یادداشت در تعریض به قانون جوانی جمعیت و جرم انگاری سقط جنین نوشته شده و نویسنده معترض است که چرا باید کسانی که ناخواسته باردار شدهاند و یا شرایط کاری و مالی مناسبی ندارند، امکان سقط ایمن از آنها سلب شود و مادری که خودخواسته به بارداریش خاتمه میدهد، مجرم شناخته شود. مهمترین ایرادی که میتوان بر مبنای آن، یادداشت مذکور را زیر تیغ نقد برد، مبانی فکری نویسنده است که برونداد آن چنین اعتراضی شده است.
ویلیام گاردنر در بخشی از کتاب خود مینویسد «خصمانهترین صداهایی که خواستار سقط جنین خودخواسته هستند، به جنبش فمنیستهای رادیکال مدرن متعلق است» آری، فمنیستهای رادیکال! همان کسانی که معتقدند زنان در مورد داشتن یا نداشتن فرزند حق انتخاب دارند و باید اختیار و قدرت کنترل زاد و ولد خود را به صورت فردی داشته باشند.
رد اندیشهای که امروز با جوهر قلم روزنامهنگار شرق دیلی در قالب کلمات ظهور یافته را میتوان در کتاب «تاریخ دو قرن فمنیسم» در وصف فمنیستهای رادیکال نیز پی گرفت؛ «فمنیستهای رادیکال بر آنند که زنان حق پایان دادن به بارداری خود یا سقط جنین را دارند و این امری شخصی است و مربوط به خود زن است و نه دولت»
با عمیقتر کردن نیشتر نقد بر پیکره این یادداشت، به اومانیسم و انسانمحوری در برابر خدامحوری خواهیم رسید. چرا که در مکتب اومانسیم است که انسان مالک همه چیز حتی حق حیات دیگران است در حالیکه در مکتب اسلام حق حیات انسان در اختیار خداوند است و بر مبنای این کلام وحی «انا لله و انا الیه راجعون» مالک تمام انسانها خداوند است و تنها اوست که حق تعیین تکلیف نسبت به حیات و ممات آنها را داراست.
این ادبیات کادوپیچ شده متعلق به افکار تاریخ مصرفگذشته فمنیستهای خداناباور غربی است که زمانی با همین ادبیات مدرن، سقط جنین را قانونی و یک نسلکشی مدرن را در غرب رقم زدند. ویلیام گاردنر در وصف این شگرد فمنیستها مطلبی دارد با عنوان «زبان سقط جنین» که میگوید «هر جریان سیاسی میکوشد اهداف خود را تحت لوای شعارها و الفاظ گمراهکننده و واژههای زیبا پنهان کند......برخی از این اهداف در شعارهایی همچون آزادی یعنی انتخاب، کودک ناخواسته، نه و زن، حق کنترل بر بدن خود را دارد نهفته است.» چنین تفکری است که در قالب بازی با کلمات برای جنینکشی عبارت «سقط خودخواسته»، برای خودکشی «مرگ خودخواسته» و به ازای دیگر کشی عبارت «قتل دلسوزانه یا اتانازی» را وضع میکند.
مدعای دیگر که نویسنده در یادداشت خود مطرح کرده، نجات جان مادرانی است که به سقطهای زیرزمینی روی میآورند و این امر سلامت و حتی جان مادر را به مخاطره خواهد انداخت در حالیکه قانونی بودن سقط میتواند جلوی این فاجعه را بگیرد؛ ادعایی سست و دقیقا شبیه به ادعایی که زمانی برای قانونی کردن سقط جنین در آمریکا مطرح شد اما نه تنها سبب کاهش مرگ و میر مادران نشد که آن را افزایش داد. اگر بخواهیم با تیغ نقد لایههای پنهانتر این اعتراض را بشکافیم به عقبههای ظلمانیتری از این تفکر و تبعات ظالمانهتری که تاریخ غرب گویای آن است خواهیم رسید، اما این مقال را بیش از این گنجایش نیست.
نظر شما