چند تن از دوستان و همکاران متنی از کانالهایی موسوم به «خیانت خواص» و «هشداردهی» برایم فرستادند.البته پیگیری این نوع کانالها هیچگاه نه برایم ارزشی داشتند و نه اهمیت، اما همزمانی آن با انتخابات و برخی القائات ناجوانمردانه موجب شد با دقت این دو متن را بخوانم. یک عملیات روانی کثیف به شیوهای غیراخلاقی و احتمالا مبتنی بر یک سناریوی خودساخته را در آن یافتم.
به قول خودشان سه گروه فرضی را تحت عنوان «گعده» متشکل از سیاسیون اصلاحطلب شناخته شده در مثلثی با رئوس آقایان خاتمی، عبدالله نوری و من را ساخته و پرداخته کردهاند و در گزارش بعدیشان، به شرح و بسط جلسات فرضی شکل گرفته در ذهن بیمارگونهشان پرداختهاند. تنها مطالب درست در این دو بیانیه فقط اسامی افراد است بجز اسامی افراد که واقعیت دارد همه مطالب ساختگی، دروغ و حاوی تهمت هست.
تاکنون با موارد بسیاری از این دست مواجه شدهام، با اینکه این نوشتهها به قدری سرشار از دروغ بدیهی و دور از ذهن هستند که حتی ارزش پاسخگویی هم ندارند.
حداقل خط دهندگان آنها میدانند که شکلگیری چنین جلساتی در رویاهای بیمار میتواند پدید میآید.اما اینبار نه به لحاظ اهمیت این نوشتهها، بلکه به دلیل ضرورت کالبدشکافی جریان و فرآیندی که در بستر آن این گونه خبرسازیهای جعلی و پلشت شکل میگیرد بدان میپردازم.
وقتی که میخواندم با خود میاندیشیدم که وقتی با من و امثال من که با همه وجودم پای سربلندی ایران و انقلاب و جمهوری اسلامی تا به یاد دارم دویدهام چنین میکنند خدا آخر عاقبت همه را ختم به خیر کند.
هرچند برای ایجاد شفافیت و پیشگیری از روند نادرست شکل گرفته حق طرح شکایت در این خصوص را برای خود محفوظ میدانم اما برای جریانی که اینگونه افکار را راه انداختهاند لازم دانستم این یادداشت را بنویسم و به چه نکته اشاره کنم.
شاید یکی از برجستهترین تفاوتهای انقلاب اسلامی با نظریات مادیگرایانه که در اوایل انقلاب، بر آن تاکید و به آن افتخار میشد این بود که در فرهنگ دینی ما، هدف وسیله را توجیه نمیکند یعنی برای هیچ امری، حتی مقدس، هیچ مسیر غیرمقدسی جایز نیست.
هر گام برای نیل به هدفی متعالی، باید از مسیرهای تعالی بخش عبور کند. اما به مرور، گویی تعبیر رایج «وظیفه انقلابی مارکسیستی» که هر وسیلهای را برای نیل به هدف توجیه میکرد، مبدل به واژه «تکلیف» و به رویه نامیمون در میان کنشگران سیاسی تبدیل شد.
دروغپردازی، تهمت زدن و آبرو بردن، نام افشاگری به خود گرفت و «روشنگری»، «امر به معروف» و «شفافیت» را به محاق برد. وقتی پای کسب قدرت هم به میان میآید گویی همه حریمها درنوردیده میشود. متاسفانه این امر در میان برخی گروههای سیاسی و بازیگران صحنه قدرت، جاری شده است. اتفاقا این امر، در میان گروههایی که دیگران را به بیدینی متهم میکنند بیشتر دیده میشود. نوشتار فوقالاشاره، از همین جنس است.
این اخبار بهانهای شد که نگاهی به این کانالها بیندازم. به نظرم رسید این کانالها متعلق به جریانی هستند که با دریافت تحلیلهای نصفه نیمه غلط، به عنوان بخشی از عملیات روانی، اقدام به دروغپردازی میکنند.
این اخبار برداشتی از شبه بولتنسازیهای رایج نشات میگیرند. به نظرم سلامت سیاسی یک جامعه، به پرچیده شدن بساط جریانهای غیررسمی آلودهکننده فضای سیاسی از هر گروه و جناحی که میخواهند باشد وابسته است. اینها آفت یک جامعه با سامان سیاسی سالم بوده و مغایر با آرمان انقلاب اسلامی، امام راحل و دغدغههای مقام معظم رهبری هستند.
روح انقلاب با صفت اسلامی آن و جمهوریت ما نیز همبسته با اسلامیت تعریف شده است. اخلاق مداری، راستگویی و صداقت جان مایه اصلی انقلاب اسلامی و خون شهدا و فداکاریها و جانفشانیهای یک قرن ملت ایران بوده است.
چقدر با اینگونه انتشار موارد بیمهابا با آرمانهای انقلاب فاصله گرفتهایم. اگر این موارد از سوی رسانههای خارجنشین بدخواه ایران بود هرجی نبود، اما وقتی به نام انقلاب این چنین میکنند دردآور است.
دوخبری که بهانه این یادداشت شد، در اصل فاقد ارزش و پاسخگویی هستند اما جریانیهایی که در تریبونهای رسمی و برنامههای زنده صدا و سیما بیپروا به منتخب مردم تهمت میزنند و جعل واقعیت میکنند زمینهساز روندهای ناسالم شده و در نتیجه در رسانهنماهای بیسر و صاحب مجازی هم این پیرویها در اشکال مختلف دیده میشود. متاسفانه هر روز با پدیده زوال اخلاق در مناسبات و کنشهای سیاسی روبرو هستیم.
من فکر میکنم فضای سیاسی بیاخلاق، زمینهساز ناامنی و دور شدن افراد سالم از این فضاها و در نتیجه، به میدانداری لمپنیزم سیاسی منجر خواهد شد. همه آنهایی که دل به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران بستهاند باید به دنبال یک جنبش و نهضت عظیم اخلاقی باشند.
قطعا انسجام، تعالی و بالندگی جامعه ما از این مسیر به دست میآید.
نظر شما