به گزارش ایرنا، سفر احتمالی ، نانسی پلوسی رییس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان باردیگرموضوع روابط آمریکا و چین را در معرض تحلیل های رسانه ای و آکادمیک قرار داده است؛ سفری که انجام آن شاید تنش در روابط دو ابرقدرت جهانی را شدیدتر از گذشته کند.
رئیس مجلس نمایندگان آمریکا روز گذشته رسما سفر دوره ای خود به شرق آسیا را آغاز کرد و طبق آنچه در بیانیه رسمی دفتر خانم نانسی پلوسی آمده، وی قرار است به کشورهای سنگاپور، مالزی، کره جنوبی و ژاپن سفر کند و نامی از تایوان در فهرست مقصدهای سفر آسیایی جاری وی نبود.
به هر روی ، در صورت سفراحتمالی پلوسی به تایوان، این اولین سفر رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به این جزیره در ۲۵ سال گذشته است که واکنش بسیاری از مقامات بلندپایه سیاسی و نظامی چین را برانگیخته به نحوی که شی جین پینگ رئیس جمهوری چین در گفت و گوی تلفنی دوساعته خود با جوبایدن رئیس جمهوری آمریکا هشدار داد که ایالات متحده در مورد تایوان با آتش بازی نکند.
روابط آمریکا و چین را می توان مناسباتی آونگی به ویژه در حوزه اقتصادی تحلیل کرد چراکه ضربه هریک از این دو کشور به اقتصاد جهانی می تواند باعث تحرک در بخش انتهایی و آن سوی مرزها یا به صورت برعکس شود.
مناسبات آمریکا و چین اگرچه در دوران مائو و پس از پایان جنگ جهانی دوم دورانی سرتاسر انزوا و تقابلی را آغاز کرد اما بعدها همراه با دگردیسی های داخلی در چین و پیگیری سیاست بین المللی گرایی و اقتصاد آزاد از سوی پکن به سمت شراکت اقتصادی و همکاری راهبردی در موضوعات مختلف جهانی حکت کرد به نحوی که پیگیری چنین سیاستی از سوی چین باعث شد تا به آرامی اژدهای خفته اقتصادی این کشور بیدار و چین به دومین اقتصاد بزرگ جهان در تولید ناخالص داخلی تبدیل شد.
تولید ناخالص داخلی چین به طور متوسط به ۱۴.۷ تریلیون دلار رسیده و چین تنها اقتصاد بزرگ در جهان بود که در سال ۲۰۲۰ به رشد ۸.۱ درصدی دست یافت.
سیاست خارجی چین از سال ۲۰۰۳میلادی از دوران ریاست جمهوری هو جین تائو در قالب دکترین ظهور مسالمت آمیز و با رویکردهای «دیپلماسی پیرامونی» و «همسایه خوب» گستره اقتصاد خود را از طریق روندهای وابستگی متقابل از همسایگان به فضای پیرامونی و مناطق دیگر گسترش داد. چنین اقداماتی منافع ملی چین را درسطوح و لایه های مختلف با حوزه ها و اقتصادهای بزرگ، متوسط و کوچک جهان گره زد.
چین در حوزه راهبردی نیزحضور مستمر خود را به در فضای پیرامونی به ویژه منطقه اسیای شرقی منطقه دریای چین جنوبی، در حوزه اسیای مرکزی(طرح یک کمربند-یک جاده)، خاورمیانه و آفریقا و آمریکای لاتین افزایش داده و به تعبیری مناسبات اقتصادی خود را درقالب های راهبردی و سیاسی- امنیتی تعریف کرده است.
ادراک راهبردی کارگزاران سیاست خارجی چین از راهبرد ظهور مسالمت آمیز مفهومی الگومند، بسیط، شناور و انعطاف پذیراز همپیوندی ژئوپلیتیک، ژئواکونومی و مولفه های قدرت نرم در سطوح جهانی است. براین مبنا سیاست خارجی چین دارای کمترین چالش وبیشترین ظرفیت سازی و فرصت سازی برای مناسبات اقتصادی این کشور در سطوح مختلف بین المللی و منطقه ای است.
چنین برآیندی از قدرت، باعث شده تا ایالات متحده آمریکا اززمان دولت باراک اوباما نگاه متفاوتی به راهبرد ظهور مسالمت آمیز چین داشته باشد. در واقع مساله چین برای امریکا موضوعی پیچیده، چندلایه و راهبردی است. آمریکا تلاش می کند تا از برآمدن قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی و حتی ارزش های فرهنگی چین جلوگیری کند واین رفتار آمریکا ریشه در ظهور قدرتی با ظرفیت احتمالی هژمونیک در آینده دارد. در این چارچوب، مفصل بندی مناسبات چین و آمریکا دچار دگردیسی های ساختاری شد از این منظرآمریکا طی دو دهه اخیرو در قالب دولت های مختلف تلاش کرده تا منابع ظرفیت ساز چین را مهار یا محدود کند.
سیاست ثقل گرایی آسیایی یکی از اولین رویکردهای تقابلی آمریکا در قبال چین بود که در بهمن ۱۳۹۰ از سوی هیلاری کلینتون وزیر امورخارجه وقت آمریکا اعلام شد. در قالب این راهبرد جدید، بر وزن راهبردی منطقه آسیا-اقیانوس آرام و افزایش حضور نظامی آمریکا در این منطقه تاکید شده است.اما در دولت دونالد ترامپ این سیاست و رویکرد در حوزه های اقتصادی دنبال شد؛ به نحوی که اقدامات دولت ترامپ منجر به آغاز جنگ تعرفه ها(۲۰۱۸) میان دو کشورگردید و دولت ترامپ برخی شرکت های بزرگ آمریکایی را با وجود زیان های گسترده وادار به خروج از چین کرد.
با روی کار آمدن دولت جو بایدن(۲۰۲۰) رویکرد ترکیبی محدودسازی اقتصادی و راهبردی از سوی دموکرات ها برای ایجاد محدودیت های ساختاری و راهبردی پیش روی چین قرار گرفت و در این میان تایوان به موضوع اصلی تنش میان دو ابرقدرت تبدیل شد.
ادراک راهبردی نخبگان چینی درباره تایوان مبتنی بر چین واحد است که تایوان را بخشی از این کشور می داند در حالیکه تایوان و متحد اصلی آن یعنی امریکا به دنبال سیاست تایوان مستقل بوده و در عمل واشنگتن تلاش می کند در پوشش اتحاد راهبردی حضور بسیط نظامی خود را در حوزه ژئوپلیتیکی آسیای شرقی حفظ کند.
به نظر می رسد با وجود چنین فضایی، نخبگان چینی انتخاب راهبردی خود را انجام داده اند و این انتخاب همان تداوم توسعه اقتصادی و ثبات سیاسی در داخل و راهبرد همکاری برای کسب منافع اقتصادی در حوزه بین المللی است. اما برای پکن، شرق آسیا و برقراری هژمونی خود در این منطقه نیز یک انتخاب راهبردی مهم محسوب می شود و چینی ها همواره اهمیت گسترده برای حوزه های پیرامونی خود قایل بوده اند.
درقالب چنین منطق راهبردی، چینی ها نیز تنها مسیر برای ایجاد ثبات و آرامش در این منطقه را در قالب موازنه گرایی می بینند. پکن در چارچوب موازنه گرایی چینی و براساس ادراک خود از ترتیبات امنیتی منطقه شرق آسیا، تلاش می کند تا همزمان با حفظ فضای تحرک راهبردی در منطقه و همکاری با آمریکا، این موازنه و تعادل را حفظ کند.
اگرچه آمریکایی ها برای سال های متمادی چین را بعنوان یک «سهامدار مسوول» در منطقه شرق آسیا می دیده اند، اما اکنون همراه با ترس از کاهش وزن راهبردی خود در این منطقه، سیاست محدودسازی در حوزه های اقتصاد سیاسی، ژئوپلیتیکی و تکنولوژیکی چین را در پیش گرفته اند و در پرتو چنین سیاسی، به دنبال دایمی سازی تصاعد بحران و تنش در منطقه شرق آسیا برای چین هستند.
در فرجام به نظر می رسد که افزون بر موضوعات راهبردی، ژئوپلیتیکی و اقتصاد سیاسی، تصمیم گیران آمریکایی از نظر روانشناسی سیاسی نیز برآمدن چین را قابل قبول نمی دانند؛ نخبگان سیاسی آمریکا از نظر هنجاری و ارزشی تولید ثروت را مختص نظم لیبرالی و دموکراسی غربی تحلیل می کنند و بازتولید نظم جدید از سوی چینی ها چالش جدی فراروی نظم لیبرالی است در این قالب از منظر ایالات متحده چین یک چالش چندوجهی راهبردی، روانی، اقتصادی و فن آوری خواهد بود که چنین شرایطی باعث شده تا در برهه های مختلف تنش و بحران در دوسوی گوی های آونگ به اوج خود برسد.
نظر شما