به گزارش روز دوشنبه ایرنا از نشریه پولیتیکو، نوامبر (آبان/ آذر) سال گذشته مارک میلی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا مناقشه روسیه و اوکراین را با جنگ جهانی اول مقایسه کرد و اظهار داشت که این جنگ به بن بست رسیده است، مانند کریسمس ۱۹۱۴ که دیگر به لحاظ نظامی قابلیت پیروزی در جنگ جهانی وجود نداشت.
وی بعدها گفت: زمانیکه یک فرصت برای مذاکره وجود دارد و زمانیکه میتوان به صلح دست یافت، آن (جنگ) را متوقف کنید.
میلی در مورد جنگ جهانی اول اشتباه گفته بود، این جنگ به لحاظ نظامی قابلیت پیروزی داشت و به لطف عوامل اقتصادی و برتری سطح توسعه متفقین غربی، این پیروزی شکل گرفت.
پیش از آنکه همه چیز در جبهه غربی آرام شود، مجموع تلفات به ۳۷ میلیون نفر رسید و جنگ جهانی اول را به مرگبارترین مناقشه در تاریخ بشر تبدیل کرده بود.
پولیتیکو در ادامه به توصیف شرایط جنگ در اوکراین میپردازد: اکنون نوامبر دیگری در راه است و به زودی بارانهای پاییزی میآید که مانور نظامی را دشوارتر میسازد. نشانههایی وجود دارد که اگر اوکراین یک موفقیت در جبهه جنوبی به دست نیاورد و تا آن زمان به سه لایه خطوط دفاعی روسیه نفوذ نکند، درخواستها برای انجام مذاکرات افزایش خواهد یافت چرا که انتخابات در اروپا و آمریکا نزدیک میشود و پویاییهای سیاسی داخلی را تغییر میدهد.
بنابراین همه نگاهها به زاپوریژیا است که امیدهای غرب و اوکراین به آنجا دوخته شده درحالیکه خط اول دفاع روسیه با مینگذاری شدید در حوالی روستای روبوتین به دست اوکراین افتاد. امید آن میرود که از آنجا اوکراین بتواند به تشکیلات اصلی روسیه دسترسی داشته باشد. در همین حال برخی باور دارند که روسیه نیروهای ذخیره لازم را برای حفظ خطوط دفاعی اعزام خواهد کرد.
مطمئنا اگر اوکراین تا ماه نوامبر پیشرفت بیشتری در زمین جنگ نداشته باشد، همانند مارک میلی افراد بیشتری در مورد اینکه آیا این جنگ قابلیت پیروز شدن را دارد یا خیر، گمانه زنیهایی را مطرح میکنند. غرب با این مشکل روبرو است که از ابتدا آنها را درگیر خود کرده است. آنها هرگز به طور جمعی اهداف جنگ اوکراین را مشخص نکردهاند به این دلیل که تلاش برای انجام این کار احتمالا اتحاد آنها را به خطر میانداخت. از همین رو معنی «پیروزی» در این جنگ هرگز در میان غربیها تعریف نشد. در عوض، آنها بر حفظ دموکراسی و نیاز به دفاع از حقوق حاکمیت و استقلال تاکید کردند.
چرا متحدان غربی سخنان خود را با عمل تطبیق نمیدهند و از قدرت اقتصادی خود نهایت استفاده را نمیکنند و کارخانهها را در شرایط جنگی قرار نمیدهند همانطور که در دوران به اصطلاح جنگ بزرگ این اقدامها را انجام دادند؟
یک دلیل، تلاش برای تضمین توافق متفق القول در میان متحدان بوده و دلیل دیگر نگرانی از تنش هستهای است. جیمز نیکسی از چتم هاوس اشاره کرد که آمریکا به اندازه کافی برای جلوگیری از پیروزی روسیه (سلاح به اوکراین) تحویل داده اما به قدری نبوده که روسیه را شکست دهد.
یک عامل کلیدی دیگر این است که متحدان اوکراین هیچگاه احساس نکردند که دموکراسیهای خودشان در خط مقدم جبهه حضور دارند و با پیشروی جنگ احساس خطر آنها نیز کاهش پیدا کرد. پس اگر روسیه بزرگ نمیتواند همسایه کوچکتر خود را منکوب کند چطور کشورهای ناتو را مغلوب خواهد کرد؟
اما اوضاع برای اوکراینیها متفاوت است. آنها به صراحت هدفشان را در جنگ اعلام کردند که بازپس گیری اراضی از دست رفته از جمله کریمه است.
عجیب آنکه بزرگترین متحدان آنها در تلاش برای پیروزی کامل در حال حاضر مخالفان روسیه هستند، حتی اگر در بیشتر موارد، کییف آنها را به طرز ناپسندی در فاصله دور نگه دارد. اپوزیسیون لیبرال ولادیمیر پوتین منفعت مستقیمی در «پیروزی کامل» دارد - هیچ مکانیسم واقع بینانه دیگری برای سرنگونی رهبر روسیه و سرنگونی رژیمی که او رهبری می کند، وجود ندارد.
اگر هیچ موفقیت نظامی بزرگی با عملیات ضد حمله اوکراین به دست نیاید، درخواست برای مذاکرات افزایش پیدا خواهد کرد. روسیه و اوکراین یک مساله مشترک دارند، متحدان آنها باور دارند که هیچ کدام از طرفین جنگ به پیروزی کامل دست پیدا نمیکند.
برای پکن ممکن است به خودی خود این دو مساله مطلوب باشد؛ غرب از هم گسیخته برای چین مفید است و روسیه ضعیف جایگاه شریک کوچکتر را در روابط دوجانبه خواهد داشت. با این حال، برای سایرین از جمله اوکراین جنگ زده، جنگ طولانی مدت مطلوب نیست و با گذشت زمان، احتمالا شاهد شناور شدن بالنهای مذاکره بیشتری خواهیم بود.
هرچند سه مشکل عمده با این «پلن بی» وجود دارد. نیکسی با برجسته کردن یکی از آنها خاطرنشان کرد که تضعیف حمایت فقط اوکراین را آسیبپذیرتر و دستاوردهای بهدستآمده تا کنون را تهدید میکند و به پوتین اهرمی میدهد که در حال حاضر در اختیار ندارد (به ویژه با توجه به شرایط ناآرامیها در هفته های اخیر در روسیه).
یک مساله دیگر این است که حتی اگر زلنسکی با مذاکرات موافقت کند، مردم عادی اوکراین که تحت تاثیر بمباران روسیه قرار گرفتند تمایلی به این اقدام دولت کییف ندارند.
علاوه بر این، پوتین ممکن است با شروع گفتگوها موافقت کند اما شیوه مذاکره با او را پیشتر شاهد بودیم. برای رهبر روسیه، مذاکرات یک سلاح جنگی دیگر است که برای حواس پرتی و دادن زمان به مانور نظامی و اهداف دیپلماتیک استفاده میشود؛ مسالهای که بین سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ در جریان مذاکرات سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه و جان کری، وزیر خارجه وقت ایالات متحده درباره سوریه برجسته شد.
جنگهای منجمد نقطه قوت پوتین است: آنها به رئیس جمهور روسیه اجازه میدهند تا ضعف بینالمللی را به قوت تبدیل کند و با تحریک میهن پرستی (روسها را متقاعد کند که دشمنان خارجی آن بیرون هستند تا مادر مقدس روسیه را نابود کنند) قدرت را در داخل حفظ کند.
پولیتیکو در انتهای گزارش خود پیشبینی یک «پلن سی» را برای پایان دادن به جنگ اوکراین خواستار است.
نظر شما