صباح زنگنه کارشناس مسایل بین الملل چهارشنبه پنجم خرداد در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: دولت ایالات متحده امریکا در دوره جو بایدن، طرفدار راهحل دو کشوری برای فلسطین است، در حالی که دولت پیشین امریکا طرفدار ساختار یک دولت صهیونیستی در سرزمینهای فلسطینی بود. تلاشهای بایدن با دولت ترامپ تفاوتها و شباهتهایی دارد. استراتژی دولت امریکا درخصوص برخی حداقلها برای رژیم اسراییل با تغییر روسای جمهوری تفاوتی نمیکند. در حداقلهای حمایت از امنیت و موجودیت رژیم اسراییل تفاوتی میان سیاست ترامپ و بایدن وجود ندارد. این دو رییسجمهور امریکا در این رویکرد مشترک هستند و دولت جدید هم از این موضوع عدول نخواهد کرد. اما سقف خواستههای دولت ترامپ، تایید هر خواسته و قصدی بود که سران رژیم اسراییل داشته باشند.
سیاستهایی مانند به رسمیت شناختن حاکمیت اسراییل بر بلندیهای جولان، شناسایی قدس اشغالی به عنوان پایتخت اسراییل، اشغال مناطق بیشتری از کرانه باختری رود اردن، ایجاد شهرکهای صهیونیستنشین در مناطق اشغالی ۱۹۶۷ و تمهید عادیسازی روابط دیپلماتیک با برخی کشورهای عربی امتیازهای حداکثری بودند که دولت ترامپ به اسراییل اعطا میکرد. بایدن با این حداکثرها همراه و همگام نیست و شاید تلاش بکند که سران اسراییل را به همان حداقلها اسراییل را راضی بکند.
در پی درگیریهای اخیر و اقدامات خشونتباری که رژیم صهیونیستی علیه مردم قدس شریف، منطقه شیخ جراح و بعد از آن مردم غزه به کار برد که به کشتار مردم بیگناه و بیدفاع انجامید، انتقادها در امریکا و کشورهای اروپایی، عربی و اسلامی از حمایتهای بیدریغ واشنگتن از اسراییل افزایش یافت. این انتقادات نگرانی کاخ سفید را در پی داشت. این نگرانی باعث شد که امریکاییها حتی مانع صدور یک بیانیه خشک و خالی در شورای امنیت سازمان ملل متحد در محکومیت کشتار فلسطینیان شوند. امریکا به این نتیجه رسید که استمرار نبرد اخیر میتواند به وحدت همه فلسطینیها منجر شود و مقاومت را گسترش دهد.
حملات موفق موشکی مقاومت پوچ بودن سامانههای امنیتی و دفاعی اسراییل را عیان میکرد و همین موضوع میتوانست باعث مهاجرت معکوس گسترده بسیاری از یهودیان از مناطق اشغالی در سرزمینهای فلسطینی شود و درنهایت به فروپاشی ساختاری و اجتماعی رژیم اشغالگر بینجامد. دولت امریکا برای جلوگیری از اتحاد فلسطینی و گسترش مقاومت که به صورت مستقیم موجودیت رژیم اشغالگر را به خطر میاندازد تلاشهای تازهای را آغاز کرده است.
امریکاییها برای جلوگیری از این وضعیت به این فکر افتادند که مقامهای اسراییلی را هر چه سریعتر به ازسرگیری گفتوگوهای فلسطینی-اسراییلی برای توافق تشکیل دو دولت راضی کنند. از سوی دیگر دیدار وزیر خارجه امریکا با سران تشکیلات خودگردان فلسطینی نیز نشان میدهد که بار دیگر امریکاییها قصد دارند از تشکیلات خودگردان به عنوان طرف گفتوگوها با اسراییل بهره ببرند، تشکیلاتی که در پی اتفاقات اخیر تا مرز فروپاشی پیش رفت و عمده شهروندان فلسطینی از انفعال، بیعملی و بیتفاوتی سران آن به تنگ آمدهاند. در چنین شرایطی امریکا امیدوار است با تقویت مجدد تشکیلات خودگردان از افتادن امور به دست نیروهای مردمی و مقاومت فلسطینی جلوگیری کند.
رویکردی که امریکا بار دیگر به آن پناه برد، مسیری است که در گذشته هم تکرار شده و تجربه هم نشان داده که سرنوشتی جز بنبست ندارد. گفتوگوهایی از این دست چندینبار برگزار شده و فراز و فرودهایی داشته است. در یک دوره دموکراتها روی کار هستند و مذاکرات بین فلسطینیها و رژیم اشغالگر شروع میشود و به توافقهایی میرسند و در دورهای دیگر اسراییلیها چراغ سبز واشنگتن برای نقض همه توافقهای پیشین را دریافت میکنند. حتی در شرایط که توافقی حاصل شود هم این توافقها معمولا حداقلی هستند، مثلا ممکن است که اسراییلیها وعده بدهند که از محله شیخ جراح خارج میشوند یا تعدادی از اسرای فلسطینی را آزاد کنند. تعدادی از کشورهای عربی بهشدت از چنین رویکردی حمایت میکنند، چرا که بهزعم آنها باعث میشود وضع از اینکه هست بدتر نشود.
منتهی در گذشته سه، چهار ابتکار مذاکراتی مشابه، حتی در سطح وسیعتر و با حضور کشورهای اروپایی و برخی کشورهای عربی مثل مذاکرات اسلو و مادرید انجام شدهبود، اما نهایتا نتیجه این میشد که بعد از مدتی اسراییل به همان مسیر گذشته ادامه میداد. اسراییلیها همواره نشان دادهاند که اجازه تشکیل یک دولت عادی را به فلسطینیان نمیدهند، امتیازاتی مانند گذرگاههای مرزی، فرودگاه، بندر، رفت و آمد آزادانه و امثال اینها برای فلسطینیها از نظر رژیم اسراییل خط قرمز محسوب میشود.
به نظر میرسد بار دیگر با بازگشت امریکا به رویکرد گذشته، دورهای از مذاکرات و سر و صدا و تبلیغات جلو خواهد رفت و بعد از مدتی که نتیجه نداد باز خواهیم دید که سرزمینهای بیشتری تحت اشغال قرار خواهد گرفت و محدودیتهای بیشتری برای فلسطینیها ایجاد میشود.
همزمان شاهد هستیم که امریکاییها بهشدت بر جداسازی نیروهای فلسطینی از یکدیگر تاکید دارند. سیاست امریکا در جدا کردن حماس و دیگر گروههای فلسطینی و مستثنی کردن و جدا کردن و حذف کردن نیروهای فلسطینی، سیاستی موفق و پذیرفته شده نخواهد بود. حماس جزو بزرگی از جامعه فلسطین است، در انتخابات ۲۰۰۶ پیروز اصلی انتخابات بود، طرفداران زیادی در غزه، کرانه باختری و حتی سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ دارد.
این نوع رویکرد امریکا یک نوع تفکر استعماری است، همین نوع رویکرد را فرانسویها در الجزایر و بریتانیاییها در هندوستان پیگیری کردند، اما نهایتا شکست خوردند. حماس یک نیروی رسمی فلسطینی است، در پارلمان فلسطینی نماینده دارد و در ساز و کار اداره غزه تقریبا نیروی مسلط است. امریکاییها اگر میخواهند به نتیجهای در خورد در مساله فلسطین دست پیدا کنند، باید رویکرد واقعبینانه در پیش بگیرند و واقعیتهای میدانی را بپذیرند، بدون پذیرش واقعیتها در مساله فلسطین، اساسا امکان پیشرفتی در راهکارها و ابتکارهای تکراری دیپلماتیک وجود نخواهد داشت.
نظر شما