گفتمان اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بریکس در برابر غرب

تهران- ایرنا- «بریکس» نشان‌دهنده بازسازی سیاست بین‌الملل بر اساس رضایت یک گروه بزرگ و ناهمگون از بازیگران است که اصلاح وضعیت دوگانگی منسوخ شمال- جنوب و کمک به ارتقای دموکراسی در روابط بین‌الملل را در دستور کار خود قرار داده است.

به گزارش روز شنبه ایرنا به نقل از اسپوتنیک موندو، برآوردهای صندوق بین‌المللی پول (IMF) نشان می‌دهند که سهم بریکس (BRICS/ اقتصادهای نوظهور جهان) در تولید ناخالص داخلی جهان از نظر برابری قدرت خرید در سال ۲۰۳۰، از ۵۰ درصد فراتر خواهد رفت. در مقابل، در سال ۲۰۲۰، سهم ۳۰ درصدی کشورهای گروه هفت (G۷) که قدرت‌های اصلی غربی را گردهم می آورد، سهم بریکس ۳۱.۵ درصد بود.

پنج کشور بلوک بریکس، برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، در مجموع بیش از ۴۰ درصد از جمعیت جهان را در خود جای داده‌اند که این به معنای تامین بیش از یک سوم غذای جهان است. به این ترتیب، با توجه به علاقه روزافزون کشورهای مختلف برای پیوستن به این گروه، شاهد زوال پایه‌های نظام بین‌الملل هستیم که نشان‌دهنده تولد عصر جدیدی است.

به رسمیت شناختن بی چون و چرای نقش بریکس به عنوان یک عامل دگرگونی سیاسی جهانی، مسیر ایجاد یک جهان چندقطبی را نشان می‌دهد. ظهور این گروه، در بحبوحه‌ای از بی‌اعتمادی نسبت به امتیازات گزاف ایالات متحده در سیستم جهانی (به دلیل نقش دلار به عنوان ارز مبادله بین‌المللی) رخ می‌دهد. روی کارآمدن بریکس همچنین به دنبال بحران مشروعیتی است که موسسه‌های مالی چندجانبه اصلی پس از جنگ سرد، همچون بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول متحمل شده‌اند.

در نتیجه، بریکس خود را به عنوان نوعی وکیل برای کشورهای در حال توسعه، در دفاع از نظم جهانی عادلانه‌تر بر اساس انتخاب حاکمیتی هر کشور در چارچوب ظرفیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی معرفی کرده است.

در واقع، این تصور منسوخ که قدرت‌های بزرگ غرب تنها قدرت‌هایی بودند که می‌توانستند به نظام بین‌الملل ثبات بخشند، چیزی بیش از ابزاری برای توجیه حفظ وضعیت موجود و مخالفت با تغییرات در حال وقوع نبود؛ تغییراتی که تنها به نفع منافع گروه اندکی از کشورها خواهند بود.

در طول دهه ۱۹۹۰ و اواسط دهه ۲۰۰۰، تقویت نسبی دولت‌های عضو جی‌هفت، تا حدی به دلیل فقدان هماهنگی سیاسی میان اقتصادهای نوظهور بود که در سازمان‌های بین‌المللی، جایگاهی برای دفاع از منافع خود و افزایش قدرت رای خود در فرآیندهای تصمیم‌گیری جهانی پیدا نکردند.

با وقوع بحران مالی ۲۰۰۸، که کشورهای شمال جهانی را دگرگون ساخت، و به دنبال آن، ایجاد بریکس در سال ۲۰۰۹ در شهر یکاترینبورگ روسیه، قدرت بریکس در عرصه جهانی به طور فزاینده‌ای نمایان شد.

اکنون پس از نخستین بیانیه بریکس، این گروه بر نیاز به افزایش نمایندگی کشورهای در حال توسعه در سازوکارهای حکمرانی جهانی به منظور ترویج جهانی‌سازی اقتصادی باز، فراگیر و متعادل تاکید کرده است و بدین ترتیب، در صدد اصلاح وضعیت دوگانگی منسوخ شمال- جنوب و کمک به ارتقای دموکراسی در روابط بین‌الملل برآمده است.

بریکس به طور همزمان، جایگاه سازمان‌های بین‌المللی را زیر سوال نمی‌برد، بلکه موضوع مورد سوال، نابرابری‌های سیاسی و اقتصادی موجود در ساختارهای آن‌ها است. این گفتمان، به عنوان موضوع زیربنایی در نزدیک شدن سایر کشورهای بزرگ به این گروه در طول سال‌ها، چنان که در قالب بریکس پلاس (+BRICS) اتفاق افتاد، عمل کرده است.

تاکید بریکس بر وجود مراکز متعدد نفوذ فرهنگی و تمدنی در جهان در برابر جهانی‌گرایی ادعایی ارزش‌های آمریکاییعلاوه بر این، از دیگر دلایلی که اهمیت بریکس را نشان می‌دهد، مقاومت این گروه در برابر نظم تک‌قطبی و نقش هژمونیک ایالات متحده است. در این چارچوب، جنبش‌های اصلاح‌طلب در دفاع از بهبود مکانیسم‌های اصلی حکمرانی جهانی که در آن آمریکایی‌ها از امتیازات ساختاری برخوردار هستند، قصد دارند تا با در نظر گرفتن واقعیت جدید اقتصادی و سیاسی جهانی وارد عمل شوند.

همچنین تحلیل اسناد منتشر شده از سوی بریکس در طول سال‌ها نشان می‌دهد که این گروه همواره بر اهمیت وجود مراکز متعدد نفوذ فرهنگی و تمدنی در جهان تاکید داشته است، گفتمانی که در تقابل با جهانی‌گرایی ادعایی ارزش‌های آمریکا و به اصطلاح، شیوه زندگی آمریکایی قرار دارد؛ ابراز تمایل اخیر شماری از کشورهای جهان اسلام (مانند تونس، ترکیه، ایران، عربستان سعودی، مصر و غیره) برای پیوستن به بریکس، نمونه آشکار این مسئله و عزم بریکس در دفاع از کثرت تمدن‌ها و نظام های ارزشی در روابط بین‌الملل است.

در ادامه این گزارش آمده است، جهان اسلام با همکاری با بریکس، سرمایه سیاسی بیشتری برای مقابله با امپریالیسم فرهنگی غرب خواهد داشت که امروزه در حال وقوع است و نشان‌دهنده رویه بی شرمانه ارباب و رعیتی است که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها همچنان نسبت به سایر مردم جهان اعمال می‌کنند.

بریکس همچنین محدودیتی برای این فرآیند جهانی تمدنی جدید قائل است که با تکیه بر تجربه جوامع با سنت‌های باستانی، مانند روسیه، هند و چین انجام شده است. در واقع، بریکس نشان‌دهنده بازسازی سیاست بین‌الملل بر اساس رضایت یک گروه بزرگ و ناهمگون از بازیگران است که جایگزینی حقیقتا دموکراتیک برای رسیدگی به امور جهانی تلقی می‌شود.

به عنوان کشورهایی که پیشتر در حلقه‌های بیرونی قدرت قرار داشتند، ظهور بریکس در راستای پرده برداشتن از ویژگی تاریخی گذرا بودن تسلط غرب در روابط بین‌الملل است. در تشریح این وضعیت باید گفت که بریکس نماد غیرممکن بودن یک مدل هژمونیک جهانی است که در آن یک مرکز قدرت واحد، ظرفیت تحمیل نظرات و ترجیح‌های خود را بر دیگر بازیگران سیستم دارد.

نقطه مقابل این مدل، دقیقاً همان چیزی است که بریکس نشان می‌دهد: پروژه‌ای مبتنی بر رهبری جمعی در دفاع از چند قطبی بودن در جهان.

با توجه به اینکه هر فرآیندی در زندگی چرخه و مدت خود را دارد، امروز افول قدرت‌های غربی، به دلیل پراکندگی قدرت سیاسی و اقتصادی به سمت مراکز نفوذ جدید و در مقابل، ظهور بریکس را شاهد هستیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha