گروهی بر این باورند که حاکمیت نسبت به مسائل فرهنگی و اخلاقی و اجتماعیات مردم هیچ وظیفه ای ندارد. حکومت مأموریتی در باب هدایت گری و ارشاد مردم ندارد. مردم خودجوش به این امر می پردازند و نیازی به حاکمان ندارند تا آنان را موعظه و ارشاد کند. اصلاحات فرهنگی و تربیتی جامعه توسط خود جامعه انجام پذیر است. دخالت حاکمیت در این امور عواقب ناگواری دارد و وضع را بدتر می کند.
اگر این دیدگاه را در کنار دیدگاه دیگری بگذاریم که می گوید نباید دولت در امر اقتصاد دخالت کند و ورود در این کار موجب دستوری شدن اقتصاد می شود و کار به سامان نمی رسد بلکه باید بازار را آزاد گذاشت تا خود جوش اقتصاد را سامان دهد؛ آیا از جمع این دو دیدگاه به پوچی و بیهودگی دولت نمی رسیم؟ قطعاً آنارشیسم سیاسی نتیجه این دو دیدگاه است. اگر حاکمیت هیچ وظیفه ای در عرصه فرهنگ و اقتصاد ندارد، دیگر چه ظلم بزرگی متصور است که دولت مأمور به دفع آن شود. ظلم های کوچک را هم خود مردم می توانند دفع کنند.
جای این پرسش باقی است که چرا پیروان چنین دیدگاهی وقتی قدرت را تصاحب می کنند مأموریت های اصلاح گرانه فرهنگی را وظیفه خود می دانند و اسناد فرهنگی غربیان مانند سند ۲۰۳۰ را مبنای اصلاحات فرهنگی و آموزشی شان قرار می دهند و اساساً دولت شان را دولت اصلاحات می خوانند. بنا بر فرض مذکور، دولت را چه به اصلاح گری؟ و نیز چرا در پی تثبیت اقتصاد دولتی بر می آیند؟
این نکات تناقضات محتوایی دیدگاهی است که خواهان عدم مداخله دولت در امور فرهنگی و اقتصادی است. لکن جدای از تناقضی که در این دیدگاه وجود دارد، از منظر دینی چنین دیدگاهی مردود است. اسلام سیاسی بر مبنای کتاب و سنت و دلایل عقلی چنین دیدگاهی را نفی می کند. در اینجا به مناسبت ایام سوگواری ابا عبدالله الحسین علیه السلام به یک دلیل از کلام آن حضرت بسنده می شود.
درباره هدف امام حسین علیه السلام از خروجش و حرکت به سمت کوفه نظریات مختلف مطرح است اما نظریه صحیح آن است که آن حضرت بنا به دعوت بزرگان و مردم کوفه برای به دست گرفتن حکومت قیام کرد. لکن اغلب مردم کوفه وفادار نماندند و در میانه راه نه فقط از خواسته شان اعراض کردند بلکه با آن حضرت جنگیدند و او و یاران با وفایش را به شهادت رساندند.
امام حسین علیه السلام در طول مسیر حرکت از مدینه تا کربلا و حتی در روز عاشورا، در هنگامه نبرد، دوست و دشمن را از هدف قیام و برنامه کاری که در نظر دارد آگاه ساخته است. هیچ کس نبود که نداند اگر امام حسین علیه السلام قدرت را به دست گیرد چه کار خواهد کرد. قصد امام علیه السلام از امارت، اصلاحات و امر به معروف و نهی از منکر بود. آنچنان که در وصیت به برادرش محمد بن حنیفه آمده است : إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِیدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ، وَأَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی وَسِیرَه أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام؛ من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج ؛ و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری ! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه وآله می باشد. من می خواهم امر به معروف نمایم ، و نهی از منکر کنم ؛ و به سیره و سنّت جدّم ، و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام رفتار کنم .
چنانکه از این وصیتنامه بر می آید، امام حسین علیه السلام از همان آغاز کار هدف خروجش را اصلاح گرانه معرفی می کند و اعلام می دارد که می خواهد از فردای بیعت کوفیان با ایشان و بر پایی حکومت اسلامی امر به معروف و نهی از منکر کند و به سیره جد و پدرش حکمرانی بورزد. سیره حکمرانی رسول خدا و امام علی علیهما السلام همه عرصه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه را شامل میشود.
بنابراین، تردیدی نیست که دولت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اصلاح گرانه است و اصلاح و ارشاد اسلامی بخش اصلی وظایف دولت حسینی است. زیرا مسلمانان از جهت فرهنگی با سیره نبوی و علوی فاصله زیادی گرفته بودند. لذا دولت اسلامی نمی تواند از پرداختن به امور فرهنگی و ارشادی مردم شانه خالی کند.
نظر شما