به گزارش ایرنا این روز عطر سُرخ عزا در آسمان شهر جاخوش کرده و خواب شیرین بهاری وجود کودکان بیگناه را نوازش می داد، مادران سُفره صبحانه را تزئین و منتظر فرزندان خود بودند تا با دامَنی پُر نور و سُرور به استقبال عید باستانی ایرانیان بروند.
در این طُلوع تاریک که موکب نوروز خانه خود را از کهنه غم های سال خالی و آغوش عشق را برای میزبانی چاوش خوانی چکامه های بهاری باز کرده و پیک گُل و گُلواژه های نورُسته نُویدبخش بَزم بید و فصل فرشته های بهشتی بود تا عشق ، ایام و امیدواری درهم شوند و فراغتی ببار آید و مظمون
اما صبح بهاری ۲۶ اسفند سال ۶۶ حکایت درد داشت و روایت حسرت، قصه جور می گفت و داستان جفا.
آری؛ گفتیم که مادران نان و پنیر و یک پیاله چای بر سفره ساده پدر آسمانی خانه مهیا کرده و دلشان به قُل قُل سماور نفتی خوش بود که ناگه آژیر خطر از تلویزیون ۱۴ اینج سیاه و سفید بصدا درآمد و سُفره و سماوَر و سکینه خانه گِلی را به آشوب کشید.
غُرّش عفریت های آسمان خِراش صدامیان آرامش کدبانوی غیور ایل را مُضطرب و خواب صبحگاهی کودکان را به آتش عذاب تبدیل کرد.
مادر محنت بار با ذکر یا فاطمه الزهرا (س) و یا امام رضا (ع) نعره زِنان خود را به بالین معصومان بیگناهش رسانده و ستونی از تن خویش برپا نمود شاید مانع مرگشان شود، اما آوار امان نداد و ستون ساختمان فرو ریخت و کودکان سر بر سینه مادرانشان در خواب ابدی میهمان خاک شدند.
در این آتش افروزی ، پدران عارف و مادران باعصمت به اتفاق جگرگوشه های معصوم خود در عُمق آرزوهای رنگارنگ مدفون شدند.
در این صبح دل انگیز با دست شکسته خلبانان ، بندگان خدا به خاک و خون نشستند، دختران و پسرانیکه نَفَس در نَفَس مادر خویش به عشق فردایی روشن در سَحَرِ سلامتی خوش بودند که ناخواسته مسافر مرگ شدند و آرزوهای کودکانه و محبت های مادرانه را به خاک بردند.
در طلیعه تلخ این روز نقش نشاط در قلب حادثه هویدا شد و بهار طبیعت را با همه جِلوه و جمالش به دامن خزان سپرد و برخلاف قاعده رخت زمستان پوشید.
در غم ۳۶ لاله مظلوم پیچک پژاره زُلف زمان را به گیوتین فنا برد و بهار برفین آبدانان در سایه سیاه تجاوز قرار داد.
طَیاره تقاص سردار نگون بخت قادسیه در اوج ناتوانی رویارویی با رزمندگان اسلام جنگ شهرها را آغاز کرد و با هواپیماها و موشک های دو بلوک شرق و غرب، زنان و کودکان را به شهادت رسانید.
در این اقدام ناجوانمردانه پُلِ دل شکست، سپاه شوق زمین گیر شد، سیل سوگ به راه افتاد، آواز خوشی عزا گرفت ، گلویِ ساز پاره شد ، غزل غُصه در خون چکید و چشم بهار گریست.
بزم شادی در این سحر سوگوار باروتی شد ، چراغ لاله تاریک و مُژده تسلیم مرگ شده و آرزو به عزا نشست، داغ قطره های گمشده زندگی قامت برگ ها را هلالی نمود ، صحرای درون دشت رنگین را غمباران و باده وصل به چاه جدایی افتاد.
فصل رویش لاله های لطافت در کوچه شهید کرمی آبدانان ، ابهت شهیدان شاخ شمیران با شاهدان این کوچه خونین در هم آمیخت و مجاهدان جبهه و جنگ کودکان جان داده و مادران دلسوخته را به شهر شهیدان منتقل و در قلب مجروح زمین بخاک سپردند.
یادشان گرامی و راهشان مستدام.
نگارش: سیدحرمت الله موسوی مقدم
نظر شما