یکی از بسترهای اصلی پوستاندازی مدنی در هر جامعهای موسیقی است. متاسفانه باید عنوان کنیم که در طول سالیان گذشته، به دلایلی چون اشتباهات مدیران گذشته در حوزه موسیقی و البته نبود تجربه کافی در زمینه ترمیم وضعیت، به دغدغه اصلی جوانها پرداخته نشد و عمق شکاف در این حوزه، بیشتر شد. بهعبارتی، فضا به سمتی پیش رفت که آنچه متولیان امر میخواست مردم بشنوند با آن چیزی که مردم میخواستند گوش دهند، تفاوتهای بسیاری داشت و همین، یک ناترازی اساسی و البته عدماطمینان را نسبت به دولتها رقم زد.
البته در این بین، باید به گوش شنیداری جامعه نیز توجه داشت. یعنی در دورهای، ۸۰درصد از آهنگهایی که اتمسفر جامعه گوش میداد، موسیقیهای مجاز بوده که این آمار، اکنون به زیر ۳۰درصد تنزل یافته است یعنی امروز، جامعه ایرانی، تنها زیر ۳۰درصد از آهنگهای خود را از میان کارهای مجاز انتخاب میکند و باقی را از طریق خوانندگان فارسیزبان لسآنجلسی و یا خوانندگان گونههای رپ و راک زیرزمینی تامین میکند. این اتفاق در نتیجه عدمتدبیر مناسب و گسترش اینترنت در طول ۲۰ سال گذشته که سرعت انتقال داده، افزایش یافته، سبب شد تا موسیقی، روزبهروز مدرن شود و در مقابل، تصمیمگیران ما از این حوزه عقب بمانند که خوشبختانه در طول سالهای اخیر، با اتخاذ برخی تدابیر، سعی بر جبران این عقبماندگی شده است.
باید به گوش شنیداری جامعه نیز توجه داشت. یعنی در دورهای، ۸۰درصد از آهنگهایی که اتمسفر جامعه گوش میداد، موسیقیهای مجاز بوده که این آمار، اکنون به زیر ۳۰درصد تنزل یافته است
قطعا یکی از دلایل به وجود آمدن چنین شرایطی، اصرار بر روی المانهای کلیشهای حوزه موسیقی بوده است. جامعهای که هر روز، بیشتر بر غلتک مدرنیته سوار بود اما در حوزه کلام باید عاشق و معشوق، به سان گل و بلبل ترسیم میشدند. حال آنکه شرایط جامعه متحولشده این سالیان ایران، چنین تعابیر و مضامینی را برنمیتابد و اصلا باور نمیکند.
اتفاق جدیدی که در دولت سیزدهم رخ داد، میدان دادن به فکرهای جدید و ژانرهای متنوع موسیقی بوده است. از رضایا و معین زندی تا آرمین زارعی، درنتیجه این تحولخواهی مطلوبی است که دولت در حوزه موسیقی رقم زده است. این یک نشانه بسیار خوب از سوی دولتی است که میداند نوجوانان و جوانان دهه هشتادی، چه نوع موسیقی را میپسندند؛ اتفاقی که البته از آن سو بیپاسخ نماند و سبب شد تا ۸ هزار بلیت کنسرت آرمین زارعی، در کمتر از یک ساعت به فروش برسد.
این اتفاق یعنی آنکه جامعه، خلاء این هنرمندان را که شاید جایگزینی هم ندارند، بهخوبی حس کرده و اینچنین استقبالی از آنها به عمل میآورد. همین که دولت، این نیازسنجی را احساس کرده و برای اجرایی کردن آن، به خوانندگان ژانرهای مختلف موسیقی میدان داده، جای خرسندی بسیاری دارد.
ضمن اینکه متوسط هزینهای که برای این کنسرتها پرداخت میشود، بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان است درحالیکه مردم ما باید ۱۰ تا ۱۲ برابر این مبلغ را هزینه کرده و رنج سفر به کشورهای همسایه را به جان بخرند تا بتوانند مخاطب کنسرتهایی از این دست باشند. این خود، نوعی فرار سرمایه بود و تهدید اقتصاد موسیقی کشور که خوشبختانه با باز شدن تدریجی فضا و تکثر هنرمندانی از این دست، آن سرمایه و حال خوب، به سمت کشور خودمان و مردم آن سرریز میشود.
از سوی دیگر، باید به این خوانندگانی که امروز در قالب نسل جدید خواننده به روی صحنه میروند نیز احترام گذاشت. اینها میتوانستند یک تتلو یا زدبازی دیگر شوند اما ماندند، مقاومت و تلاش کردند تا خود را با شرایط و ضوابط دفتر موسیقی وفق دهند و امروز، مزد سالها شکیبایی و استقامت خود را دریافت کنند.
این حرکت امیدوارکننده که با استقبال بسیارخوب مردم همراه شده، آن شکاف میان جامعه و دولت را ترمیم میبخشد. بها دادن به سایر گونههای موسیقی نظیر رپ، راک و... میتواند فرآیند ترمیم این جریان را با شتاب بیشتری همراه کرده و رضایتخاطر طیف وسیعتری از مردم، علیالخصوص جوانان را به همراه داشته باشد. فارغ از تمام دستاوردهای این حرکت امیدآفرین، باید به این مقوله روانی نیز اشاره کرد که جامعه، این حرکتهای رو به جلو را لمس میکند و آگاه است که دولت برای شادی آنها و برای علاقمندی آنها، تا چه اندازه تغییرات را پذیرفته و در راستای رضایتبخشی آنها گام برمیدارد. این تعامل، برای هر دو طرف، احترامآور است.
نظر شما