آرشام، شهیدی که نشان داد راه فهمیده‌ها ادامه دارد

شیراز-ایرنا-آرشام سرایداران یکی از شهدای دانش‌آموز درحادثه تروریستی حرم شاهچراغ(ع) است؛شهیدی که معلمش معتقد است توانمندی رهبری و هدایت یک کلاس را داشت؛شاید او حسین فهمیده‌ای دیگر بود که باید می‌رفت تا ثابت کند راه فهمیده‌ها هنوز هم ادامه دارد.

۱۰سال بیشتر نداشت اما معلمش می‌گوید که دانش‌آموزی بسیار کوشا و فعال بود و می‌توانست قدرت رهبری یک کلاس را به عهده بگیرد؛ می‌توانست یک کلاس را اداره کند و الگوی خوبی برای هم‌کلاسی‌هایش باشد اما به ناگهان و در حادثه‌ای تلخ پرکشید.

شهیدی از جنس حسین فهمیده
آرشام سرایداران دانش‌آموز دبستان شهدای شوش ناحیه ۳ شیراز، غروب چهارشنبه ۸آبان‌ماه به همراه پدر و مادرش درحادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) به شهادت رسید و حالا جایش در کلاس درس و در کنار هم‌کلاسی‌هایش خالی است؛ شاید او حسین فهمیده‌ای دیگر بود که باید می‌رفت تا ثابت کند راه فهمیده‌ها هنوز هم ادامه دارد.
امروز در دفتر حضور و غیاب آرشام این شاگرد جسور برای همیشه غایب است؛ غایبی که حضورش همیشه احساس خواهد شد و نامش در دفتر روزگار همیشه ماندگار.

مرور خاطرات آرشام در کلاس

حال و روز معلم و هم‌کلاسی‌هایش هم خوب نیست؛بغض در گلو مانده‌شان هنگامی که خاطرات او را مرور می‌کنند به یکباره می‌شکند و با یاد او شروع به گریستن می‌کنند.
عبدالله اسدی قجرلو معلم آرشام می‌گوید: از همان روز اول متوجه شدم که آرشام دانش‌آموزی بسیار کوشا و فعال است؛ او دانش‌آموزی بسیار فهمیده، مودب، باشخصیت و درس‌خوان بود.

او معتقد است که این دانش‌آموز حتی توانمندی هدایت و رهبری یک کلاس را دارد و می‌تواند یک کلاس را اداره کند؛ در واقع آرشام چه از نظر سطح علمی و چه از نظر مسائل اخلاقی دانش‌ آمور نمونه‌ای بود. او از نظر اخلاق، معرفت و ادب از تمام دانش‌آموزان کلاس یک سرو گردن بالاتر بود.

 اسدی قجرلو لحظه‌ای سکوت کرد و سپس با صدایی لرزان گفت: روز آخری که به مدرسه آمده بود. مادرش پیگیر وضعیت تحصیلی‌اش بود. به او گفتم "درود بر شرف شما که چنین پسری تربیت کرده‌اید؛ من از این دانش‌آموز راضی هستم. آرشام از نظر درس و اخلاق یکی از بهترین دانش‌آموزان کلاس است"

آخرین روز حضور آرشام در مدرسه

او ادامه داد: روز آخر کتابش خط‌خطی بود. به او گفتم کتابت را چه کسی خط‌خطی کرده است. گفت برادر کوچکترم. وقتی آرتین برادر کوچکتر آرشام را دیدم، دستی بر سر او کشیدم و به او گفتم پسرم کتاب برادرت را خط خطی نکن نمی‌تواند درس بخواند.

معلم آرشام که سعی می‌کرد اشک‌های خود را نگه دارد با بغض گفت: روز آخر هفته در هنگام خداحافظی از دانش‌آموزان ‌به آنها گفتم شنبه امتحان ریاضی دارید امیدوارم تعطیلات خوش بگذرد. حتما در تعطیلات به گردش و مسافرت بروید. دیروز به این موضوع فکر می‌کردم؛ با خودم می‌گفتم شاید اگر به آنها نگفته بودم که به مسافرت و زیارتی بروید اکنون آرشام زنده بود.

معلم آرشام پس از گفتن این جمله نتوانست جلوی خود را بگیرد و شروع به گریستن کرد. امتحان ریاضی برگزار شد اما آرشام نبود.

یکی از دوستان صمیمی آرشام در کلاس نیز معتقد است که آرشام در تمام درس‌ها موفق بود و در هیچ درسی ضعیف نبود؛ در مسابقات مختلف فرهنگی و مسابقات احکام هم شرکت می‌کرد. او گفت: "آخرین باری که آرشام را دیدم سه‌شنبه هفته پیش بود. من به دلیل اینکه بیمار بودم نتوانستم چهارشنبه به مدرسه بیایم. پنجشنبه از این موضوع خبردار شدم"

او هم بغضش ترکید نتوانست ادامه دهد. سرش را روی نیمکت گذاشت و برای هم‌کلاسی‌اش گریست؛ برای هم‌کلاسی که با او از آرزوهای کودکانه‌اش می‌گفت، با او درس می‌خواند، می‌دوید، بازی می‌کرد و حالا باید با خاطرات همیشه ماندگار او زندگی کند.

زنگ مدرسه به صدا در می‌آید؛ مثل همیشه بچه‌ها با هیاهویی کودکانه و با شور و شوق به سمت خانه‌هایشان روانه می‌شوند اما آرشام چند روزی است که خالی از این هیاهوها در خانه ابدی خود آرام گرفته و شاید هم‌اکنون دست در دست فرشتگان می‌دود، می‌خندد و آرزوهای کودکانه‌اش را در آغوش آنها معنا می‌کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha