"پدرم یک فوتبالیست بود. او خیلی خوب بازی میکرد. وقتی کودک بودم و حدود هشت یا ۹ سال داشتم تصمیمم را گرفته بودم؛ میخواستم مثل او فوتبالیست شوم"
پدران و پسران. این نامی بود که ایوان تورگنیفِ روس برای رمانش برگزید. نامی که تا ابد تیترِ ماجراهای متعددی بین این ۲ شخصیت است. رابطهی بین پدرها و پسرها رابطهای است خاص که ویژگیهای منحصر به فردی دارد. پدر، اولین اسطوره پسر به حساب میآید. کسی که قرار نیست هیچوقت شکست بخورد. نیرویی ماورایی که توانایی حل هر مشکلی را دارد. شغل او اولین شغلی است که پسرها آرزو دارند روزی به آن روی بیاورند.
در طرف مقابل، پدرها هستند. پدرهایی که پسرهایشان قرار است ماموریت نیمهتمام آنها را به اتمام برسانند و یا جا پای آنها بگذارند. پدرها، سناریوهای زیادی برای پسرهایشان در سر دارند. سناریوهایی که گاه به ثمر مینشیند و گاه نه.
با گذر زمان این رابطهی خاص دچار فراز و نشیبهایی میشود. پیوندی آکنده از غرور که تبلور عشق در آن مدام چهره عوض میکند و ممکن است مسیر زندگی پدر و پسر را از هم جدا کند. اتفاقی که به صورت غالب رخ میدهد و طبیعی هم هست. با این وجود هستند پسرانی که بر تصمیم دوران کودکی خود محکم باقی میمانند و شغل پدر را ادامه میدهند.
قرار است از پدران و پسران فوتبالیست صحبت کنیم. گاهی اوقات سایه سنگین پدران، مانع از درخشش پسران شد و در مواقعی، فرزندها، گوی سبقت را از پدرانشان ربودند و تبدیل به نامی بزرگتر شدند. یوردی نتوانست مانند پدرش یوهان بدرخشد اما ارلینگ خیلی زود نسبت به پدرش آلفاینگ هالند تبدیل به برندی بزرگتر در دنیای فوتبال شد. این بار به جای نویسندهی بزرگ روسیهای، فوتبال راوی پدران و پسران است.
یوهان و یوردی کرایوف:
یوهان یکی از بزرگترین فوتبالیستها و مربیان جهان بود. با پیراهن آژاکس و بارسلونا به عناوین متعددی دست پیدا کرد و سپس در کسوت مربیگری نیز افتخارات فراوانی را چنگ آورد. به نظر میرسید جوردی نیز بتواند مانند پدرش تبدیل به نام بزرگی شود اما این اتفاق رخ نداد. جوردی نه در درون زمین و نه به عنوان مربی در کنار مستیطیل سبز فروغ پدر را نداشت و با وجود اینکه در تیمهای صاحب نامی، ولو کوتاه بازی کرد اما انتظارات را برآورده نکرد.
فرانک لمپارد و فرانک لمپاردِ جونیور:
سر فرانک لمپارد یکی از اسطورههای باشگاه وستهم است. قریب به ۲۰ سال برای این تیم بازی کرد و در سمت چپ خط دفاعی مهرهای قابل اتکا بود. سپس دوران مربیگری را هم در همین تیم پشت سر گذاشت و در کنار هری ردنپ نسلی طلایی برای چکشها ساخت. فرانک لمپاردِ پسر اما قرار نبود در وستهم بماند. او از این تیم جدا شد و در چلسی به هر آن چیزی که باید رسید. اسطورهای در قلب شیرهای لندن که برای تیم ملی انگلیس هم خیلی بیشتر از پدرش به میدان رفت. حالا سوپرفرانکی سرمربی شده و انتظار میرود در این لباس نیز پدرش را پشت سر بگذارد.
چزاره، پائولو و دنیلیه مالدینی:
در خانواده مالدینی شما چارهای به جز فوتبالیست شدن ندارید. چزاره، پائولو و حالا دنیله. پدربزرگ و پدر هر ۲ به تیمی جز آث میلان فکر نکردند و حالا پسر هم در همین تیم بازی میکند. انتظارات از دنیلیه بسیار بالاست. پدر و پدربزرگش به هر چیزی که لازم بود رسیدند. پائولو محبوبیتی دست نیافتنی نزد فوتبالدوستان سرتاسر جهان دارد. باید دید دنیلیه میتواند مسیر پدر و پدربزرگش را ادامه دهد یا خیر؛ او کار بسیار سختی دارد.
انریکو و فدریکو کیهزا:
انریکو متعلق به یک تیم خاص نبود. بیش از ۵۰۰ بازی برای تیمهایی چون فیورنتینا، پارما، چزنا، لاتزیو، سامپدوریا و ... انجام داد. فدریکو در آکادمی فیورنتینا پرورش پیدا کرد. در این باشگاه وظیفه توپجمعکنی را هم به عهده داشت. در لباس بنفشها به اهالی فوتبال شناسانده شد و خیلی زود تصمیم گرفت راهی تیم بزرگِ یوونتوس شود. فدریکو نامی بزرگتر از پدرش خواهد بود. او یکی از ارکان آتزوریها برای فتح یورو ۲۰۲۰ بود.
پیتر و کسپر اشمایکل:
هر ۲ رشکبرانگیز هستند. پیتر با منچستریونایتد پنج قهرمانی لیگ برتر و سه جام حذفی را به دست آورد و یکی از مهرههای اصلی فرگوسن در مسیر سه گانه فصل ۱۹۹۹-۱۹۹۸ بود. در کنار این پیتر توانست قهرمانی باورنکردنی با دانمارک در یورو ۱۹۹۲ را هم جشن بگیرد. کسپر در سالهای ابتدایی زیر سایه پدر بود و به توفیق آنچنانی نرسید اما ایام، چنین باقی نماند. کسپر با لسترسیتی قهرمانی عجیبی در لیگ برتر را تجربه کرد و سپس با بازوبند کاپیتانی جام حذفی را هم بالای سر برد و با تیم ملی دانمارک تا نیمهنهایی یورو پیش رفت. او در جام جهانی ۲۰۲۲ میتواند دومین جام جهانیاش را تجربه کند.
میگل آنخل و ژابی آلونسو:
پسر مانند پدر فوتبالیست شد اما مانند پدر به بارسلونا نرفت و راهی تیم رقیب یعنی رئال مادرید شد. موفقیتهای میگل آنخل با سوسیهداد و بارسلونا در لیگ اسپانیا محدود شد اما ژابی در بایرنمونیخ و لیورپول به عناوین دیگری هم دست پیدا کرد و عضوی از اسپانیای فوقالعاده در سالهایی بود که اروپا و جهان توسط آنها فتح شد.
مازینیو، تیاگو و رافینیا:
مازینیو با تیم ملی برزیل قهرمان جهان و کوپا آمریکا شد. پسرهایش ۲ تصمیم مختلف در عرصه ملی اتخاذ کردند. تیاگو به تیم ملی اسپانیا رفت و رافینیا مانند پدر به جمع سلسائوییها پیوست. در عرصه ملی همچنان پدر دست بالا را دارد اما در لباس باشگاهی تیاگو و رافینیا به مراتب بهتر از پدر بودهاند. البته که نباید فراموش کنیم استعداد تیاگو به مراتب از رافینیا بیشتر است.
دنی و دالی بلیند:
پدر به قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا و جامهای متعدد داخلی با آژاکس رسید اما پسر بود که توانست تا لباس منچستریونایتد پیش برود. البته که او در جمع شیاطین سرخ به لیگ برتر و لیگ قهرمانان نرسید اما جامهای پایینتر را کسب کرد. دنی مربی و سرمربی تیم ملی هلند شد و مدتی پسرش زیر نظر او بازی کرد.
پاتریک و جاستین کلایورت:
پاتریک آنقدر محشر و فوقالعاده برای تیم ملی هلند و باشگاههای آژاکس و بارسلونا توپ زد که همه تصور داشتند جاستین هم مانند او باشد اما اینطور نشد؛ حداقل فعلا اینطور نشده است. جاستین با جثهای کوچکتر بعد از آژاکس به رم رفت اما حالا در لوشامپیونه برای نیس بازی میکند. بازیکنی که خوب است اما مانند پدر نمیشود.
ژرژ و تیموتی وهآ:
ژرژ، اولین بازیکن آفریقایی بود که توانست توپ طلا را فتح کند و به عناوین مختلفی دست پیدا کند. یکی از بهترینهای تاریخ که حالا رییس جمهور لیبریا است. البته که تیموتی مانند او در آفریقا به دنیا نیامد و متولد آمریکا است. همین مساله باعث شد تا پسر برای یانکیها توپ یزند. البته تیموتی با وجود استعداد زیادی که داشت فعلا در ۲۱ سالگی به فروغ مدنظر نرسیده و در تیم لیل فرانسه مشغول به بازی است.
علی و محمد پروین:
علی، شد سلطان. بازیکنی بزرگ که با پیراهن شماره هفت هر جنبندهای را چه در امجدیه و چه در آزادی میخکوب خود میکرد. مربی بزرگی که موفقیتها و ناکامیهایی داشت ولی با خلقیات خاصش برای همیشه نامش جاودان ماند. از محمد توقع زیادی میرفت. او از کودکی روی نیمکت سرخها نشسته بود اما در زمان بازیگری با وجود استعداد شگرفی که داشت نتوانست به نزدیکیهای پدر هم برسد و خیلی زود با کیلوهای اضافه به تجارت روی آورد و البته در آنجا هم از حمایت پدر، بینیاز نشد.
ناصر و آتیلا حجازی:
ناصر، محبوب بود. محبوب زندگی کرد و محبوب به آسمان پرواز کرد. دروازهبانی که هر تیمی آرزوی داشتنش را داشت. آتیلا، دروازهبان نشد اما دوست داشت مانند پدر فوتبالیست بزرگی شود. نشد. ناصر خیلی تلاش کرد تا آتیلا هم به یک بازیکن بزرگ مبدل شود اما اتفاقی که برای او رخ نداد برای پسر تکرار نشد.
احمدرضا امیر عابدزاده:
بعد از محمد و آتیلا تصور میشد که امیر نیز نتواند از زیر سایه پدر خارج شود. احمدرضا لقب عقاب را یدک میکشید. دروازهبانی که فقط دروازهبان نبود. او یک برند بود. قوت قلب بود و مایه افتخار و مباهات. بازی کننده رل اصلی روزهای فراموشنشدنی فوتبال ایران در دهه ۷۰. امیر خوب شروع نکرد اما با دوری از پدر توانست به پدر نزدیک شود. حالا امیر شماره یک تیم ملی شده و در فوتبال اروپا به روزهای درخشان فکر میکند. چه کسی است که بوسه امیر بر دستان عقاب را ندیده باشد. اگر هم ندیدید سری به میدان ولیعصر بزنید. زیباترین قاب از یک پدر و یک پسر.
اینجا پسر با فاصلهای زیاد پدر را پشت سر گذاشت. محبوبیت پدر بیشتر به خاطر خطایی بود که روی کین رویش انجام داد و منجر به اتمام فوتبالش شد اما پسر با لقب بچهمرد خیلی زود همه رکوردها را شکست و یک شبه پلههای موفقیت را طی نمود. ارلینگ یکی از بهترین بازیکنان جهان است و همه تیمهای بزرگ دنیا آرزوی داشتنش را دارند. البته که ارلینگ مانند پدر برای تیم ملی نروژ بازی میکند و قبول نکرد که برای انگلیس، جایی که در آن به دنیا آمد بازیهای ملیاش را به انجام برساند.
یانیس هاجی پسر گئورگی هاجی، جیووانی رینا فرزند کلودیو رینا، مارکوس فرزند لیلیان تورام، جیووانی فرزند دیگو سیمئونه و ... بخش دیگری از پسر-پدرهایی هستند که این روزها نامشان بر سر زبانها افتاده است. پسرها سعی میکنند تبدیل به نامی بزرگتر از پدر شوند و پدرها تمام تلاش خود را میکنند تا چنین اتفاقی رخ بدهد و دقیقا این همان نقطه عطفی است که تفاوتها را رقم میزند. در ماجرای بین پدرها و پسرها، رقابت معنایی ندارد.
"البته. پدرم یک فوتبالیست بود. او خیلی خوب بازی میکرد. وقتی کودک بودم و حدود هشت یا ۹ سال داشتم تصمیمم را گرفته بودم؛ میخواستم مثل او فوتابالیست شوم"
این نقل قول پله است درباره پدرش. پدری که یک مصدومیت اجازه نداد تبدیل به فوتبالیستی بزرگ شود اما همه کار کرد تا ادسون آرانتس دوناسیمنتویش تبدیل به یک بازیکن بزرگ شود تا به او افتخار کند.
نظر شما