مسعود فروتن در گفتوگو با خبرنگار کتاب ایرنا، با بیان اینکه داستان کتاب «عزیزجون» واقعی است، ادامه داد: تصویر جلد کتاب در اوایل دهه ۳۰ گرفته شده است. مادرم دوساله بود که مادرش را از دست داد. دایهای که فرزندی دو ساله داشت برای نگهداری از مادرم از روستا آمد. این دو کودک با هم بزرگ شدند. زمانی که دوران دایگی تمام شد، مادر و کودک باید از خانه ما میرفتند. در نتیجه مادرم و سلیمه خانم یکدیگر را در شهر کوچک آمل میدیدند.
نویسنده کتاب یک مرد یک شب با اشاره به اینکه پدرش تاجری بود که میتوانست فرزندانش را به مدرسه بفرستند، توضیح داد: سلیمه خانم، کودک باهوشی بود و سواد نوشتن و حساب را از مادرم آموخت. این دو هر کاری یاد میگرفتند به هم یاد میدادند تا زمانی که ازدواج کردند و به دلیل نوع زندگی از هم دور شدند اما از هم خبر داشتند.
این کارگردان با تاکید به اینکه سلیمه خانم یا عزیزجون نقطه اتکای مادرش بوده است، گفت: وقتی فرزندان مادرم به دنیا آمدند، از آمل به دماوند آمدیم. عزیزجون هروقت دلتنگ مادرم میشد، به دماوند میآمد. شخصیت خاص محکم و تصمیم گیرنده بود، مادرم وقتی با مشکلی مواجه میشد با او تماس میگرفت و واقعا هم مشکلات را حل میکرد.
عزیزجون زندگی جذابی داشت
فروتن درباره روشی که سلیمه خانم برای یادگرفتن خیابانهای تهران به کار گرفته بود، توضیح داد: عزیزجون دوزار به راننده اتوبوس میداد و تا ته خط میرفت؛ آن زمان هنوز بلیت وجود نداشت. دوزار هم میداد و باز میگشت؛ با این روش خیابانهای شهر را میدید و آنها را در خاطر میسپارد. همه مسیرهای اتوبوس و خیابانهای تهران را با این روش یاد گرفت.
نویسنده کتاب ناتمام افزود: به یاد دارم وقتی شوهرش بیمار بود، به بیمارستان هزار تختخوابه رفت و گفت که میخواهد رئیس بیمارستان را ببیند، و توانست مشکل را حل کند زیرا جسور بود و تلاش میکرد که مشکلاتش را حل کند به همین دلیل زندگی جذابی داشت. ما میدانستیم که اگر خوب باشیم میتوانیم به خانه عزیزجون برویم. او ما را به سینما میبرد و بستنی میخوردیم، زنی مستقل بود که زندگی را دوست داشت. از نخستین افرادی بود که در خانهاش تلویزیون خریده بود و در خانه تلفن داشت.
کتاب مهمترین رسانه در دسترس است
فروتن که سابقه کارگردانی دارد، درباره چرایی انتخاب کتاب به عنوان رسانه برای انتقال پیامش گفت: پدرم به کتابخواندن علاقهمند بود. در دهه ۱۳۳۰ رادیو وارد خانه ما شد، فقط چند ساعت برنامه داشت. به همین دلیل پدرم و فرزندانش کتاب میخواندیم و درباره کتابها با هم صحبت میکردیم. به یاد دارم کتاب پَر نوشته شارلوت مریماتیسن را از کتابفروشی محل اجاره کرده بودم و میخواندم، پدرم دید که چه کتابی میخوانم و پیشنهاد داد که کتاب بینوایان نوشته ویکتور هوگو را بخوانم.
بر این اعتقاد هستم که کتاب مهمترین و بهترین رسانه در دسترس است، با خواندن کتاب ذهن و فرهنگ فرد رشد میکند
این کارگردان با اشاره به اینکه در خانواده همه افراد کتاب میخواندند ادامه داد: این باعث شد که همه خانواده کتابخوان بار بیاییم، هنوز هم هر شب حداقل نیم ساعت کتاب میخوانم؛ به نظرم خواندن کتاب باعث میشود که ذهن افراد فعال شود و تصویر را از راه ادبیات ببینند. نویسنده موفق کسی است که بتواند در ادبیات و کتاب تصویرسازی کند. همیشه سعی کردم تصویر را از راه نوشتن به مخاطب منتقل کنم. بر این اعتقاد هستم که کتاب مهمترین و بهترین رسانه در دسترس است. با خواندن کتاب ذهن و فرهنگ فرد رشد میکند.
نویسنده کتاب عزیزجون افزود: کتاب خواندن کاری است که مردم در اتوبوس هم میتوانند انجام دهند، البته در سالهای اخیر تلفن هوشمند جای همه چیز را گرفته است. کتاب عزیزجون حدود ۴۵۰ صفحه کتاب است و سعی کردم نکات بر جسته را در آن مطرح کنم. این کتاب میتواند به سریالی تبدیل شود. اگر کارگردان جوانی بخواهد این کار را انجام بدهد میتوانم کنار او بایستم، بهتر است این کار را به جوانان بسپارم.
همنسلهایم بنویسند
فروتن با تاکید بر لزوم یادداشتبرداری درباره نوشتن بیان کرد: به انسانهای هم نسل خودم این پیغام را میدهم که دانستههای خود را بنویسند. چیزهایی که نوشتم غیرواقعی نیست و البته گاهی داستانهایی وارد قصه کردم. افراد نسل من اگر زمان بیکاری دارند جای اینکه جدول حل کنند، بنویسند.
این کارگردان ادامه داد: در زندگی هر کدام از ما اتفاقهای خوب افتاده و هر کدام میتوانیم عزیرجونی در زندگی داشته بشیم، این کتاب شبیه زندگی هرکس دیگری است. حتی اگر حاصل نوشتن به شکل کتاب چاپ نشود، نسلهای بعدی خانواده متوجه زندگی آنها خواهند شد.
نویسنده کتاب عزیرجون با اعلام اینکه این کتاب دچار ممیزی نشده است، بیان کرد: من آدم این جامعه هستم و در این جامعه در دو رسانه کار میکنم و میدانم که چه چیزی را منعکس کنم و چه بگویم. زیرا دوست دارم که محصول دست خانوادهها برسد.
نظر شما