آنچه «قورباغه»، «آنها» و «می‌خواهم زنده بمانم» دارند و ندارند

تهران- ایرنا- سریال‌های «قوباغه»، «آنها» و «می‌خواهم زنده بمانم» که جزو تولیدات متاخر شبکه نمایش خانگی هستند، ضمن جذابیت‌هایی که برای مخاطبان دارند برخی از کلیشه‌های سینمایی را تکرار می‌کنند.

سریال های شبکه نمایش خانگی این روزها به دلایل مختلف و به ویژه به دلیل تعطیلی سینماها و اقبال از پلتفرم ها (به عنوان تنها مرجع قانونی ارائه کننده فیلم های سینمایی و اکران برخط آثار سینمایی به عنوان اصلی ترین آلترناتیو سالن های سینما)، بسیار بیش از گذشته تولید می شوند و مخاطب دارند.  

البته این سریال ها طیفی خاص را نمایندگی نمی کنند و به لحاظ کیفیت ساخت، محتوای ارائه شده و خروجی یکسان نیستند اما به دلایل شرایط ایجاد شده فرصتی پررنگ برای حضور و تثبیت خویش یافته اند.

این یکه تازی شبکه نمایش خانگی در غیاب حضور فعال و مستمر سالن های سینما (به دلیل تعطیلی های مکرر ناشی از شیوع ویروس کووید ۱۹) البته تماما به نفع این تولیدات تصویری نبوده چرا که بعضا به شیوه ای فست فودی با سرعت بسیار و بدون کار دقیق و پرداخت داستان، تولید شده و به نمایش گذارده می شوند.

بعضا پروسه تهیه و تولید و نمایش برخی از این آثار صرفا در چندماه صورت می گیرد و این موضوع به شدت بر کیفیت خروجی این آثار موثر است و نمودهای آن را با دنبال کردن بعضی از این آثار به خوبی می توان مشاهده کرد.

البته که در این میان به ندرت می توان بارقه هایی از کاری متفاوت یا پیشگام را مشاهده کرد.

آنچه در ادامه می آید گفت وگوی آنتونیا شرکا منتقد فیلم و سینما با خبرنگار گروه فرهنگی ایرنا و در نقد برخی از سریال های شبکه نمایش خانگی است.

آنچه «قورباغه»، «آنها» و «می‌خواهم زنده بمانم» دارند و ندارند

وحشت، ژانری که در سینمای ایران کمرنگ است

شرکا در ابتدا و با اشاره به یکی از آخرین تولیدات مجموعه های شبکه نمایش خانگی بیان کرد:  آنها (آنها سریالی ایرانی در ژانر وحشت به تهیه‌کنندگی پرویز پرستویی و کارگردانی مهدی آقاجانی و میلاد جرموز است که به صورت هفتگی در شبکهٔ نمایش خانگی توزیع می‌شود) سریالی ترسناک و در ژانر وحشت به تهیه کنندگی پرویز پرستویی است؛ در ژانر وحشت می توان این سریال را جالب عنوان کرد چرا که سینمای وحشت به طور کلی جایی در سینمای ما ندارد.

جای جن و پری و روح و شبح و ... در سینمای ما خالی است و این گونه نیست که خیلی به آن پرداخته شده باشد و تمام جذابیت های آثاری از این دست (و حتی همین سریال) با الگوگیری از نمونه هایی است که در خارج از کشور سالهاست که جواب پس داده اند و کلیشه هایی که ما در سینمای وحشت می شناسیم حاصل خروجی این جنس از سینما است.

وی افزود: سریال آنها که در ژانر وحشت تولید شده است البته آنچنان غافلگیر کننده نیست که من بیننده را شگفت زده کند یا نکته و ابتکار تازه ای را در خود داشته باشد یا جلوه هایی متعدد از وحشت بومی شده را به تصویر بکشد.

در قسمت اول و به خصوص قسمت دوم (چون سریالی پیوسته نیست و هر قسمت داستان خودش را دارد) بحث بادجن و جنگیری که به جنوب کشور (بوشهر و ...) مربوط است، مطرح می‌شود؛ سالهای بسیار دور تقوایی فیلمی در رابطه با این موضوع به صورتی مستندگونه ساخته است (بادجن اثر ناصر تقوایی ۱۳۴۸) که این سریال از آن ایده گرفته که جنی از یکی از این مراسم سر از خانه یکی از افرادی در می آورد که به آنجا رفته بود تا فیلمی از این مراسم تهیه کند.

شرکا ادامه داد: این شیوه داستان پردازی را می توان نوعی از بومی سازی داستان عنوان کرد؛ یعنی مطرح کردن داستانی در ژانر وحشت که از پس زمینه کشور خودمان (جنوب ایران) نشات گرفته و اعتقادات و خرافات بخشی از مردم خودمان را به تصویر می کشد.

این موضوع برای من جذاب بود یعنی فکر کردم که ما هم داستان هایی داریم که بتوانیم در این ژانر تعریف کنیم که خاص خودمان باشد؛ البته قسمت سوم این سریال این گونه نبود و داستانی را روایت می کرد که در هر جای دنیا می تواند اتفاق بیفتد و از نظر زیبایی شناسی یا عناصر ساختاری هم ابتکار خاصی نسبت به نمونه های برتر خارجی نداشت.

وی افزود: اما به خودی خود به عنوان یک مجموعه سریال که هرکدام از قسمت هایش داستانی در ژانر وحشت را روایت می کند، جذابیت های خودش را دارد و کسانی که به این ژانر علاقمند هستند از این ژانر لذت می برند.

آنچه «قورباغه»، «آنها» و «می‌خواهم زنده بمانم» دارند و ندارند

«می خواهم زنده بمانم» بسیار شبیه به «شهرزاد» است

این منتقد سینمایی در ادامه تصریح کرد: می خواهم زنده بمانم دوره ای تاریخی را دراماتیزه کرده است یعنی داستانی دراماتیک را در بستر یک دوره تاریخی (در دهه شصت و اوایل انقلاب و زمان جنگ) به تصویر می کشد. به شخصه (با توجه مشکلاتی هم که اخیر در روند ادامه نمایش آن پیش آمد) هنوز متوجه نشده ام که چه اصراری بوده است که این داستان دراماتیک را در آن دوره تاریخی بسازند؟ یعنی این داستان می توانست حتی به دوره قبل از انقلاب بازگردد.

دلیلی نداشت که اصراری بر این دوره باشد یعنی این بستر تاریخی_سیاسی نقشی در روند داستان ندارد. این داستان یک داستان شخصی است و اساسا داستانی که در رابطه با مسائل سیاسی آن دوران خاص باشد نیست و ارتباط مستقیمی با آن ندارد و اشاره ای هم به مقطع یا اتفاق تاریخی خاصی که این داستان در آن زمان افتاده باشد ندارد؛ می خواهم زنده بمانم یک داستان معمولی است که بازی قدرت هم در این میان نقش خودش را دارد

وی افزود: به نظر می رسد این شکل از روایت به این دلیل است که سریال می خواهم زنده بمانم از سرریال شهرزاد بسیار الگو گرفته است؛ تنها با این تفاوت که آن سریال مربوط به دهه ۳۰ بود و این سریال در دهه ۶۰ روایت می شود.

زن داستان (با بازی سحر دولتشاهی) در این میان وجه المصالحه قرار می گیرد و او را بازیچه قرار می دهند تا بازی قدرتی که مردانی در یک مثلث مهم بازیگران آن هستند را شکل دهند؛ این موضوع بسیار شبیه به داستان سریال شهرزاد است.

شرکا تصریح کرد: البته سریال می خواهم زنده بمانم حال و هوا و ریتم کند و نوعی از تصنع را در خود دارد که به نظر می رسد تعمدا این گونه است و فیلم حال و هوای رئالیستی و واقعی و تاریخی ندارد و درامی است که با لحنی پر تأنی و بانوعی تکلف روایت می شود؛ یعنی ساختارش رئال نیست و فیلمساز خواسته است تا در بیان بلاغتی به خرج دهد.

به همین دلیل است که در بازی ها هم شکلی از مصنوعی بودن را شاهد هستیم و این مصنوعی بودن نه به این دلیل که بازیگران بد باشند (اتفاقا بازیگران خوب بازی می کنند) بلکه به این دلیل است که فیلم و زبان فیلم این تصنع را می طلبد.

وی تاکید کرد: حامد بهداد در این سریال بار دیگر بازی در نقشی را می آزماید که با شخصیت و کاراکتری که از او می شناسیم، متفاوت است؛ یعنی خیلی برونگرایانه نیست و بسیار خویشتن گرایانه است و حرکتی مثبت در کارنامه کاری ایشان است ضمن این که دیگر بازیگران هم خوب هستند؛ مثلا بابک کریمی با این که نقشی کوتاه دارد اما در همان مقطع کوتاهی که ظاهر می شود به سریال جان می دهد.

آنچه «قورباغه»، «آنها» و «می‌خواهم زنده بمانم» دارند و ندارند

«قورباغه» سریالی متفاوت بود و ما به این گونه سریال‌ها نیاز داریم

شرکا در مورد سریال قورباغه هم بیان کرد: پارسال سریال کرگدن (کرگدن مجموعهٔ نمایشی به کارگردانی کیارش اسدی‌زاده و تهیه‌کنندگی صادق یاری، محصول سال ۱۳۹۸ است) را داشتیم که در همین حال و هوا روایت می شد؛ در مورد سریال قورباغه هم می توان گفت که این سریال یک سریال متفاوت بود.

به نوعی با کارهایی که از قبل از هومن سیدی می شناسیم و به واسطه فیلم های سینمایی اش با سبک و سیاق و علایق وی در آثارش آشنا بودیم و سریال قورباغه هم در راستای همان فیلم ها مانند مغزهای کوچک زنگ زده است.

وی یادآور شد: سیدی در فیلم هایش و در این سریال نشان می دهد که امضای خاص خودش را  در پای آثار خود دارد.

با این که حال و هوای سریال قورباغه هم مانند فیلم هایش خیلی بومی و داخلی نیست (چنانچه رخ دادن چنین اتفاقاتی با چنین کارکترهایی برای ما دور از انتظار است که چنین آدم هایی رادر ایران ببینیم و شاید از این منظر حضور این دست داستان ها از بستر و منظر اجتماعی جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، دور باشد) اما فکر می کنم وجود چنین سریال هایی لازم است؛ چرا که چنین داستان هایی هم فضا و مخاطب خودشان را دارند و در ژانر خودش ارزش های خود را دارد و خروجی نشان داد که سازنده در تولید این اثر موفق بوده است.

شرکا خاطرنشان کرد: در مورد بازی ها هم باید بگویم که فرشته حسینی را به تازگی و به واسطه این نقش شناختم (گرچه می دانم که این اولین کار او نیست) و چهره ای جدید است که به سریال و سینمای ایران معرفی شده و در بازیگران زن و نقش هایشان این هنرمند می تواند دستاوردی برای سینما و فیلم های ما باشد چون هم به لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ بازی متفاوت است.

نوید محمدزاده هم در این سریال مانند باقی آثارش خوب است و من بازی او را می پسندم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha