ آبان آن سال، لانه جاسوسی شیطان بزرگ را فتح کرده‌اند روزه می‌گیرد.

روستاییان از دبیر زبان خارجی محرومند و خاطره‌نگار به همراه دانش‌آموزان و توسط دو دستگاه وانت، آن در در فصل سرد سال و در سختی گل ولای جاده عازم اداره آموزش و پرورش وقت سمیرم می‌شوند تا مشکل را حل کنند.

تماشای سختی راه و شوق و ذوق بچه‌ها در این شرایط نشانگر این حقیقت بود که رمز پیروزی تحمل سختی‌هاست. آن سال‌ها دعانویس‌های حقه‌باز و زبردست هم فعالیت‌هایی داشته‌اند و نسخه می‌داده‌اند که دعای نوشته شده را چند روزی در داخل لیوان پر آب گذارند و روزانه جرعه‌ای از آن نوش جان کنند. حالا اگر بیمار خوب می‌شد می‌گفتند دعانویس مرد خداست و اگر بیمار بهبودی نمی‌یافت معتقد بودند قلب بیمار ناپاک و ایمانش ضعیف بوده است!

مطالعه و باز هم مطالعه

سالی که اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از انقلاب در حال برگزاری است و قرعه به نام بنی صدر می‌افتد. معلم اما فعالانه محصل‌ها را به مطالعه تشویق می‌کند اما مدیر مدرسه و کدخدای روستا همچنان مخالفت می‌کنند و گویا خواب‌ و خیال‌هایی آشفته برایش دیده‌اند.

۹۵ درصد زنان روستا بی‌سوادند و مرد سالاری، حاکم بر بنیان جامعه و خانواده است و شاید همین امر فرصتی برای رواج عقاید خرافی و دور از منطق باشد.

درگیری با کدخدا و مدیر پایانی ندارد. تا اینکه روزی فرا می‌رسد و همان دو نفر مردم را در امامزاده ده جمع می‌کنند و طومار معلم و ماندنش در روستا را می پیچند. روستاییان از هم ترس کدخدا حرفی نمی‌زنند. معلم اما برای همیشه از روستا می‌رود و بعدها خاطراتش را ثبت می‌کند.

خوانش کتاب پشت سر هم و بدون عنوان داشتن و بخش بخش بودن مطالب، نقدی وارد بر کتاب است چه اینکه شاید قید داستان‌ها و حکایت‌های محلی و روستایی می‌توانست بر غنای مطالب و فرهنگ بومی آن محل بیفزاید و متن و نوشتار را جلای بیشتری بدهد.

انتشارات یکتا کتاب "خاطرات روستا" را در ۸۸ صفحه چاپ کرده است.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha