شخصیت‌های شاهنامه در بدرقه تیم ملی؛ دیوارنگاره شد

تهران- ایرنا- دیوارنگاره تازه میدان ولی‌عصر (عج) را می‌توان یکی از متفاوت‌ترین آثار خانه طراحان انقلاب اسلامی دانست که بهره‌گیری از پهلوانان و اساطیر شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی نشانه ممتاز آن است.

این دیوارنگاره با شعار تا پای جان برای ایران از رستم، آرش، اسفندیار، سیاوش، زال و گردآفرید بهره گرفته است تا با حضور آن ها اعضای تیم ملی فوتبال کشورمان به قطر بدرقه شوند.

هر کدام از این شخصیت ها جایگاهی ویژه در شاهنامه دارند که ویژگی مشترک شان، دفاع از وطن و ایران دوستی در حد اعلای این مفهوم است. درمجموع پهلوانان در شاهنامه، نماینده مردم هستند تا دو وظیفه اصلی را پیش ببرند. یکی حراست از کشور و  دیگری راهنمایی پادشاهان تا به بیراهه نروند و از اصول کشورداری تخطی نکنند.

حکیم ابواقاسم فردوسی از بزرگترین حماسه سرایان ادبیات ایران و جهان است که با خلق شاهنامه، سند عظمت زبان فارسی را به یادگار گذاشته و وطن دوستی را در این اثر سترگ معنایی متفاوت بخشیده است. او ایران را کشوری توصیف کرده که همواره مورد هجمه بوده است اما پهلوانانش در برابر دشمن با تمام توان قد علم کرده اند. غالب شخصیت های شاهنامه نه تنها انسان هایی میهن پرست هستند که نماد خوبی ها در برابر پلیدی ها به شمار می روند.

در ادامه نگاهی به ویژگی شخصیت هایی داریم که از شاهنامه به دیوارنگاره میدان ولی‌عصر (عج) رسیده اند.

رستم

مشهورترین شخصیت شاهنامه، رستم است که نماد قدرت ایرانیان محسوب می شود و پیروزی اش در هر نبرد، حتمی است. رستم پشتیبان قدرتمند سپاهیان ایران است و سمبل روح و روان مردم ایران زمین تلقی می شود. فردوسی علاقه ای وافر به این پهلوان اسطوره ای دارد تا جایی که پس از مرگ او، شور و حال از شاهنامه می رود و فضای آن غمبار است و بدترین اتفاق ها می افتد.

اسفندیار

دیگر پهلوان روئین تن شاهنامه، اسفندیار است که از نظر خصویت اخلاقی نقطه مقابل رستم تعبیر می شود. اسفندیار فردی آرمانگرا و احساسی است و رستم، انسانی جهان دیده و واقعیت گرا. اسفندیار را می توان سمبل تغییر و دگرگونی نامید که حتی از برخی قید و بندهای دین زرتشت گذر می کند. این تفاوت را فردوسی به زیبایی در نبرد تراژیک رستم و اسفندیار بخوبی منعکس می کند. نقطه اشتراک این دو پهلوان، حس میهن پرستی است که در نبرد آن ها در عبور از هفت خان تجلی می یابد. رستم برای رهایی کیکاووس از بند شاه مازندران و اسفندیار برای آزاد کردن خواهرانش از دست ارجاسپ تورانی هفت خان را با موفقیت سپری می کند.

آرش

آرش کمان گیر پهلوان نامی است که وظیفه انداختن تیر و تعیین مرزهای ایران به او سپرده می شود. این اتفاق پس از حمله افراسیاب رخ می دهد که منوچهر (پادشاه ایران) در محاصره تورانیان  قرار می گیرد. وقتی دو طرف به صلح رضایت می دهند، منوچهر از افراسیاب می خواهد تا به اندازه پرتاب یک تیر سرزمین ایران را به او برگرداند. این مسئولیت به آرش می رسد و او از فراز کوه تیر را پرتاب می کند و خود تکه تکه می شود. آرش نماد جان فشانی برای وطن است.

سیاوش

شخصیت مظلوم شاهنامه است که بواسطه ویژگی های خاص اخلاقی، زبانزده شده. سیاوش در دربار کاووس رشد می یابد اما رستم پی می برد آن جا محل مناسبی برای رشد شاهزاده جوان نیست و او را به زابلستان می برد. سیاوش بخشی از ویژگی های مثبت شخصیت خود را مرهون رستم است. او یک جا همچون یوسف پیامبر مورد هوسبازی سودابه قرار می گیرد اما بر خلاف یوسف به عزت نمی رسد و گرفتار ذلت می شود. داستان سیاوش در جای دیگر، یادآور ماجرای حضرت ابراهیم (ع) و عبور از آتش است که بی گناهی اش در برابر اتهام سودابه اثبات می شود. این پهلوان، نماد پاکی و نجابت ایرانیان است که مرگ مظلومانه او بر اثر حسادت ها، سوگ سیاوش را در تاریخ مانا کرده است. 

 زال

سام نریمان در حسرت فرزند می سوخت تا این که از یکی از همسران زیباروی خود صاحب فرزند می شود. زال ، پسری نیرومند و تندرست است اما مویی سفید دارد. پدر، از ترس بداندیشان دستور می دهد کودک را به دامنه کوه البرز که جایگاه سیمرغ است بببرند و همان جا رها کنند. یزدان پاک مهری از زال بر دل سیمرغ می افکند و آوایی از غیب به گوش او می رساند که نگهدار کودک باش و او را از گزند دشمنان در امان بدار، زیرا از نسل او مردی به دنیا می آید که پشت و پناه ایران و نگهبان تاج و تخت پادشاهان است. پدر در خواب، پی به وجود فرزند می برد و وصال سر می گیرد. زال مدتی بعد از بازگشت به زندگی عادی، عاشق رودابه می شود که حاصل آن فرزندی به نام رستم است... فردوسی با خلق زال به عنوان یک شخصیت اسطوره‌ای و پهلوانی، او را نماد مدارا با دیگران قرار داده است.

گرد آفرید

در میان زنان شاهنامه، گردآفرید جایگاهی ویژه دارد. او بانوی دلیر، جنگ آور و میهن دوست است که حتی به خواستگاری سهراب، جواب منفی می دهد؛ چون او را ایرانی نمی داند! سهراب فرزند رستم و تهمینه (دختر شاه سمنگان) است. گردآفرید وقتی خبردار می شود که افراسیاب به ایران حمله کرده و فرمانده سپاه یعنی هژیر درمانده است، خود لباس رزم می پوشد. گردآفرید نه تنها دلیر و وطن دوست است که از زیبایی و هوش سرشار بهره می برد. او شخصیتی مستقل دارد و اعتبارش را به خاطر هویت خود بدست آورده نه بواسطه دیگران.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha