مجید بربری، از قهوه‌خانه تا شهادت

تهران- ایرنا - مجید همچون جوانان امروز به سر و وضع اش اهمیت می‌داد، روی دستش را خالکوبی کرده بود، یک قهوه‌خانه هزار متری داشت و هر روز غروب یکی دو ساعت به نانوایی دایی‌اش که نان بربری می‌پخت می‌رفت، به او کمک می‌کرد و به نیازمندان نان رایگان می‌داد بعد هزینه آن را از جیب خود پرداخت می‌کرد.

کسی نمی توانست روی حرف او حرف بزند، لوتی‌مسلک بود و همیشه به نیازمندان کمک می‌کرد، برخی از افراد محل به وی مجید بربری برخی ها هم به خاطر اخلاق‌های خاص و خالکوبی روی دستش به او مجید سوزوکی می‌گفتند. یک خودرو زانتیا و یک نیسان داشت و از تکمن مالی برخوردار بود.

پدر مجید قربانخانی یکی از شهدای مدافع حرم می‌گوید: با اینکه مجید درآمد بالایی داشت هر روز صبح می گفت: آقا افضل پول بنزین من را کنار بگذار بعد با وانت به بازار آهن فروش‌ها که من در آنجا یک حجره داشتم می‌آمد، آهن‌ها را بار میزد و برای مشتری‌ها می‌برد. می گفت که پول آقا مجید باید حلال باشد، پول گرفتن از پدر حلال است. مجید جمعه ها به عشق حضرت علی (ع) از افرادی که به قهوه‌خانه می آمدند پول نمی گرفت، بسیار دست و دلباز بود، اگر نیازمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید فکر هم نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند تکه کلامش این بود «خدا بزرگ است، می‌رساند.»

لحن حرف زدن مجید داش مشتی بود من و مادرش را به اسم کوچک صدا می‌زد به من می‌گفت آقا افضل، مادرش را هم مریم خانم صدا می‌زد، از بین دایی‌هایش هم فقط به ۲ نفرشان دایی می‌گفت و سه تای دیگر را به اسم کوچک صدا می‌ کرد. ترس در وجود مجید جای نداشت اما به حرف بزرگترها گوش می داد با وجود اینکه از پسر عموهایش کوچکتر بود همه از او حساب می بردند.

مجید بربری، از قهوه‌خانه تا شهادت

رفتن به کربلا به جای آلمان/ مجید چگونه متحول شد

پدر این شهید مدافع حرم می‌گوید: سال ۱۳۹۳ یک روز مجید گفت که آقا افضل می‌خواهم به آلمان بروم، گفتم: داداش مجید چرا می خواهی به آلمان بروی شما که چیزی کم نداری، نزدیک اربعین است به کربلا برو. گفت: امام حسین(ع) مرا راه نمی دهد، پاسخ دادم امام بسیار مهربان است و کسی را از در خانه اش نمی‌راند، مجید گفت پاسپورت ندارم، گفتم پاسپورت نیاز نیست، او با کارت ملی از مرز مهران به کربلا رفت و ۱۰ روز در آنجا ماند بعد از آمدن، یکی از اقوام از مجید پرسید از امام حسین چه چیزی خواستی. گفت: در بین الحرمین از امام خواستم مرا آدم کند، یکسال بعد هم در سوریه به شهادت رسید.

قربانخانی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: مجید هیات می رفت اما هیاتی نبود، اهل دعوا بود اما دعوا نمی کرد، لات بود اما بعد لات حضرت زینب (س) شد.

وی خاطرنشان کرد: مجید دوستی به نام مرتضی کریمی داشت که با هم به شهادت رسیدند، او مداح و سپاهی بود، برخی اوقات به قهوه خانه مجید می رفت یکبار که به قهوه خانه آمد و به پسرم گفت که امشب هیات داریم شما هم بیا، او هم گفته بود اگر فرصت کردم می آیم، آن شب به هیات می رود؛ مرتضی در مورد مدافعان حرم و حضرت زینب (س) شروع به مداحی خواندن می کند، دوستانش می گویند مجید با شنیدن مداحی آنقدر گریه کرد تا از هوش رفت، بعد از اینکه بر سر و صورت او آب پاشیدیم و به هوش آمد.

به او گفتیم تو که تا این حد عاشق اهل بیت هستی با ما به سوریه میایی؟ او پاسخ داد بله مگر ما مرده ایم که از حرم بی بی جان یک آجر کم شود. پس از آن برای اعزام به سوریه برای مبارزه با داعش در یک دوره آموزشی نظامی که حدود چهار ماه به طول انجامید شرکت کرد، با وجود اینکه زمان ثبت نام برای اعزام به جبهه تمام شده بود او بسیار تلاش کرد تا بتواند به این سفر برود و در نهایت با پافشاری توانست به سوریه اعزام شود.

پدر مجید می گوید: مجید پسر بسیار خوب و حرف گوش کنی بود یکبار از او بی حرمتی ندیدم، زمانی که می خواست به سوریه برود من به او گفتم شما تک پسر هستی اجازه بده من به جای شما بروم اما قبول نکرد. اکنون که او به شهادت رسیده من غصه می خورم و حسادت می کنم که چرا من به شهادت نرسیدم، خوشا به حال این عزیزان که جایگاه خود را پیدا کردند ما در این دنیای فانی ماندیم انشاالله شهادت نصیب ما هم شود.

وی با بیان اینکه به خانطومان، شلمچه دوم هم می گویند، توضیح داد: رزمندگان ما در سوریه مقابل نیروهای جبهه النصر می جنگیدند و بسیاری از آنها را به درک واصل کردند ساکنان سوریه باورشان نمی شد که رزمندگان تا دل دشمن جلو رفته و منطقه را فتح می کنند.

مجید بربری، از قهوه‌خانه تا شهادت

تو را شاه عبدالعظیم راه نمی‌دهند

آقا افضل خاطرنشان کرد: مجید قبل از رفتن به سوریه از دوستانش خداحافظی کرد، آنها به او گفته بودند تو را تا شاه عبدالعظیم حسنی(ع) راه نمی دهند می خواهی برای دفاع از حرم به سوریه بروی مجید گفته بود من دعوت شده ام انشاالله می روم.

پدر این شهید مدافع حرم می‌گوید: وقتی مجید می‌خواست به سوریه برود فقط یک اسکناس ۱۰ هزار تومانی در جیب داشت آن را بر روی کمد گذاشت و رفت، او تا این حد از دنیا دل کنده بود و سبکبال به سوی معبود پرواز کرد.

وی بیان کرد: همزمان با مجید ۱۲ نفر دیگر از همرزمانش در یک عملیات در خانطومان به شهادت رسیدند و خبر شهادت آنها به خانواده های آنها اعلام شد پیکر ۲ نفر از شهدا چند روز بعد به وطن بازگشت. چون مجید تک پسر بود به ما نگفتند او به شهادت رسیده، ما به محل اعزام مجید مراجعه کردیم و گفتیم اگر اتفاقی افتاده به ما بگویید با وجود اینکه او به شهادت رسیده بود به ما گفتند: در محاصره هستند و ما با پهباد برای آنها غذا می فرستیم.

آقا افضل می‌گوید: خبر شهادت مرتضی کریمی، محمد آژنگ و مجید به همراه تصویر آنها از شبکه بی بی سی پخش شد و از این طریق بیشتر اقوام از شهادت پسرم با خبر شدند، به ما اجازه نمی دادند از خانه بیرون برویم که مبادا از موضوع مطلع شویم. هشت روز پس از شهادت مجید زمانی که به بهشت زهرا بر سر مزار پدر و مادرم در یافت آباد رفتم پسر دایی من هم به آنجا آمد، سر خود را به درخت تکیه داد و گفت آخ مجیدم من آنجا متوجه شدم او به شهادت رسیده ۲ روز بعد هم مادرش از موضوع با خبر شد.

وی ادامه داد: آقا مجید در خواب حضرت زینب (س) را دیده بود، به او گفته بود اگر به سوریه بیایی یک هفته بعد پیش ما هستی، او هفت روز در سوریه بود و روز هشتم به شهادت رسید.

مجید بربری، از قهوه‌خانه تا شهادت

سلاخی و به آتش کشیدن پیکر مجید

پدر این شهید مدافع حرم می‌گوید: مجید بر اثر اصابت یک تیر به پا و سه تیر به پهلو اش به شهادت می رسد نیروهای داعش پیکر وی را از خانطومان به ابلت می برند و بعد از آویزان کردن از درخت تیربارانش می کنند پس از اینکه تمام پیکرش سوراخ می شود اول سر او و بعد پیکرش را سلاخی می کنند در آخر هم مجید را آتش می زنند. حدود چهار سال پس از شهادت پسرم چهار تکه استخوان از پیکر او به کشور بازگرداندند و گفتن این پسر شماست گفتیم کاش این را هم نمی آوردید ما آقا مجید را برای حضرت زینب و زهرا (س) هدیه داده بودیم همه ما به فدای این عزیزان.

آقا افضل با بیان اینکه رهبر معظم انقلاب به مجید لقب حر را داده است، افزود: مجید بعد از ۱۴۰۰ سال مانند حر شد تا حریت از بین نرود، همچنان حرهای دیگری هم وجود دارند.

متحول شدن یک دختر با خاطرات مجید

پدر این شهید مدافع حرم ادامه داد: بسیاری از جوانان با خواندن خاطرات پسرم متحول شده اند، دو هفته قبل به بهشت زهرا بر سر مزار مجید رفته بودم که دیدم بانویی که سر و وضع مناسبی نداشت بر سر مزار پسرم آمد در حالی که اشک می ریخت عکس او را در آغوش گرفت و بر او بوسه زد گفت: اخلاق من مثل مجید بود اما متحول شدم، دوست دارم مثل او شهید شوم او در زندگی من بسیار تاثیر گذاشته هر روز که از خواب بیدار می‌شوم با او صحبت می کنم و زمانی که از خانه بیرون می روم می گویم داداش مجید هوای مرا داشته باش.

آقا افضل می گوید: مجید در زمان حیات دوستان زیادی داشت بعد از شهادت نیز افراد زیادی طرفدار او شدند.

پدر مجید که از رزمندگان دفاع مقدس است می گوید خدا به ما توفیق شهادت نداد بعد از بازگشت از جبهه خدا هدیه ای به نام مجید به ما اعطا کرد که ۲۱ دیماه ۱۳۹۴ در دفاع از حرم در خانطومان سوریه به شهادت رسید، ۲ دختر هم دارم رابطه مجید با خواهرانش بسیار خوب بود وی نسبت به آنها بسیار غیرتی بود و می گفت دختر نباید در خیابان با گوشی صحبت کند دختران محله را مثل خواهران خود می دانست و اگر می دید در کوچه با گوشی صحبت می کنند گوشی را از پشت سر آنها می‌کشید.

وی اضافه کرد: جایگاه دختران بالاست آنها باید حضرت زینب را الگو خود قرار دهند.

مجید بربری، از قهوه‌خانه تا شهادت

پدر و مادر مجید

روایت عاشقی مجید

پدر این شهید مدافع حرم می گوید: مجید عاشق یک دختر بود با او آشنا شد و از ما خواست برای او به خواستگاری برویم، قبل از اعزام به سوریه به او گفتم من آرزو دارم تو را در لباس دامادی ببینم بگذار اول به خواستگاری برویم بعد به جبهه برو. گفت: اگر حضرت زینب بخواهد برمی گردم و بعد به خواستگاری می‌رویم.آن دختر تا ۲ سال پس از شهادت مجید ازدواج نکرد بعد با اصرار ما به یکی از خواستگارهایش جواب مثبت داد.

آقا افضل می گوید: مجید عاشق جشن تولد بود، همیشه در باغ برای خودش تولد می گرفت و دوستانش را دعوت می‌کرد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha