۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۸:۳۹
کد خبرنگار: 3092
کد خبر: 85108830
T T
۴ نفر

برچسب‌ها

خوش‌به‌حالت؛ کاش ما هم خواهر و برادر داشتیم

۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲، ۸:۳۹
کد خبر: 85108830
خوش‌به‌حالت؛ کاش ما هم خواهر و برادر داشتیم

گرگان - ایرنا - زهراسادات دانش‌آموز کلاس دوم یک مدرسه دولتی در آزادشهر استان گلستان است. خودش می‌گوید: «مدرسه رو خیلی دوست دارم ولی وقتی برمیگردم خونه انگار اومدم بهشت. دوستام از من می‌پرسن چندتا خواهر داری؟ و وقتی متوجه تعداد زیاد ما می‌شن با حسرت می‌گن خوش‌به‌حالت. کاش ما هم خواهر و برادر داشتیم».

به گزارش ایرنا، آرزو پورمند مادر چهار فرزند است. کودکان قد و نیم قدی که این معلم ۳۳ ساله گرگانی تاکید دارد هر برکتی در سال‌های پس از ازدواجش نصیب او و همسرش شده به حضور این کودکان ارتباط دارد. خانه گرمی که بازیگوشی فرزندان خانم پورمند طراوت آن را صد چندان کرده است.

خانم پورمند در دانشگاه تربیت معلم ریاضی خوانده و سپس کارش را به عنوان معلم در دبیرستان نمونه دولتی طه آزادشهر آغاز کرد. کمی که وقت آزاد پیدا کرد تصمیم گرفت همزمان با تدریس ریاضی به تحصیلش ادامه دهد و این بار رشته مهندسی نرم افزار را انتخاب کرد و همزمان مادر چهار فرزند، معلم و دانشجو است.

مادری جوان سرشار از شور مادری که در کنار تدریس به تربیت فرزندانش مشغول است می‌تواند با تکیه بر علاقه و توانایی، فرزندانش را پرورش و نسلی شایسته به جامعه تحویل دهد.

خوش‌به‌حالت؛ کاش ما هم خواهر و برادر داشتیم

فرزندآوری جهاد تاثیرگذار بانوان است

می‌گوید: وقتی بانویی انگیزه داشته باشد در هر جهادی می‌تواند موفق باشد. هیچ مسلمانی نباید بخاطر راحت طلبی خودش از حکم ولایت بی تفاوت عبور کند.

وی اظهار داشت: از اوایل دهه نود رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمان جهاد برای فرزندآوری را صادر کردند و هشدار دادند خانواده‌ها برای گذر از بحران پیری جمعیت تلاش کنند.

پورمند بیان کرد: قبل از به دنیا آمدن فرزند اولم «زهرا سادات» حس مادرانه ام شکوفا شده بود و با ورود دخترم، انرژی مثبت بسیاری به خانواده تزریق شد. یک سال و نیم بعد دختر دومم «فاطمه سادات» به دنیا آمد که باعث شد فرزندانم احساس تنهایی نکنند و همانند دوقلوها با هم بزرگ شدند.

وی گفت: یک سال و نیم بعد با ورود فرزند سومم «زینب سادات» که پر انرژی تر از بقیه فرزندانم بود، همبازی خوبی برای آنها شد و تولد آخرین فرزندم «سیدجواد» که حالا چهار سال و نیم سن دارد جمع فرزندانم را کامل کرد.

خوش‌به‌حالت؛ کاش ما هم خواهر و برادر داشتیم

مادر قبل از تربیت فرزندان باید در تربیت خود موفق عمل کند

این مادر گلستانی افزود: فاصله سنی فرزندان زمانی که زیاد باشد انگار چند تک فرزند را یک مادر باید بزرگ کند ولی زمانی که اختلاف سنی کم باشد با تربیت درست فرزند اول، روزهای راحتی مادر شروع می‌شود و فرزند اول از او الگو گرفته و باقی فرزندان هم با نگاه کردن به شیوه رفتار فرزند اول تربیت می‌شوند.

پورمند اظهار داشت: فرزندان در کنار هم مسئولیت پذیر، دارای بلوغ فکری بیشتر و با توانایی فراوان رشد خواهند کرد .

وی بیان کرد: از نظر اقتصادی هم فرزندانی که فاصله سنی کمتری داشته باشند دوست دارند در اتاق با هم باشند و حتی از لباس هم استفاده می‌کنند که این شیوه از نظر اقتصادی هم به نفع خانواده است.

خوش‌به‌حالت؛ کاش ما هم خواهر و برادر داشتیم

زهراسادات موسوی فرزند اول این بانوی گلستانی که در کنار برادر و خواهرانش مشغول بازی است گفت: وقتی از مدرسه به خانه برمی گردم با برادر و خواهرانم بازی می‌کنم و با بازی کنار یکدیگر متوجه گذشتن زمان نمی‌شویم.

وی اظهار داشت: حس خوبی از حضور ۲ خواهر و یک برادرم دارم چون همیشه با هم بازی می‌کنیم.

خوش‌به‌حالت؛ کاش ما هم خواهر و برادر داشتیم

خوشحالم خواهر و برادر دارم

زینب سادات فرزند سوم خانواده هم بیان کرد: خیلی دوست دارم خواهرانم همیشه در خانه باشند یا من هم به مدرسه بروم، مادرم می گوید «هنوز کوچولویی» ولی آنها تا از مدرسه برگردند با من بازی می کند و خوشحالم تک فرزند نیستم.

نرگس نوری مدیر دوره اول دبیرستان متوسطه نمونه دولتی طه آزادشهر هم گفت: خانم پورمند باوجود مشغله زیادی همیشه منظم و مرتب حضور فعالی در مدرسه دارد.

وی افزود: او در کنار مادر بسیار نمونه برای فرزندان خود معلم بسیار خوب و موفقی از نظر علمی، اخلاقی و تربیتی هستند.

غروب شده و باید از خانه کوچک اما پر مهر و محبت خانواده موسوی دل بکنم، زهرا، فاطمه، زینب و جواد دستم را می کشند و می گویند «خاله امشب پیش ما بمون» اما باید بروم. جلوی در به آن‌ها قول می‌دهم دوباره به دیدنشان بروم.

با دنیای رنگی و زیبای این فرشته های کوچولو خداحافظی می‌کنم. فکر کردن به لحظات شاد این خانواده با آینده ای روشن که در انتظار جمع پرتعداد آن‌هاست ناخودآگاه خنده را بر لبانم می‌نشاند. در همین فکر و خیالم که بوق یک ماشین مرا به خود می‌آورد. دست بلند می‌کنم «تاکسی» و سوار بر ارابه آهنی به دنیای خودم برمی‌گردم.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha