اعتراضاتی که از اواخر تابستان پارسال به راه افتاد و مانند سالهای پیش از آن در خیابانها به آشوب ختم شد، دور تازهای از تلاشهای سیاسی-تبلیغاتی اپوزیسیون خارج از کشور را به دنبال آورد؛ روندی که چند ماه بعد به اعلان منشوری موسوم به همبستگی متشکل از بازمانده پهلوی، سرکرده گروه تجزیهطلب کومله و چند سلبریتی سینمایی و ورزشی انجامید تا به زعم خود مسیر اتحاد در راستای براندازی را هموار کند.
این ائتلاف که از همان ابتدا با تشتت و اختلاف کارش را آغاز کرد، کمتر از چهار ماه بعد از راه اندازیِ پرسر و صدای آن به زد و خورد رسانهای و تقابل سیاسی اعضایش انجامید و به سراشیبی فروپاشی افتاد. با این حال، سیر تحولات اپوزیسیون خارجی موضوعی جالب توجه در حوزه سیاسی و در این خصوص پرسشهایی مطرح است.
پیش از این، رویکرد رسانهها به این وقایع در گزارشهایی با عناوین «پایان منشور همبستگی در آینه رسانهها» و «گریم تازه «نازنین بنیادی» برای فضای بعد از فروپاشی ائتلاف» مورد بررسی قرار گرفت.
در همین ارتباط، پژوهشگران ایرنا با کارشناسان سیاسی هم به گفتوگو پرداختهاند. پیش از این، مصاحبه با «حشمتالله فلاحت پیشه» استاد دانشگاه علامه طباطبایی و نماینده ادوار مجلس و نیز «حسین کنعانی مقدم» فعال سیاسی اصولگرا منتشر شد. گزارش پیش رو حاصل مصاحبه با «فریدون مجلسی» دیپلمات پیشین و کارشناس امور سیاسی و بینالمللی است.
ایرانیان خارج از کشور را از نظر سیاسی حداکثر میتوان قشر خاکستری به شمار آورد
طیفی از ایرانیهای خارج از کشور اپوزیسیون بالقوه هستند ولی اکثرشان هیچ شرایط مستقل جداگانه و منحصربهفردی ندارند
-اپوزسیون خارجی به طور کلی چه نقش و وزنی در معادلات سیاسی ایران دارند؟
نمیتوان اپوزسیون خارج از کشور را به عنوان یک «واحد» ارزیابی کرد، برای این که نزدیک به ۱۰ درصد جمعیت ایران را مهاجرانی تشکیل میدهند که در آمریکا، اروپا ، کانادا و سایر کشورهای دنیا پراکندهاند. البته که این افراد وزن قابلتوجهی را تشکیل میدهند.
بسیاری از این نیروها به تدریج از اول انقلاب به علت تفاوت روش زندگی خود با روشهای اجتماعی که احساس میکردند در جمهوری اسلامی ترویج میشود و با عادات و روشهای آنان همخوانی ندارد، از ایران مهاجرت کردهاند، به ویژه آن که در جمهوری اسلامی گزینشهای اشتغالی در سطوح بالا در اختیار نیروهای اصولگرا (به معنای اعم کلمه) قرار دارد و این افراد به این علت مهاجرت کردهاند که در ایران شانس اشتغال در سطوح بالا را نداشتند. بنابراین، اینها را حداکثر میتوان قشر خاکستری به شمار آورد، یعنی این که موافق روشهای جمهوری اسلامی نیستند، ولی زندگی خودشان را میکنند و روش خودشان را دارند. این افراد برای دیدار با خانوادههای خود به ایران هم رفت و آمد میکنند، ولی نمیشود اغلب آنها را حامیان جمهوری اسلامی تلقی کرد.
شمار قابل توجهی از جامعه مهاجرت کرده و همچنین بسیاری از دوتابعیتیهایی که بعضا در سفر به ایران دچار مشکلاتی شدهاند، شانس و امیدی برای بازگشت خود به وطن نمیبینند. در میان آنها این آمادگی ذهنی وجود دارد که اگر شرایطی به وجود بیاید، ابراز مخالفت میکنند.
این ابراز مخالفت البته موثر خواهد بود، چرا که معدل سطح سواد و فرهنگ ایرانیان مهاجرت کرده بالا است و حتی بالاتر از جوامعی است که در آن زندگی میکنند. جامعه بزرگی از پزشکان، جراحان، مهندسان، اقتصاددانان، بانکداران، استادان دانشگاه و ... وجود دارند که ایرانی هستند و نسبت به شرایط داخل ایران گلایههایی دارند.
اصولا کل غیرخودیها گلهمند هستند و چون گلهمند هستند وقتی شرایطی ایجاد میشود، مثلا فراخوانی اعلام میشود، ممکن است مشارکت کنند. ولی همه اینها را نمیتوان یکی دانست چون از جمله سلطنتطلبها هم بین آنها وجود دارند.
اکثر ایرانیان خارج از کشور میخواهند به وطنشان رفتوآمد داشته باشند
-منظور شما این است که لزوما همه آنان تفکر براندازانه ندارند و بخشی از این نیروها تغییرخواه هستند. درست است؟
مسلما. برای اینکه اکثرشان تمایل دارند به کشور خودشان رفتوآمد داشته باشند و میدانند که اقدام براندازنده این امکان را از آنها سلب خواهد کرد.
شایستهسالاری از مهمترین موضوعات گلایهمندی ایرانیان خارج از کشور است
باید رویکرد نظام این باشد که اپوزیسیون خارج از کشور را به ایرانیان مقیم خارج از کشور تبدیل کند. باید این نیروها از حالت اپوزسیونی خارج شوند
-ولی در میانشان این امکان وجود دارد که به نیروهای اپوزیسیون تبدیل شوند.
بله، بخشی از اینها اپوزیسیون بالقوه هستند ولی اکثرشان هیچ شرایط مستقل جداگانه و منحصربهفردی ندارند.
برای کاهش این فاصله، تا اندازهای این نیروها باید خودشان را با شرایط کشور تطبیق بدهند و یک مقدار بیشتری هم حاکمیت باید روندهای خود را بعد از ۴۵ سال اصلاح کند.
مثلا در وزارتخانهها باید شایستهسالاری حاکم باشد. وزارتخانهها باید هرم مدیریتی داشته باشند. وقتی یک فرد نورچشمی کم سن و سال را در جایگاه وزارت مینشانید، کل آن سیستم را گلهمند و به اپوزیسیون تبدیل میکنید. حالا بسیاری کارمند حقوقبگیر هستند و صدایشان درنمیآید، ولی نارضایتی به وجود میآید. بعد از ۴۵ سال که بزرگترین کارشناسان، ۱۵ سال است که بازنشسته شدهاند، آیا از میان این ۳۰ سالهها یک نفر نیست که درون خود آن وزارتخانه و متخصص باشد و رئیس شود؟
حاکم نبودن نظام مدیریتی بر اساس لیاقتها و تخصصها، اعتمادها را از بین میبرد. گماردن کسانی که به آنها اعتماد میشود و بعضا مثل خاوری فرار میکنند، مردم را گلهمند میکند. حال فکر کنید به جای خاوری یک کارشناس متخصص برآمده از متن جامعه و باتجربه و آبرواندوخته وجود میداشت، آن وقت هرگز مثل خاوری رفتار نمی کرد. البته که در کشور ما خاوریها تعدادشان زیاد است.
حمایت غرب از سلطنتطلبها تابعی از میزان اختلافات با جمهوری اسلامی است
-در میان اپوزسیون کدام یک از دیگری متمایز و دارای انگیزه و امکانات و حمایتهای بیشتری برای دشمنی با جمهوری اسلامی است؟ به عبارت دیگر دولتهای متخاصم روی کدام نوع یا دسته اپوزسیون حساب بیشتری بازکردهاند؟
شناخت من بیشتر از طریق تبلیغات رسانهای آنها است. به نظرم متمایزترین چهره در میان نیروهای اپوزیسیون که حمایتهای مختلف سیاسی دریافت میکند رضا پهلوی است. هر زمانی میزان اختلافات جمهوری اسلامی با غرب بیشتر میشود، غرب هم با تقویت چهرهای که یک گذشتهای هم پشتش وجود دارد، از او حمایت بیشتری میکند. تبلیغ بیشتری میکند و به تقابل با جمهوری اسلامی میپردازد.
مساله اینجا است که هرچه نارضایتیها عمومیتر شود، میزان حمایت غرب از این چهره و تمایل به او افزایش مییابد. در واقع حمایت از بازمانده پهلوی به میزان گلایهمندی و اعتراضاتی که در داخل کشور نسبت به کل سیستم وجود دارد، بستگی دارد.
مردم تحت تاثیر تبلیغها، شرایط کنونی را با نظامی مقایسه میکنند که به دلایلی علیه آن انقلاب کردند. مردم گلهمند، فکر میکنند، ممکن است آن زمان بهتر از این وضع بوده باشد. بنابراین این مساله میتواند تهدیدزا باشد. چون پهلوی چهره مشخص شناختهشده با سابقهای ادعایی است، با مقداری تبلیغ از طرف غرب که به دنبال تهدید نظام است.
غرب با حمایت از این چهره، این پیام را به نظام منتقل میکند که اگر چنان چه شما بخواهید به تقابل با ما ادامه بدهید، ما چنین فردی را در آستین خودمان داریم.
باید اپوزیسیون خارجی را به ایرانیان مقیم خارج از کشور تبدیل کرد
ایرانیهای خارج از کشور از نظر فرهنگ و سواد از معدل جوامعی که در آن زندگی میکنند بالاترند و نیروهای سیاسی موثری به شمار میآیند
-آیا وجود انواعی از اپوزسیون میتواند برای نظام یا کشور دارای آثاری مثبت باشد؟ بهترین رویکرد در قبال اپوزسیون خارجی چیست؟
باید رویکرد نظام این باشد که اپوزیسیون خارج از کشور را به ایرانیان مقیم خارج از کشور تبدیل کند. باید این نیروها از حالت اپوزسیونی خارج شوند.
-چگونه؟
باید حکومت اجازه مشارکت مردم در جنبههای مختلف حیات سیاسی و اجتماعی را بدهد از جمله مردم باید در انتخابات رقابتی، موسسات، دانشگاهها، شرکتها و ... امکان مشارکت گسترده پیدا کنند. هرچقدر این حوزهها خصوصیتر و خودیتر بشود، اپوزیسیون در داخل و خارج قویتر و مواضعشان تندتر میشود.
ضمن اینکه این تهدید وجود دارد که وقتی با مطالبات گسترده جوانان مواجه هستید، متاسفانه ممکن است نارضایتیها به خشونت و اعمال زیرزمینی هم کشیده شود. بنابراین باید بسیاری از روندها اصلاح و مشارکت عمومی درنظر گرفته شود.
اپوزیسیون فرهنگمدار خارج از کشور با سلطنتطلبها جمع نمیشوند
- آیا چشماندازی از همگرایی گروههای متشتت و متعارض اپوزسیون وجود دارد؟ پیامد همگرایی احتمالی آنان چیست؟
فکر میکنم که در طول زمان نیروهای مخالف و منتقد از طیفی از ادعاهای خودشان تا اندازهای کوتاه بیایند. عده زیادی از اپوزیسیون فرهنگمدار خارج از کشور سلطنتطلب نیستند و با سلطنتطلبها تجمیع نمیشوند.
اگر آنها تا اندازهای خواستههای خود را تعدیل کنند و در فضای سیاسی ایران هم تغییراتی پدید آید، در اثر تاثیر متقابل، ممکن است همگرایی ایجاد شود، ولی این چیزی نیست که در کوتاه مدت امکانپذیر باشد.
نظر شما