۲۵ فروردین ۱۴۰۰، ۱۰:۲۴
کد خبرنگار: 854
کد خبر: 84294963
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

برگ بازی ایران برای چانه‌زنی با آمریکا

۲۵ فروردین ۱۴۰۰، ۱۰:۲۴
کد خبر: 84294963
برگ بازی ایران برای چانه‌زنی با آمریکا

تهران- ایرنا- روزنامه شرق در گفت وگویی آورد: سرنوشت ما محصول انتخاب‌هایی است که انجام می‌دهیم. خاتمه فشار و تحریم‌های شدید بر ایران با جابه‌جایی دولت آمریکا می‌تواند زمینه‌ساز فرصت‌های تازه‌ای برای عبور از دشواری‌های سال قبل نه‌تنها در تجارت خارجی بلکه در روابط منطقه‌ای باشد.

در ادامه گفت وگوی ۲۵ فروردین ۱۴۰۰ روزنامه شرق با دیاکو حسینی پژوهشگر و مدیر برنامه مطالعات جهان مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری آمده است: برای بسیاری ورود به سال ۱۴۰۰ و قرارگرفتن در آستانه قرن چهاردهم، نقطه‌عطف مهمی به ‌حساب می‌آید. در همین شرایط حتما ابهامات و سؤالات زیادی در تحلیل وضعیت و دورنمای روابط بین‌الملل ایران وجود دارد. در گفت‌وگو با دیاکو حسینی، پژوهشگر و مدیر برنامه مطالعات جهان مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری، به عمده‌ترین این سؤالات پرداختیم. اینکه ایران در ۱۴۰۰ چه شرایط استراتژیکی دارد و این وضعیت در تعاملش با شرق و غرب از ایالات متحده تا چین چه تأثیر و تأثیراتی می‌گذارد. این گفت‌وگو با صراحت بیشتری به مسائل ایران با جهان می‌پردازد که باید برایش ایده‌هایی اندیشیده شود.

 ایران وارد سال ۱۴۰۰ شده، در این بازه زمانی جایگاه و شرایط استراتژیک ایران چگونه است و چه خطراتی آن را تهدید می‌کند و چه امتیازاتی برای ایران در این زمان وجود دارد؟
در قیاس با چهار سال اخیر که تحت تحریم‌های سخت قرار داشتیم و در چندین نوبت تا لبه پرتگاه جنگ پیش رفتیم، می‌توان انتظار داشت که ۱۴۰۰ به‌مراتب سال بهتری باشد اما در ‌نهایت باید توجه داشت که هیچ سرنوشتی برای هیچ کشوری مقدر نیست. سرنوشت ما محصول انتخاب‌هایی است که انجام می‌دهیم. خاتمه فشار و تحریم‌های شدید بر ایران با جابه‌جایی دولت آمریکا می‌تواند زمینه‌ساز فرصت‌های تازه‌ای برای عبور از دشواری‌های سال قبل نه‌تنها در تجارت خارجی بلکه در روابط منطقه‌ای باشد. این به‌معنای ساده‌لوحی و نادیده‌گرفتن عمق خصومت‌های میان ایران و آمریکا نیست اما درعین‌حال این‌هم واقعیت دارد که سیاست‌های دولت بایدن بر اساس خودکاوی کاملا متفاوتی از خودکاوی دولت ترامپ بنا شده و در خلال همین تفاوت در ارزیابی از سیاست‌های پیشین، می‌توان فرصت‌هایی را جست‌وجو کرد که هزینه‌های رقابت ایران و آمریکا را به حداقل کاهش دهد.

من انتظار دارم که با ادامه این روند مثبت، عربستان سعودی با ناامیدشدن از همراهی و حمایت بی‌قیدوشرط آمریکا از ادامه جنگ یمن، آمادگی بیشتری برای مصالحه پیدا کند؛ همین‌طور چک سفیدی برای اسرائیل در کار نخواهد بود. روند خروج آمریکا از افغانستان ادامه پیدا می‌کند و ممکن است شرایط سیاسی مناسب‌تری برای خاتمه نهایی جنگ در سوریه و رسیدن به فرمولی رضایت‌بخش برای همه طرف‌های درگیر ایجاد شود. تمرکز بیشتر آمریکا بر شرق آسیا، فضای تنفس بیشتری در این منطقه باز می‌کند که البته الزاما امنیت بیشتری برای این منطقه به بار نمی‌آورد. اگر کشمکش‌ها، سوء‌تفاهم‌ها و اختلافات منطقه‌ای همچنان باقی بماند، توجه کمتر آمریکا به این منطقه می‌تواند موجب تشدید رقابت‌ها برای جبران خلأ ژئوپلیتیکی شود و صف‌آرایی‌های تازه‌ای را ایجاد کند. تا همین امروز هم روند عادی‌سازی روابط اسرائیل و تعدادی از کشورهای عربی تهدیداتی را متوجه ایران کرده است. ایران می‌تواند به ایالات متحده‌ای که درحال کمترکردن بار مسئولیت‌های خود در خلیج فارس و آسیای غربی است، به عنوان برگ بازی برای چانه‌زنی با متحدان آمریکا به‌منظوررسیدن به یک توافق گسترده‌تر که ضامن اتمام تنش‌ها و رقابت‌های مخرب باشد، نگاه کند. ما باید درک کنیم که هم‌زمان با خصومت‌ها و اختلاف‌های لاینحلی که با آمریکا داریم، منافع مشترکی در سامان‌دادن به ترتیبات امنیتی این منطقه هم داریم که تنها از راه یک همکاری محدود و حساب‌شده قابل تحقق است.

هیچ‌کدام از این فرصت‌ها محقق نخواهد شد اگر بینش منعطف و عمیقی نسبت به جایگاهی که می‌خواهیم ایران در ۱۴۰۰ و فراتر از آن به‌دست آورد، نداشته باشیم. همین‌طور نمی‌توانیم از فرصت‌ها در روابط خارجی استفاده کنیم اگر نتوانیم سیاست داخلی و منافع حزبی و جناحی را از سیاست خارجی جدا کنیم‌. امیدوارم در سال ۱۴۰۰ نیازی به تکرار این امر بدیهی نباشد که قدرت نظامی و قدرت دیپلماسی هر دو ابزارهایی در خدمت سیاست خارجی هستند که به اقتضای شرایط و نیاز باید به خدمت گرفته شوند و لاجرم باید از یک مرکز فرماندهی واحد هدایت و هماهنگ شوند. این دو و نهادهایی که آنها را نمایندگی می‌کنند، جایگزین و رقیب هم نیستند. در سال‌های اخیر کمتر مسئله‌ای را به اندازه مجادله‌ها و مشاجره‌هایی که تلاش داشت، یکی از این دو را بر دیگری ترجیح بدهد، آزاردهنده دیدم. متأسفانه در هشت سال گذشته، سیاست داخلی و رقابت جناحی موانع بزرگ و تعیین‌کننده‌ای را بر سر راه سیاست خارجی آوار کرد. باید امیدوار باشیم که فارغ از آنکه دولت آینده چه گرایشی در سیاست داخلی داشته باشد، این پیوند زیان‌بار قطع شود و امکان بهره‌برداری از فرصت‌ها و مقابله با تهدیدها بهتر از قبل فراهم شود.


 اگر اکنون مهم‌ترین بازیگران در عرصه روابط ‌خارجی کشورمان را آمریکا، اروپا، روسیه و چین بدانیم، این پیش‌فرض درست است که رابطه ما با بقیه وابسته به رابطه‌مان با آمریکا و لغو تحریم‌های این کشور علیه ایران نیست؟
تنش دائمی بین ایران و آمریکا اجازه متبلورشدن همه استعدادهای اقتصادی و سیاسی در روابط ایران با دیگران را نمی‌دهد. این مانع، منطق ساده‌ای دارد. هیچ کشوری احتمالا جز کره ‌شمالی نمی‌خواهد در بازی حاصل جمع جبری صفر با آمریکا قرار بگیرد. درحال‌حاضر رقابت ایدئولوژیکی بین آمریکا و سایر قدرت‌های بزرگ وجود ندارد و رقابت‌های استراتژیک، آن‌چنان آشتی‌ناپذیر نیستند که مستلزم پذیرش و تحمل ریسک بالایی باشند. برای روسیه و چین، اهمیت زیادی دارد که ایران سرانجام در مدار آمریکا قرار نگیرد اما درعین‌حال هیچ‌کدام قصد ندارند که بخشی از این منازعه پرشدت باشند. این سکه یک روی دیگر هم دارد و آن اینکه چین و روسیه نمی‌خواهند ایران با شکست‌دادن آمریکا به‌لحاظ سیاسی و استراتژیک یا با تجدید روابط غیرخصمانه، به قدرتی بزرگ‌تر از آنچه هست، تبدیل شود. ایران به خاطر موقعیت جغرافیایی و استعدادهای طبیعی‌اش در تسلط بر محور خزر- خلیج فارس، بالقوه یک تهدید بلندمدت برای چین و روسیه هم هست. آنها نمی‌خواهند در این منطقه محوری جهان با یک قدرت نوظهور دیگر با جاه‌طلبی‌های ژئوپلیتیکی دست‌وپنجه نرم کنند.

تنش‌های ایران و آمریکا این مسئله را تضمین می‌کند. بنابراین راه عاقلانه برای آنها این است که از وضعیت موجود در روابط ایران و آمریکا که مانعی برای جهش اقتصادی و نظامی ایران است، حمایت کنند؛ یعنی وضعیتی که در آن، ایران و آمریکا و مجموعه متحدان آن در تله تنشِ کمتر از جنگ گرفتار شده‌اند و ایران به‌واسطه تحریم و ائتلاف‌های منطقه‌ای محدود شده ‌است. آنها از این طریق می‌توانند اطمینان پیدا کنند که ایالات متحده مسیر هموار و بی‌دردسری برای چیرگی بر این منطقه محوری نخواهد داشت و در مقابل، ایران با تمرکز بر دفع تهدید آمریکا و متحدانش، فرصت و انرژی اقتصادی و سیاسی زیادی برای نقش‌آفرینی‌های فراتر از مجادله با آمریکا و متحدانش پیدا نمی‌کند. با این توصیف اگر به سؤال شما برگردیم، می‌توان گفت که تحریم علیه ایران، از زاویه نگاه ما، تا اندازه زیادی مانع از تحقق شکوفایی همه ابعاد مناسبات ایران با دیگران می‌شود اما از زاویه نگاه شماری از مهم‌ترین قدرت‌های بزرگ، این تحریم‌ها آن‌قدرها هم بد نیستند.


 هفته اول فروردین سند همکاری ۲۵‌ساله ایران و چین امضا شد. در ابتدا این را بپرسم که شما جایگاه این سند را برای ایران، چقدر مهم می‌دانید؟ آیا داشتن این سند ارزش‌افزوده‌ای به ایران فعلی برای همکاری با جهان می‌دهد یا تنها در رابطه دو کشور نقش ایفا می‌کند؟
امضای این سند همکاری که نقشه راهی در روابط ایران و چین ترسیم کرد، باید سال‌ها پیش انجام می‌گرفت. ما مدت زمان زیادی است که از گردونه مشارکت‌ها و رقابت‌های اقتصادی قرن بیست‌ویکم عقب مانده‌ایم. ایران یک کشور کلیدی در کریدور ارتباطی غرب و شرق است و درصورتی‌که جایگاه شایسته‌اش را در پروژه‌های مواصلاتی از جمله در پروژه‌های یک کمربند-یک راه چین پیدا کند، می‌تواند راه خود را برای تبدیل‌شدن به یک بازیگر غیرقابل چشم‌پوشی هموار کند. آنچه امضا شد صرفا یک نقشه راه است، بدون هیچ تعهد و الزامی برای طرفین. این سند بازتاب اراده و تمایل تهران و پکن نسبت به حوزه‌هایی است که می‌توانند باهم کار کنند. با پیشرفت ایران و چین در انعقاد توافق‌های تکمیلی مطابق این نقشه راه، چین نفوذ بی‌سابقه‌ای در این منطقه از جهان پیدا می‌کند و در مقابل ایران با استفاده از سرمایه‌گذاری و همکاری فنی با چین، می‌تواند نقش مؤثرتری در اقتصاد منطقه و جهان بازی کند. بااین‌حال نباید دراین‌باره اغراق کرد.

عده‌ای به اشتباه تصور می‌کنند که با این سند و شاید توافق‌های بعدی، ایران را از شر تحریم‌های آمریکا خلاص کرده‌اند. تجربه گذشته نشان داده که چین درست به اندازه دیگر کشورها از رژیم تحریم‌ها علیه ایران تبعیت می‌کند. به همین دلیل بود که چین تنها بعد از انعقاد توافق برجام، به‌طورجدی آماده رایزنی درباره سند همکاری بلندمدت شد و باز به همین دلیل بود که تنها بعد از پدیدارشدن دورنمایی از احیای برجام، وزیر خارجه چین برای امضای سند نهایی به تهران آمد.


 افکار عمومی نگران تبعات قراردادهایی هستند که می‌تواند بر بستر این سند، در بخش‌های مختلف منعقد شود؟ در ماه‌های گذشته گزارش‌هایی از استخراج بیت‌کوین در نقاط کویری ایران، یا موضوع ماهی‌گیری خارج از استاندارد توسط طرف چینی در ایران منتشر شده است. ما می‌دانیم که موضوعاتی مانند تله بدهی در سریلانکا و کشورهای آفریقایی توسط چینی‌ها، به دنبال فساد سیستماتیک و ناکارآمدی داخلی در این کشورها صورت گرفته است. حال اگر همین مدل را بخواهیم در ایران بچینیم با توجه به نگرانی از فسادی که در بخش‌های مختلف ریشه دوانده، راه برون‌رفت از آن چیست؟
هنوز هیچ توافقی درباره موضوعات مورد علاقه طرفین انجام نگرفته و همین‌طور ماهیت و زمان عقد این توافق‌ها هم مشخص نیست؛ بنابراین چنین نگرانی‌هایی امروز موضوعیت ندارد. آنچه موجب نگرانی است، ناگزیربودن ایران به ‌لحاظ اقتصادی به یک قدرت بزرگ و به عبارت دیگر گذاشتن همه تخم‌مرغ‌ها در یک سبد است. این قاعده که هر کشوری در روابط تجاری خود باید از وابستگی به یک قدرت اقتصادی اجتناب کند، تنها به چین مربوط نیست. اگر ما به‌جای چین در معرض وابستگی به سرمایه‌گذاری و تجارت با هرکدام از کشورهای غربی یا آسیایی دیگر بودیم نیز باید به همین اندازه نگران می‌شدیم. هرچند اقتصاد نوظهور چین و پروژه‌های تجاری آن برای ایران یک فرصت تاریخی است، اما در یک توازن می‌توان به بهره‌برداری از این فرصت‌ها امید داشت. بعد از انعقاد برجام، امید به شکل‌گیری چنین توازنی در روابط تجاری ایران شکل گرفت، اما با خروج آمریکای ترامپ از برجام و اعمال تحریم‌های گسترده، یک بار دیگر به نظر می‌رسد چشم‌انداز این موازنه از دست رفته باشد؛ مگر آنکه با احیای برجام به ترسیم مجدد آن دست پیدا کنیم.


 این سند چقدر می‌تواند در تحولات برجام و میزان بازگشت آمریکا به این توافق تأثیرگذار باشد؟ درحالی‌که چین به نگرانی اول آمریکا در جهان تبدیل شده، آیا انعقاد این سند می‌تواند برگ مهمی روی میز در واداشتن آمریکا به تغییر رفتار در قبال ایران باشد؟ یا آمریکا را از ایران دورتر می‌کند؟
ایالات متحده بیش از یک دهه است از افزایش نفوذ اقتصادی چین در مناطق جهانی از آسیای غربی تا آمریکای جنوبی نگران است. این مسئله که تهران و پکن در سال‌های اخیر در حال تعمیق مناسبات میان خود بوده‌اند، بر آمریکا پنهان نبود. بااین‌حال، امضای سند اخیر دو دیدگاه در جامعه نخبگان واشنگتن شکل داده ‌است؛ گروه اول تصور می‌کنند این همکاری جدید را باید مصداقی برای شکست سیاست فشار حداکثری بر ایران و سوق‌دادن ایران به سمت چین و روسیه که رقبای اصلی‌تر آمریکا هستند، در نظر گرفت؛ بنابراین آمریکا با درس‌گرفتن از اشتباهات گذشته باید با پایان‌دادن به سیاست‌های نادرست دولت ترامپ، به توافق هسته‌ای با ایران برگردد و مانع از عمق‌گرفتن روابط ایران و چین و بازکردن راه برای افزایش نفوذ پکن در خلیج فارس شود.

گروه دوم به این نتیجه رسیده‌اند که این سند همکاری را باید مصداق اتحاد ضدآمریکایی چین، روسیه و ایران تفسیر کرد که نیازمند مقابله جدی‌تر آمریکا با آن است. بااین‌حال، به نظر می‌رسد در قلب سیاست‌گذاری واشنگتن، این تفسیر مورد پذیرش بیشتری قرار گرفته که هرچند همکاری اقتصادی چین و ایران از نگاه واشنگتن نامطلوب است، ولی با وجود تحریم‌های اقتصادی علیه ایران و ابزارهای سیاسی آمریکا برای اختلال در این همکاری، در کوتاه‌مدت، این توافق نباید چندان موجب نگرانی باشد، اما در صورتی‌ که آمریکا نتواند جهت‌گیری‌های آینده را تشخیص دهد، ممکن است متوازن‌کردن همکاری ایران و چین راهی دشوارتر شود. فکر می‌کنم در پس ذهن دولتمردان بایدن برای بازگشت به برجام، جلوگیری از افزایش نفوذ چین در خلیج فارس هم وجود دارد.


 مناسبات منطقه‌ای و افزایش حضور و تأثیر ایران در معادلات منطقه از جمله سوریه، یمن و عراق چقدر بر احیای برجام تأثیر منفی یا مثبت داشته است؟ به نظر می‌رسد قدرت‌گرفتن ایران در این حوزه‌ها، آمریکا را از توافقی که صرفا به موضوع هسته‌ای محدود شود، بازداشته و تمایل دارد به توافقی جامع‌تر دست یابد. برخی تحلیلگران معتقدند افزودن موضوعی به موضوعات مذاکره نمی‌تواند به نفع ما باشد و برخی دیگر آن را راهی برای عادی‌شدن روابط ایران می‌دانند. به زعم شما کدام‌یک از این دو دیدگاه نزدیک‌تر به واقع است؟
از همان ابتدای انعقاد برجام، مخالفان این توافق در آمریکا معتقد بودند برجام با لغو تحریم‌ها به ایران امکان می‌دهد که با منابع مالی بیشتری به سیاست‌های منطقه‌ای خود ادامه دهد. با وجود این، مدافعان توافق هسته‌ای در آمریکا استدلال می‌کردند این توافق با حل‌وفصل بحران اتمی ایران، اعتمادی را میان دو کشور ایجاد می‌کند که می‌تواند راه را برای رسیدگی به سایر اختلاف‌های دو کشور هموار کند.

البته طرف ایرانی هم با این برداشت مشکلی نداشت. رهبری در همان زمان یادآوری کرد که برجام آزمونی است که اگر غرب از آن سربلند بیرون بیاید، آن‌وقت می‌توان درباره دیگر مسائل هم گفت‌وگو کرد. خروج آمریکای ترامپ از برجام، نتیجه غلبه سیاسی گروه اول بود که فکر می‌کردند اولا این توافق به‌طور کامل به برنامه‌های هسته‌ای ایران رسیدگی نکرده و صرفا آن را به تعویق انداخته است و ثانیا دربردارنده برنامه‌های موشکی و سیاست‌های منطقه‌ای نیست و در این فاصله ایران می‌تواند با پیگیری هرکدام از آنها، موقعیت بهتری پیدا کند. با شکست سیاست فشار حداکثری، به نظر می‌رسد دولت بایدن یک بار دیگر به ایده اول بازگشته است؛ یعنی اجرای برجام و امیدواری به اینکه بتوان بعد از این اقدام، به سایر مسائل رسیدگی کرد.

اما واقعیت این است که آن مسائل نمی‌تواند برنامه‌های موشکی یا سیاست‌های منطقه‌ای ایران باشد. نه امروز و نه در آینده چنین مذاکره‌ای اتفاق نخواهد افتاد. اساسا هیچ کشوری حاضر نیست که ابزارهای دفاعی و سیاست‌های منطقه‌ای خودش را مورد مذاکره قرار بدهد؛ درعین‌حال شاید دو کشور بتوانند در آینده و بعد از احیای موفق برجام، درباره انباشت و توازن تسلیحات در منطقه به نحوی که این منطقه را امن‌تر کند و همین‌طور وضعیت عمومی امنیت در منطقه، مشارکت کنند.

درست است که باید کشورهای منطقه در وهله اول مخاطب چنین مذاکراتی باشند؛ اما ایالات متحده نقش کلیدی در تأمین تسلیحاتی کشورهای منطقه داشته و در رساندن این منطقه به وضعیت امنیتی خطرناکی که شاهد آن هستیم، سهیم بوده است؛ بنابراین می‌توان تصور کرد که آمریکا به نحوی قسمتی از این گفت‌وگوهای جامع منطقه‌ای باشد که هدف آن در نهایت خاتمه‌دادن به مداخلات ویرانگر آمریکا از یک طرف و تعدیل واکنش اجتناب‌ناپذیر ایران به این مداخلات از طرف دیگر است. در سال‌های اخیر ایران با پیشنهادهای متعددی مثل پیمان منع تجاوز، مجمع گفت‌وگوهای منطقه‌ای در خلیج فارس و در نهایت، ابتکار صلح هرمز آمادگی خود را برای ورود به این نوع مذاکرات اعلام کرده است. امروز این پیشنهادها، چارچوب خوبی برای ادامه گفت‌وگوهاست و درصورتی‌که آمریکا جدیت داشته باشد، می‌تواند از این مذاکرات ایران با کشورهای منطقه حمایت کند. با این زاویه نگاه هیچ مانعی برای ادامه گفت‌وگوها وجود ندارد.


  برجام هنوز نخ تسبیح برجای‌مانده برای ایران است. حتی اگر نخ‌نما شده باشد، فعلا می‌تواند درهای رابطه ایران به سوی جهان باشد؟ ایران گام‌به‌گام از تعهدات هسته‌ای‌اش خارج شده و اگرچه این خروج پس از اقدام‌نکردن اروپایی‌ها و خروج آمریکا بوده؛ اما اکنون بازی دیپلماتیک به‌گونه‌ای در حال طراحی است که ایران را مقصر ازدست‌رفتن برجام نشان دهند و معتقدند ایران به تعهداتش عمل نکرده است. این رفتار شبیه آن چیزی است که در دوران توافق سعدآباد هم تکرار شد. با این توضیح وضعیت موافقید؟
هرچند برجام به طور کامل امروز اجرا نمی‌شود؛ اما تعبیر نخ‌نماشدن برای آن هم دقیق نیست. با اتکا به برجام اجرانشده بود که آمریکای ترامپ مکررا در شورای امنیت سازمان ملل متحد و در شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای شکست خورد و به چنان انزوایی فرورفت که امروز چاره‌ای جز تلاش برای بازگشت به برجام ندارد. اگر آنها می‌توانستند ایران را مقصر قلمداد کنند، به‌راحتی می‌توانستند قطع‌نامه‌های تحریمی علیه ایران را ذیل فصل هفتم بازگردانند و اساسا امروز مذاکره‌ای در وین برای برداشتن یک‌باره تحریم‌ها مطابق با خواست ایران وجود نداشت. برجام باعث شد که نگرانی از برنامه‌های هسته‌ای ایران از دستور کار بین‌المللی خارج شود. اگر چنین نگرانی‌ای هم امروز وجود دارد، صرفا مربوط به آمریکا و اسرائیل است که با همه قدرت سیاسی و تبلیغاتی خود دیگر قادر نیستند این بحث را به شورای امنیت سازمان ملل متحد بکشانند و یک اجماع جهانی را ترتیب بدهند. کسانی که نمی‌توانند اهمیت این مسئله را ببینند، در واقع اطلاع ندارند که سیاست بین‌الملل در خطرناک‌ترین بخش‌های خود چگونه کار می‌کند.


  در خرداد ۱۴۰۰ با انتخابات ریاست‌جمهوری هم مواجهیم. این انتخابات و احتمال تغییر رویکرد جدی در دولت منتخب بعدی، می‌تواند بر سیاست خارجی کشور تأثیرگذار باشد؟ از سوی طرفین خارجی چطور؟ آیا آمریکا منتظر تغییر دولت در ایران خواهد ماند؟
می‌دانیم که سیاست خارجی ما در اصول و خط‌مشی‌های کلی از سوی رهبری و شورای عالی امنیت ملی تعیین می‌شود. دولت‌ها مجری این اصول و سیاست‌ها هستند و البته مشورت‌دهنده کلیدی در تعیین سیاست‌ها هم هستند؛ بنابراین رویکرد دولت‌ها در این دو بخش یعنی اجرا و مشورت برای سیاست‌ها بسیار حیاتی است. دولتی که رویکرد خود را براساس مفروضات نادرست بنا کرده یا مرکب از کارگزارانی است که فاقد مهارت کافی در استفاده از سازوکارهای سیاست بین‌الملل هستند، نه‌تنها از عهده اجرای سیاست‌های تعیین‌شده برنمی‌آید؛ حتی ممکن است با مشورت‌های نادرست، سیاست خارجی را به مسیری اشتباه بیندازد. از دولتی که کارگزاران آن اعتقادی به تعامل ندارند یا برداشت نادرستی از قدرت‌ها و محدودیت‌های خود و دیگران دارند، نمی‌توان انتظار یک سیاست خارجی موفق داشت؛ حتی اگر اصول و خطی‌مشی‌ها در عالی‌ترین سطح نظام به‌درستی تنظیم شده باشد؛ بنابراین بله، رویکرد دولت بعدی می‌تواند سیاست خارجی را بهتر یا بدتر کند. سایر کشورهای متعامل با ایران، اهمیت تغییر دولت در ایران را درک می‌کنند. برخی از آنها ترجیح می‌دهند که با یک دولت میانه‌رو و معتقد به دیپلماسی و کاهش تنش در ایران کار کنند و برخی دیگر مانند اسرائیل و عربستان سعودی که به دنبال اجماع دوباره جهانی علیه ایران هستند، یک دولت بی‌میل به دیپلماسی را ترجیح می‌دهند؛ ولی غالب کشورها ترجیح می‌دهند سیاست‌های اصولی خودشان را صرف نظر از ماهیت دولت در ایران تعقیب کنند.


 بالاخره سیاست خارجی دولت آینده با هر رویکردی با چالش‌هایی مواجه خواهد بود. به نظر شما دولت بعدی حتی اگر از جناح منتقد برجام انتخاب شود، می‌تواند این توافق را نادیده گرفته و به آن بهایی ندهد؟ اعضای باقی‌مانده مدعی نخواهند بود؟
این بستگی به موفقیت فرایند احیای برجام در ماه‌های باقی‌مانده تا انتخابات دارد. اگر موفقیتی در اعاده برجام ازجمله در لغو تحریم حاصل شود، نادیده‌گرفتن آن برای هیچ‌کس آسان نیست؛ مگر آنکه دولتی بخواهد به مذاکرات گسترده‌تری دست بزند که فراتر از برجام باشد یا اهمیتی به اعمال دوباره تحریم‌های چندجانبه شورای امنیت ندهد و افزایش تنش ایران با قدرت‌های بزرگ را یک بحران محسوب نکند. اگر عمل‌گرایانه فکر کنیم، هیچ توافقی بهتر از برجام نمی‌تواند وجود داشته باشد. نصحیتی که می‌توان به دولت آینده داشت، این است که این توافق را با همه ضعف‌ها و قوت‌ها به‌عنوان یک امر رخ‌داده و یک سرمایه دیپلماتیک از حوزه منازعات سیاسی داخلی جدا کند و بر گام بعدی تمرکز کند که منافع ملی کشور را پیش می‌برد.


  دوگانه‌ای از سوی طیف منتقدان دولت از ابتدا شکل گرفته و در ادامه مسیر به آن بیشتر پروبال دادند که مذاکره نه و مقاومت آری. سؤالم را بر همین محور می‌پرسم؛ اساسا این دوگانه تا کجا قابل ادامه است و آیا تاکنون بابت این دوگانه انتفاعی نصیب کشور شده یا نه؟
این یکی از دوگانه‌های حیرت‌انگیز و البته بی‌معنایی است که جامعه را به شکل ناسالم و دون شأن ملت ما قطب‌بندی کرده و سال‌ها انرژی کشور را اتلاف کرده است. در این دوگانه معلوم نیست مذاکره درباره چه چیزی تا این حد پس زده می‌شود و هدف از مقاومت چیست. مذاکره ابزار مقاومت در برابر زورگویی است و در طرف مقابل، مقاومت در برابر زورگویی، ابزار مذاکراتی هم هست. اگر عنصر مقاومت درون یک چارچوب مذاکراتی نباشد، اساسا مذاکره‌ای اتفاق نمی‌افتد و به‌جای آن قرارداد تسلیم خواهیم داشت. همین‌طور اگر عنصر مذاکره درون استراتژی مقاومت وجود نداشته باشد، ناگزیر خواهیم بود که گام به گام به سمت برخورد نظامی حرکت کنیم و به صورت متناقض‌نمایی برای خاتمه‌دادن به جنگ مذاکره کنیم.

مذاکره و مقاومت، در امتداد هم هستند نه روبه‌روی هم. این تقسیم‌بندی‌ها بیش از آنکه حاصل تعمق و مطالعه درباره روش‌ها باشد، ناشی از مواجهه‌های سیاسی است که بدبختانه، وضعیت را به نقطه اسفباری رسانده و ترکش‌های آن به اعتماد عمومی مردم به حکمرانی آسیب زده است. می‌توان تا سال‌های سال به این قطب‌بندی‌ها و دوگانه‌سازی‌ها ادامه داد؛ عده‌ای را به وادادگی متهم کرد و از عده دیگری قهرمان ساخت و به این ترتیب جامعه را به دو دسته تقسیم کرد که هر روز خشونت کلامی‌شان در برابر هم شدت می‌گیرد. این راه غلط هیچ کمکی به وحدت جامعه و پیگیری منافع ملی نمی‌کند. باید امیدوار باشیم که اراده ملی برای خاتمه‌دادن به این جدال بی‌فایده شکل بگیرد.


  با همه آنچه در بالا پرسیدم، به گمان شما می‌توان انتظار داشت ایران بعد از ۱۴۰۰ بتواند به بازیگری عادی در صحنه بین‌الملل تبدیل شود و الزامات این رابطه چیست؟
شاید منظورتان از عادی‌بودن این است که کمترین تنش را در روابط خارجی شاهد باشیم و در رنج‌بردن از تنش به حد متوسط جهانی نزدیک بشویم. در اینجا به دو نکته باید توجه کرد؛ اول اینکه چه بخواهیم و چه نخواهیم ما در یک منطقه پرتنش قرار داریم که مملو از حکومت‌های غیرانتخابی، گروه‌های تبهکار و افراطی، دولت‌های ضعیف و ملت‌های چندپاره و البته مداخله‌های خارجی است. ما چاره‌ای جز مواجهه با این واقعیت‌ها نداریم. این بخش جبری و اجتناب‌ناپذیر ماجراست. اما نکته دوم اشاره به وجه انتخابی تنش‌ها دارد. همه تنش‌هایی که ما و منطقه ما را محاصره کرده‌اند، محصول این ویژگی‌ها نیستند و این ویژگی‌ها هم ابدی و محتوم نیست.
 بخش بزرگی از تنش‌های جاری در روابط خارجی ما و منطقه، ناشی از تلاش‌نکردن برای خلق ابتکارهای سیاسی، فقدان گفت‌وگوی کافی و سازنده و انتخاب روش‌های خودخواهانه بدون درنظرگرفتن منافع دیگران است. در دو دهه کشمکش‌های منطقه‌ای باید به همه اثبات شده باشد که هیچ کشوری در این منطقه نمی‌تواند بر دیگران تسلط پیدا کند یا حتی منافع آنها را نادیده بگیرد. در چهار سال اخیر مواجهه ایران و آمریکا باز هم باید ثابت شده باشد که نه ایران می‌تواند آمریکا را شکست دهد و نه آمریکا می‌تواند ایران را مجبور به تسلیم در برابر خواسته‌های خود و انجام کاری خلاف منافعش کند. بعد از هزینه‌های فراوانی که ملت‌های منطقه پرداخت کرده‌اند، همه کشورهای درگیر باید امروز به این نتیجه رسیده باشند که چاره‌ای جز پیداکردن زیربنایی از منافع مشترک که امکان گفت‌وگو و حل اختلاف‌ها را ایجاد کند، وجود ندارد.

اگر نمی‌خواهیم تا دهه‌های آینده به جنگ، آوارگی و بن‌بست‌های سیاسی ادامه بدهیم، باید یک نقطه زمانی را برای مصالحه انتخاب کنیم. البته این انتخاب یک‌طرفه نیست و مستلزم اراده سیاسی جمعی کشورهای منطقه است. چنین ضرورتی در روابط ایران و آمریکا هم وجود دارد. ما اختلاف‌های زیادی با آمریکا داریم که قابل حل نیستند، اما اختلاف‌هایی هم داریم که می‌توانیم با گفت‌وگو آنها را به حداقل برسانیم و همین‌طور منافع مشترکی داریم که در خلال این اختلاف‌های انباشته‌شده، مغفول مانده‌اند. شاید وقت آن رسیده که تنش‌های ضروری و غیرضروری را در روابط خارجی خودمان مشخص کنیم. اختلاف‌های قابل ‌حل و غیرقابل حل را با کشورهای منطقه و آمریکا تفکیک کنیم و آماده برداشتن قدم‌های بلند و جدی برای حل‌وفصل آنها باشیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha