اتوبوسی به‌سوی مرگ/ روایتی به یاد خبرنگاران فقید ایرنا و ایسنا

مهاباد- ایرنا- ذهن خبرنگاران در طول سال ها فعالیت و حضور در اتفاقات، حوادث و رخدادهای مختلف، حاوی خاطرات تلخ و شیرینی است که تا آخرین لحظه عمر هیچگاه از ذهن، روح و قلب آنها پاک نمی شود؛ شاید یکی از این خاطرات تلخ ماموریت من به شهر نقده برای تهیه گزارشی از واژگونی اتوبوس حامل خبرنگاران رسانه ها بود.

به گزارش ایرنا، سال ها انجام کار خبرنگاری و قلم فرسایی و تهیه خبر و گزارش، هیجان و استرس در سرما و گرما، وقت و بی وقت در بطن جامعه هر روز و هر ساعت خاطرات خوب و بد زیادی را در ذهن خبرنگاران به ثبت رسانده و به یادگار می گذارد رویدادهایی که مرور آن گاهی برایتان خوشایند بوده و گاهی نیز شما را آزرده می سازد.

۱۷ مرداد (روز خبرنگار) شاید فرصت خوبی برای یادآوری خاطرات و بازگویی اتفاقات تلخ و شیرینی است که خبرنگاران طی سال ها فعالیت با آنها مواجه شده اند از این رو من هم قصد دارم یکی از خاطرات تلخ امسالم را در روزی که ۲ نفر از خبرنگاران مظلوم در شهرستان نقده در آذربایجان غربی در واژگونی اتوبوس جان به جان آفرین تسلیم کردند را برایتان بازگو کنم؛  هرچند که دوست نداشتم این روز بزرگ را با بیان خاطره ای تلخ برای شما تداعی کنم ولی شاید بازگویی این خاطر خود بر مظلومیت جامعه خبرنگاران ما مرهمی باشد.

عصر روز دوم تیرماه وقتی زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد و خبر واژگونی اتوبوس حامل خبرنگاران اعزامی از تهران به نقده را که برای بازدید از طرح تونل انتقال آب به دریاچه ارومیه آمده بودند را به من اطلاع دادند؛ هرگز فکر نمی کردم شاید روزی برسد که اهالی رسانه نیز خود سوژه ای برای خبر شوند.

بلافاصله با عکاس دفتر هماهنگ شده و با خودرو اداره به سمت شهرستان نقده حرکت کردیم؛ در مسیر ترجیح دادم که این خبر را حادثه جزیی در ذهن خود تصور کنم اما دقایقی بعد با دیدن برخی اخبار و تصاویر در فضای مجازی، کم کم به عمق حادثه بیشتر واقف شدم.

در مسیر حرکت به سمت نقده متوجه شدیم که زخمی شدگان این حادثه به بیمارستان این شهر منتقل شده اند از این رو تصمیم گرفتیم بلافاصله قبل از رفتن به محل حادثه به صورت مستقیم به بیمارستان برویم؛ زیرا هوا هم در حال تاریک شدن بود و رفتن به محل حادثه برای تهیه عکس سودی نداشت.

در همین حال و هوا بودم که ناگهان گوشی تلفن همراهم زنگ خورد گوشی را که جواب دادم یکی از خانم های خبرنگار قدیمی دفتر مهاباد بود که هم اکنون در تهران زندگی می کند به محض شنیدن صدایش که کاملا بغض آلود بود متوجه شدم بخاطر حادثه واژگونی اتوبوس با من تماس گرفته است.

نخستین جملاتش این بود" آقای صمدی تو رو خدا ببینید کسی فوت نکرده چون چند نفر از دوستان صمیمی من در داخل آن اتوبوس بودند؟ بخدا دارم از نگرانی دیوونه میشم" این جملات را که ادا کرد گریه مهلتش نداد و ارتباط قطع شد.

پس از مدتی ۲ نفر دیگر از خبرنگاران و سه نفر دیگر از مسوولان مهابادی تماس گرفته و به تصور اینکه خبرنگاران ایرنای مهاباد نیز در این حادثه بودند در مورد این حادثه اظهار همدردی کردند.   

با تماس آقای راشکی رییس مرکز ارومیه متوجه شدم که چند نفر از خبرنگارانی که در این اتوبوس حضور داشتند، متاسفانه در این حادثه فوت کرده اند که یکی از آنها خبرنگار ایرنای تهران است که به همراه این تور رسانه ای به این منطقه عزیمت کرده است.

به هر شکل ممکن بود مسیر مهاباد - ارومیه را طی کردیم تا به سه راهی نقده رسیدم و پس از پشت سر گذاشتن شهر محمدیار و طی مسیری ۲۰ کیلومتری وارد شهر نقده شدیم پس از پرس و جو بیمارستان نقده را پیدا کردیم که ازدحام خودروها و به وِیژه رفت و آمد آمبولانس ها نشاندهنده عادی نبودن اوضاع و احتمال وقوع حادثه ای در این بیمارستان بود.   

با زحمت فراوان خود را به داخل محوطه بیمارستان رسانده و در نخستین برخوردم ناگهان برانکاردهایی را دیدم که خبرنگاران با چهره ها و بدن هایی خونین و بانداژ شده در حالی که از درد ناله می کردند به اورژانس انتقال می دادند.  

اتوبوسی به‌سوی مرگ/ روایتی به یاد خبرنگاران فقید ایرنا و ایسنا

"آقا تو را به خدا زود خودت را برسان؟ " "دوستم هنوز داخل اتوبوس هست خواهش میکنم به دادش برسید"، "چرا آمبولانس‌ ها اینقدر دیر رسیدن؟ " ، "چه اتفاقی افتاده چه شده است"، "دستم انگار شکسته است" ، "برای دوستانم چه اتفاقی افتاده است؟ تو رو خدا خبری از اونا به من بدید؟ " اینها سوالات و جملاتی بود که وقتی وارد اورژانس شده و در هر گوشه آن روی برانکارد خبرنگارانی را دیدم که در حال مداوا توسط پرستاران بودند به گوشم می رسید.

در این حال یکی از خبرنگاران خانم را با برانکارد می‌آورند می‌گذارند جلوی روی من، خاک آلود با دست و سر بانداژ شده با صدایی بی‌رمق می‌پرسد: "ما چی شدیم؟ " "چه اتفاقی برای ما افتاده است؟  ما چرا بیمارستانیم؟ " این سوالات را مدام از پرستاری که در حال گرفتن فشار خون او بود پرسید تا اینکه من برایش توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده و ناگهان به فکر فرورفت و دیگر هیچ سوالی نپرسید، پرستار از او پرسید  «کجات درد می‌کند؟» چندبار پرسید و او بی رمق فقط پاسخ داد «سرم».

بعداز گذشت دقایقی در محیط اورژانس اسم "ریحانه" و "مهشاد" به گوش می رسد و به تدریج پس از گفت و گو با شماری از خبرنگاران مجروحی که هنوز قدرت تکلم داشتند متوجه شدم که به احتمال زیاد این ۲ خبرنگار حالشان وخیم بوده و شاید نیز جان خود را از دست داده اند.

پس از پرس و جویی کوتاه متوجه شدم که این تور رسانه ای مربوط به خبرنگاران حوزه محیط زیست رسانه‌های مختلف کشور است که به دعوت ستاد احیای دریاچه ارومیه و با هماهنگی سازمان محیط زیست به استان آذربایجان غربی سفر کرده و از شهر ارومیه عازم سد "کانی سیب" در پیرانشهر شده اند؛ این خبرنگاران که برای بازدید از این سد و تونل انتقال آب به دریاچه ارومیه به این منطقه سفر کرده بودند که در راه بازگشت به شهرستان نقده، دچار حادثه شدند و در این سانحه اتوبوس حامل خبرنگاران در یکی از پیچ‌ها واژگون شده است.

در گفت و گو با یکی از خبرنگاران مصدوم که روی یک صندلی نشسته بود و اوضاع عمومی وی بهتر از دیگران بود، در مورد نحوه وقوع حادثه پرسیدم.

وی گفت در مجموع ۲۰ خبرنگار و چهار نفر از روابط عمومی سازمان محیط زیست و ۲ نفر هم از ستاد احیای دریاچه ارومیه برای بازدید از دریاچه ارومیه در این برنامه رسانه‌ای حضور داشتند؛ هماهنگی برای این تور رسانه‌ای از یک هفته پیش انجام شده بود تا خبرنگاران در سفر به استان آذربایجان‌غربی از آخرین وضعیت دریاچه ارومیه و اقدامات ستاد احیای این دریاچه گزارش‌های میدانی تهیه کنند.

اتوبوسی به‌سوی مرگ/ روایتی به یاد خبرنگاران فقید ایرنا و ایسنا

پس از بازدید از سد کانی سیب و تونل انتقال آب و پس از صرف نهار همراه خبرنگاران با اتوبوس راهی دریاچه ارومیه شدیم؛  حدود ساعت‌ ۶ عصر بود که با انحراف ناگهانی اتوبوس به راست دیدم که اتوبوس در سرازیری سرعت گرفته و راننده هم «یاخدا یاخدا» می‌گوید.

ناگهان در این حین اتوبوس به گاردریل سمت راست جاده برخورد کرد و دوباره از مسیر خارج شد. چند بار این صحنه هولناک تکرار شد و اتوبوس چپ و راست می‌رفت و هول و هراس همه سرنشینان را فراگرفته بود که در آخرین انحراف به چپ وارد سنگلاخ‌های کنار جاده شد و در نهایت کنترل از دست راننده خارج و اتوبوس واژگون شد،  من در صندلی‌های وسط اتوبوس بودم که به فضای بین صندلی‌های چپ و راست پرت شدم،  آن لحظه همه به سوی یکدیگر پرت شدند و بعضی از دوستان هم داخل صندلی‌ها گرفتار شدند.

تعدادی از خبرنگاران از جمله من که کمتر آسیب دیده بودم،  از اتوبوس خارج شدیم و پس از آن بود که صحنه دلخراشی را دیدیم،  سه نفر از خبرنگاران از جمله ریحانه یاسینی (خبرنگار ایرنا) و مهشاد کریمی (خبرنگار ایسنا) و ابراهیم نجات رفیعی، خبرنگار تسنیم هنگام واژگونی اتوبوس به بیرون پرت شده بودند و اتوبوس روی آن‌ها افتاده بود ولی کاری از دست کسی در آن لحظه ساخته نبود.

بعضی از همکاران از درد به خود می‌پیچیدند و بعضی‌ها هم در حال کمک به افراد گرفتار آسیب دیده داخل اتوبوس بودند همه خدا خدا می‌کردیم که هر چه زودتر نیروهای امدادی و جرثقیل از راه برسد تا اتوبوس را جابه‌جا کنیم و همکارانمان را از زیر اتوبوس خارج کنیم.

پس از حضور نیروهای امدادی متوجه شدیم ریحانه و مهشاد نبض ندارند و فهمیدیم که فوت کرده‌اند، اما خبرنگار تسنیم زنده بود و نفس می‌کشید که بعد از نجات همراه ما به بیمارستان نقده منتقل شد.

پس از تهیه عکس و انجام مصاحبه با فرماندار نقده و رییس بیمارستان به تشخیص پزشکان و مسوولان دانشگاه علوم پزشکی ارومیه شماری از مصدومان بدحال از طریق بالگرد هلال و احمر و بقیه مجروحان نیز از طریق آمبولانس برای ادامه درمان به بیمارستان امام خمینی(ره) ارومیه منتقل شدند.  

در محوطه بیمارستان با رییس مرکز ارومیه مواجه شدم که برای جویا شدن از حال خبرنگاران به نقده آمده بود و بطور مداوم وضعیت خبرنگاران را به اطلاع رییس سازمان،  معاون خبر و مدیرکل اخبار استانها می رساند.

اتوبوسی به‌سوی مرگ/ روایتی به یاد خبرنگاران فقید ایرنا و ایسنا

پس از گفت و گویی مختصر با یکدیگر آمار نهایی فوت شدگان که در میان آنها یکی از همکاران ایرنایی (ریحانه یاسینی) بود را مشخص کرده و پس از تهیه و ارسال اخبار این حادثه با ناراحتی عمیقی از وقوع این حادثه به محل کارمان بازگشتیم.

امروز در روز ۱۷ مرداد که روز خبرنگار نام نهاده شده است،  واقعا به این نتیجه می رسم که آری خبرنگاری شغلی است به ظاهر لذت بخش و شیرین، اما در باطن انبوهی از رنج ها و مشکلات طاقت فرسا را به همراه دارد که سختی کار خبرنگاری را دو چندان می کند.

حادثه این روز و دیدن چهره خبرنگارانی که روی برانکاردها قرار داشته و در حال مداوا بودند هیچ بی شباهت به دوران دفاع مقدس نبود این تصاویر هرگز و تا آخر عمر از ذهنم زدوده نخواهد شد چهره هایی که نشان از درجه تعهد و مسوولیت آنان در عمل به وظیفه خطیرشان داشت.  

خبرنگارانی که حتی خانواده و زندگی خود را هم فراموش کرده و در راه خطیر آگاهی رسانی به مردم حتی جان خود را نیز شبانه روز و در سرما و گرما وقف خدمت به مردم و عرصه اطلاع رسانی کرده بودند؛ خبرنگارانی که با کمترین حقوق و مزایا بیشترین رنج و مشقت را در این راه متحمل شدند.

آری واقعا شغل خبرنگاری از "برون دل می برد و از درون دل می ترکاند" بسیار اتفاق افتاده است که خبرنگاران انجام وظیفه خویش که همانا خبررسانی فوری و به موقع است را بر اعضای خانواده و حتی کسب منفعت های اقتصادی ترجیح داده و چه بسا بسیاری از اوقات مورد بی مهری قرار گرفته و به انواع اتهام های دروغین نیز متهم می شوند و گاهی نیز جان خود را در این راه فدا می کنند.

به واقع کسی که شغل مقدس خبرنگاری را انتخاب می کند که سراپا عشق و استعداد و سرشار از استقامت و وفادری به مردم و جامعه باشد تا بتواند رنج ها و سختی های خبرنگاری را تحمل کند.

بسیاری معتقدند خبرنگاری یکی از ۱۰ شغل پرخطر دنیا به شمار می آید که به دلیل شمار فراوان استرس ها و به خاطر دنبال کردن اخبار روزانه، افراد را در معرض سکته های قلبی، مغزی و زخم معده قرار می دهد اما با همه سختی ها من به این واقعیت رسیده و به آن ایمان دارم که خبرنگاران این شغل را نه برای نام و نان، بلکه برای عشق و جان انتخاب کرده‌اند!

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha