به گزارش ایرنا، در مقابلش زبان ها قاصر از گفتن، تن و جان همه گوش می شوند برای شنیدن زندگی این قصه گو تا گفته باشد اینجا کیش سرزمین آبا و اجدادی اوست و شما امروز شنونده داستان او به عنوان قدیمی ترین ساکن این شهر در سفین، کهن ترین محله این جزیره هستید.
پوستش بوی خاک جنوب که نم دریا نوازشش کرده باشد را به مشام می رساند، رنگ و رویش نشان از شادی ها و رنج های کشیده اش دارد
دروازه ورود به این قصه بوی چوب و کهنه گی می دهد، پوستش بوی خاک جنوب که نم دریا نوازشش کرده باشد را به مشام می رساند، رنگ و رویش نشان از شادی ها و رنج های کشیده اش دارد و هنر، هنرمندانه در جانش جاری شده تا گذر عمر نتواند آثار پیری و ناتوانی بر وجودش نقاشی کند.همان ابتدای دیدارمان می گویم قصه گو هرچه دلتنگت می خواهد بگو: دلِ تنگم با وسعتی یک هزار و ۲۰۰ متر مربعی شاید کیلومترها یا فقط چند خیابان با شما فاصله دارد اما این روزها که دست از دامن دیدارم شسته اید، گفتن قصه اش را راهی برای دعوتتان یافته است.
زندگی پرفراز و نشیبم از جایی شروع شد که ۲۰۰ سال قبل اجدادِ، عبدالله بن شاهین التراثی تاجر بزرگ مروارید کیش متولیام شدند تا من و فرزندانم امروز حافظ خاطرات و آداب و رسوم این خانواده که نمادی از فرهنگ مناطق جنوبی هستند، باشیم.
سفر به تاریخ و فرهنگ
فرزندانم میان ۲ حیاط بیرونی و اندرونی تقسیم شده اند تا به رسم این دیار فارغ از هیاهو در حیاط اندرونی فعالیت های روزمرهی خانواده و عبور و مرور بانوان جریان داشته و آقا نیز در حیاط بیرونی پذیرای دوستان و مهمانانش باشد.
بزرگترین فرزندم را حاج عبدالله در حیاط بیرونی به خدمت گرفته بود و در کنارش یکی جور زمستان می کشید و دیگری در میان ۲ حیاط ردای تابستان به تن داشت، آن یکی علم و ادب را سرلوحه کارش کرده و با خواهر دیوار به دیوارش شاهد آغاز زندگی مشترک ۶ دختر این تاجر بوده است.
۲ تن دیگر از آنها به صورت جداگانه مسوولیت پذیرایی از مهمانان آقا و خانم را برعهد داشتند و برادر جور کششان بساط غذا و سوروسات مهمانی را فراهم می کرد و کام اهالی با شیره خرمایی که یکی از دخترانم می گرفت شیرین می شد و همچون کوهی محکم پشت برادرش ایستاده تا در نگهداری و نگهبانی از وسایل کار ماهیگیری و صیادی مشکلی پیش نیاید.
موسیقی فرح بخش جان و روانم، صدای بچه هایی بود که در آغوش یکی دیگر از فرزندانم آرام می گرفتند و او در کنار خود از برادری که مسوول جمع کردن خانواده دورهم بود، حمایت می کرد.
در دل من برای هر چیزی مسوولیتی تعریف شده و در همین راستا نگهداری از دام و علوفه آنها نیز مورد غفلت قرار نگرفته به طوری که ۲ تن دیگر از پاره های تنم مسوول این کار بودند.
هنگامی که از حیاط بیرونی پا به عرصه دلم می گذاری چشم انتظارم که مانند ایام گذشته روی یکی از ۲ ایوانی که با وسایل سنتی و دست ساز مناطق جنوبی برای پذیرایی از مهمانان، همیشه آماده است، بیایی و علاوه بر لذت بردن از خوردن قهوه و غذاهای بومی، چشم و جانت را برای سفری به اعماق تاریخ و فرهنگ این دیار به من بسپاری.
پارادوکس تنهایی و شادی
در دل خلیج فارس و کندن چاه آب پارادوکس زیبایی است که سالهاست جان و روان من در حیاط بیرونی میزبان آن شده تا هم عامل سرسبزی باغچه و درختان و هم تامین کننده آب شرب خانواده باشد.
گفتن از رنگ رخسارم و بازگو کردن سِر درونم نیازمند دفترها و حوصله های قدیمی بوده اما لازم است بدانید ۸۰ سال پیش با مرگ حاج عبدالله، من نیز مانند سایر اعضای خانواده رخت عزا بر تن کردم و تا ۴۰ سال گذشته همدم غم ها و شادی های ۶ دختر او بودم.
بعد از آن ایام چهار دهه همنشین تنهایی شدم و در سکوت، مدرن شدن هر روز کیش را به نظاره نشستمبعد از آن ایام چهار دهه همنشین تنهایی شدم و در سکوت، مدرن شدن هر روز کیش را به نظاره نشستم تا شاهدی خاموش باشم برای اینکه چگونه آسفالت ها بر تن مرجانی جزیره کشید شدند و ساختمان ها قد علم کردند و صدای کشتی ها جایشان را به هیاهوی هواپیماها دادند.
حالا پس از چهل سال تنهایی، رنگ و رویم برای باز یابی شور و شوق جوانی به دست زینت گران سپرده شد تا همپای ۵۲ هتل پر زرق و برق، ۴۰۰ کافه و رستوران، کشتی های تفریحی و آکواریومی، تفریحات و ورزش های دریایی و آبی، آثار باستانی، بازارهای مدرن و جاذبه های طبیعی دلیلی برای سفر به این جزیره باشم.
سال ها تنهایی و غرق شدن در سکوت رنجی بود که مرا قوی تر و زندگی دوباره نصیبم کرد به طوریکه تعداد مهمان هایم خیلی بیشتر از گذشته شدند و سکوت و تنهایی از گوشه دلم رخت بربست و جایش را به غلغله و رفت و آمد گردشگران داد.
کوتاه شد روز بر بند رخت
سرخوش و مست از این رونق و شادی که نه فقط برای من بلکه برای تمامی اهالی جزیره بود، لحظه ها را زندگی می کردم تا اینکه بقول حکیم سخن: "چنین گفت با شاه گویا درخت که کوتاه شد روز بربند رخت".
روزگار می گذشت تا اینکه کرونا همچون مهمانی ناخوانده دستمان را از روزهای خوش جزیره کوتاه کرد و ۲ سال و اندی پا به پایش آمدیم و رسیدیم به تابستان امسال که در یکی از عصرهای گرم و شرجیش گوشم به درد و دل چند تن از ساکنان محله بود که از حضور بازاریان جزیره مقابل سازمان منطقه آزاد به علت کسادی کسب و کارشان می گفتند.
یکی می گوید امان از کرونا که شور و شادی جزیره را با خود برد، دیگری علت را در هزینه بالای سفر به جزیره و آن یکی دلیل را وقوع زمین لرزه های متعدد در مناطق همجوار کیش می داند و نفر چهارم سبب را در واگذاری شرکت هواپیمایی کیش ایر به بخش خصوصی و جدایی آن از این جزیره جست و جو می کند و من هم در دلم می گویم شاید آنگونه که باید، از پتانسیل های این جزیره برای رونق همیشگیاش استفاده نشده است.
درد جزیره یکی دوتا نیست و یکی از مهمترین آنها جدا شدن شرکت هواپیمایی کیش ایر از خانواده اش است که گویا با واگذاری آن به بخش خصوصی دیگر تعهدات کمتر ی نسبت به این وظیفه ذاتی خود دارد هرچند در این راستا حرف های سعید محمددبیر شورایعالی مناطق آزاد کشور که گفته در خصوص توقف روند واگذاری این شرکت به سازمان خصوصی سازی اقداماتی انجام یافته، امیدوار کننده است.
بعد از گذشته این همه فراز و فرود، حالا من به همراه اتاق هایی که مانند فرزند و والد، بود و نبودمان به هم وابسته است، سنتی هستیم در دل این مدرنیته، همان جایی که محمد جاسم پور از نتیجه های حاج عبدالله در سال ۱۳۹۲ نام "خانه مردم شناسی بومیان کیش" را بر من نهاد تا وسیله ای برای معرفی فرهنگ و آداب مردمان این جزیره باشم.
این خانه که جان و تنش از خاک و خشت مناطق جنوب است، علاوه بر معرفی فرهنگ و آداب و رسوم این دیار، پیام رسان خون گرمی مردمان این خطه نیز هست به طوری که در مدت فعالیت خود در بین موزه های بخش خصوصی کشور ۲ بار حائز رتبه برتر شده است.
حال امید می رود در کنار تقویت زنجیره سنت و مدرنیته با تحقق اهدافی چون توریسم سلامت و درمان، تندرستی و نشاط، ورزش و آموزش، تدوین تقویم سالانه گردشگری و رویدادها، جزیره کیش که گردشگری نقش ۸۰ درصدی در نبض تپنده آن دارد بتواند دوباره به روزهای خوش خود در دوران قبل از کرونا بازگردد چرا که به قول مولانا "جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود".
نظر شما