به گزارش ایرنا، پنجم ژانویه ۲۰۲۳ (۱۵ دی ۱۴۰۱)، نظامیان رژیم صهیونیستی وارد اردوگاه بالاتا (Balata) واقع در شرق نابلس اشغالی شدند و عامر ابوزیتون نوجوان ۱۶ ساله فلسطینی را به شهادت رساندند. سوم ژانویه (۱۳ دی) نظامیان اشغالگر به فرمان ایتامار بن گویر وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی به مسجدالاقصی یورش بردند. صبح همان روز، یک تکتیرانداز اسرائیلی، یک پسر ۱۵ ساله را به شهادت رساند. یکم ژانویه (۱۱ دی)، در ساعات اولیه سال جدید میلادی در اراضی اشغالی جنین، فواد عابد ۱۷ ساله و محمد هوشیه ۲۱ ساله زیر آتش ارتش اشغالگر جان باختند.
این چهار پسر فلسطینی، نخستین قربانیان حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۲۳ بودند اما آخرین قربانیان نبودند و آمار شهدای فلسطینی تنها در بیش از ۳۰ روز اخیر و تنها در نوار غزه، از مرز ۱۰ هزار نفر عبور کرده است؛ جهان برای نخستین بار شاهد جنگی به شدت نامتوازن است که بیشترین قربانیان آن کودکان و زنان هستند، به طوری که در فهرست مجموع شهدا، نام حدود چهار هزار کودک وجود دارد.
به دنبال حمله رزمندگان حماس، رژیم صهیونیستی به بهانه نابودی حماس، مردم فلسطین را قتل عام میکند. نظام سرمایهداری غربی با سکوت همدستانه خود، این رژیم شغالگر را تایید میکند و سازمان ملل متحد بار دیگر در توقف نسلکشی بی اثر به نظر میرسد. عملیات غافلگیرکننده رزمندگان حماس در هفتم ماه اکتبر (۱۵ مهر ماه) از غزه علیه مواضع رژیم صهیونیستی و پاسخ بی وقفه و جنایتکارانه رژیم بنیامین نتانیاهو علیه غیر نظامیان در تلاش برای نابودی ادعایی حماس، بار دیگر نقش غرب در وضعیت امروز فلسطین را مطرح میکند.
حمله حماس و متعاقب آن، حملههای گسترده نظامی اسرائیل در نوار غزه، آخرین جلوه از مناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی است که به آغاز قرن بیستم باز میگردد و به عنوان یکی از بزرگترین درگیریهای حلنشده در سطح بینالمللی، نقش غرب به سرکردگی آمریکا را برجسته میکند.
رژیم صهیونیستی در بیش از ۳۰ روز اخیر در حال قتل عام مردم فلسطین و ساکنان نوار غزه است؛ در مقابل، نظام سرمایهداری غربی با سکوت همدستانه خود، این رژیم شغالگر را تایید میکند و سازمان ملل متحد بار دیگر در توقف نسلکشی بی اثر به نظر میرسد. سران اروپایی در راستای حمایت بی قید و شرط خود از رژیم صهیونیستی به شیوهای تقریبا نظامی اقدام کردهاند و دولت آمریکا رویکردی در ظاهر «متعادلکننده» اتخاذ کرده است؛ به طوری که از یک سو، مجازات دستهجمعی فلسطینیان را میستاید و از سوی دیگر، اسرائیل را نسبت به افراط و تفریط بر حذر میدارد.
واکنش اروپا و آمریکا به تحولات فلسطین در یک ماه اخیر
بلافاصله پس از حمله رزمندگان حماس در هفتم اکتبر، الیور ورهلی (Olivér Várhelyi) کمیسر گسترش اتحادیه اروپا به طور یکجانبه اعلام کرد که اتحادیه اروپا، کمکهای خود به تشکیلات خودگردان فلسطین را قطع میکند؛ مسئله ای که جرقه اختلاف با دیگر کمیسرهای اتحادیه و انتقادهای کشورهای عضو را برانگیخت. اعلام حمایت بی قید و شرط اورسولا فون در لاین رئیس کمیسیون اروپا، از اسرائیل و سفر بی موقع او به اراضی اشغالی نیز انتقادهای شماری از سران اتحادیه اروپا را به همراه داشت. بی میلی اولیه او از درخواست از اسرائیل برای احترام به قوانین بینالمللی بشردوستانه در مبارزه با حماس، با رویکرد دیگر رهبران اتحادیه اروپا، مانند جوسپ بورل نماینده عالی سیاست خارجی در تضاد بود و بسیاری را چه در بروکسل و چه در پایتختهای اتحادیه اروپا آزرده کرد.
در ۱۵ اکتبر (۲۳ مهر)، سران اتحادیه اروپا بر یک موضع مشترک مبنی بر «حق اسرائیل برای دفاع از خود مطابق با قوانین بینالمللی و حقوق بشردوستانه» تاکید کردند و بر سر «اهمیت تضمین حمایت از همه غیرنظامیان در همه حال» مطابق با حقوق بینالملل بشردوستانه به توافق رسیدند.
در روزهای نخست تشدید درگیریها میان فلسطین و رژیم صهیونیستی، جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا به نشانه حمایت از نزدیکترین متحد خود در خاورمیانه راهی اراضی اشغالی شد و حمایت کامل واشنگتن از پاسخ قهرآمیز تلآویو به دلیل حمله حماس را اعلام کرد. به نوشته فایننشیال تایمز، آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا، جمعه گذشته با یک ماموریت علنی برای متقاعد کردن اسرائیل برای خویشتنداری در جنگ علیه غزه و فشار برای وقفههای بشردوستانه به خاورمیانه بازگشت، اما بلینکن با هدف دیگری نیز پا به خاورمیانه پا گذاشت و آن، احیای دوباره روند دیپلماتیک ایجاد دو دولت بود.
این در حالی است که تارنمای ریسپانسیبل ایرکرفت (responsiblestatecraft) در گزارشی نوشت: ایالات متحده در آستانه یک جنگ دیگر در خاورمیانه است. بایدن و تیمش بارها به اسرائیل نسبت به انجام همان «اشتباهاتی» که ایالات متحده پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ مرتکب شد، هشدار دادهاند، اما به نظر میرسد واشنگتن هنوز از اشتباهات دو دهه گذشته درس نگرفته است.
نقش اروپا و آمریکا در وضعیت امروز فلسطین
از نخستین اظهارنظرهای اورسولا فون در لاین رئیس کمیسیون اروپا در روزهای نخست درگیری در حمایت تمام قد از اسرائیل و حتی سفر او به اراضی اشغالی تا اظهارنظر جوسپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در هشدار به وزیر خارجه رژیم صهیونیستی درباره ضرورت احترام به قوانین بینالمللی بشردوستانه و حفاظت از جان غیر نظامیان در غزه، بیش ۱۰ هزار نفر جان خود را در غزه از دست دادهاند. ریشی سوناک نخست وزیر انگلیس، جو بایدن و امانوئل مکرون روسای جمهوری آمریکا و فرانسه نیز با تشدید درگیریها راهی اراضی اشغالی شدند تا با چشمپوشی بر جنایتهای اسرائیل، هر گونه اقدام خلاف حقوق بینالمللی را مشروعیت بخشند.
پرسشهایی که اکنون مطرح است اینکه نقش اروپا و آمریکا در وضعیت امروز فلسطین چیست؟ محکوم کردن اقدامات غیرانسانی اسرائیل چرا تا این حد برای اروپا دشوار است؟ چرا با وجود مخابره لحظهای جنایتهای اسرائیل علیه ساکنان غزه، مقابله با اسرائیل به دلیل نقض حقوق بشر، برای اروپا تا این حد دشوار و حتی غیر ممکن است؟ اگر اروپا در به رسمیت شناختن فلسطین تعلل نکرده بود، وضعیت امروز فلسطین چگونه بود؟ اصرار غرب بر «حق دفاع اسرائیل از خود» برای دموکراسیهای غربی با داعیه حقوق بشر به چه معناست؟
نشریه لا وانگواردیا اسپانیا به تازگی در گزارشی به نقل از یکی از وزیران خارجه سابق اسپانیا نوشت: اگر ۱۰ سال پیش کشورهای اروپایی دولت فلسطین را به رسمیت میشناختند. شاید، وضعیت امروز فلسطین به نقطهای که در حال حاضر در آن قرار دارد، نمیرسید.
این رسانه اسپانیایی در گزارشی انتقادی نوشت: مشکل اینجاست که حتی اگر روی کاغذ، فلسطین به تبدیل شدن به یک کشور مستقل نزدیک شود، گسترش شهرکسازیهای رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی، فلسطین را از این واقعیت دورتر میکند.
سوئد تنها کشوری است که پس از پیوستن به اتحادیه اروپا، دولت فلسطین را به رسمیت شناخته است، سایر کشورها (قبرس، مالت، لهستان، مجارستان، جمهوری چک و رومانی) نیز قبل از ورود به این بلوک و برخی از آنها حتی زمانی که هنوز به پیمان ورشو تعلق داشتند، فلسطین را به رسمیت شناخته بودند.
استکهلم در اکتبر ۲۰۱۴، تصمیم برای به رسمیت شناختن فلسطین را اتخاذ کرد اما اثر دومینویی که انتظار میرفت، ایجاد نشد. تنها اقدام اینکه برخی پارلمانهای اروپا (بریتانیا، فرانسه و ایرلند) طرحهایی غیرالزامآور به تصویب رسانده و از دولتهای متبوع خواستند تا رویه سوئد را دنبال کنند. کنگره اسپانیا نیز در نوامبر ۲۰۱۴، قطعنامهای را تصویب کرد و از دولت خواست فلسطین را به رسمیت بشناسد.
اسرائیل، پروژه استعماری غربی
نکته حائز اهمیت در فهم سیاست غرب در قبال رژیم صهیونیستی و درک دلیل طفره رفتن از طرح کوچکترین انتقادها علیه تلآویو را میبایست در چگونگی شکلگیری رژیم صهیونیستی جستوجو کنیم. در این معنا، اسرائیل اساسا یک پروژه استعماری غربی است.
به دنبال سقوط امپراطوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول، سرزمینهای ذیل این امپراطوری، تحت قیمومیت دولتهای پیروز از جمله فرانسه و انگلیس درآمدند. سرزمین تاریخی فلسطین تحت قیمومیت انگلیس در آمد و به دنبال موجهای متوالی مهاجرت یهودیان به این منطقه، انگلستان به عنوان ادارهکننده این قلمرو پس از جنگ جهانی اول، سرزمین فلسطین را به اعراب و یهودیان وعده داد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز در سال ۱۹۴۷، به موجب قطعنامه ۱۸۱ فلسطین را به دو بخش عربی و یهودی تقسیم کرد و یک منطقه بین المللی ویژه را در منطقه بیت المقدس ایجاد کرد.
رژیم صهیونیستی به عنوان محصول مذاکرات بریتانیا و فرانسه که به دنبال مدیریت ذخایر نفت این منطقه بودند، ایجاد شد و تاسیسی این رژیم جعلی، نیاز امپریالیسم آمریکا برای کنترل جهان اسلام و عرب را پاسخ میداد. تارنمای شبکه تلویزیونی اسپانیاییزبان تلهسور به تازگی در گزارشی تاکید کرد: این رژیم به عنوان محصول مذاکرات بریتانیا و فرانسه که به دنبال مدیریت ذخایر نفت این منطقه بودند، ظاهر شد. به دنبال جنگ سینا در سال ۱۹۵۶، ایالات متحده در تقابل جنگ سردی با رقیب اصلی خود، اتحاد جماهیر شوروی (سابق)، بازی در زمین خاورمیانه را آغاز کرد و تلاش کرد تا بر منابع طلای سیاه این منطقه تسلط یابد.
مجموع فرآیند انتقال یهودیان از نقاط مختلف جهان به سرزمین تاریخی فلسطین تا اعلام تشکیل رژیم جعلی اسرائیل در سال ۱۹۴۸، تحت لوا و حمایت دولت انگلیس اتفاق افتاد. در سال ۱۹۴۸، اسرائیل جنگ ۸ ماههای را با کشورهای عربی به راه انداخت و موفق شد تا ۲۳ درصد از اراضی اختصاص داده شده به دولت عربی را به تصرف خود درآورد.
بعد از آنکه بریتانیا جایگاه خود را بطور قطعی به آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ امپریالیستی در جهان داد، واشنگتن تسلط بر خاورمیانه را آغاز کرد. از سال ۱۹۶۳، با ریاست جمهوری جان اف کندی، روابط کاخ سفید با تل آویو ارگانیک شد. به این معنی که رژیم صهیونیستی به نیاز امپریالیسم برای کنترل جهان اسلام و اعراب پاسخ میداد و به همین دلیل نیز با نظام امپریالیستی آمریکا رابطهای ارگانیک داشته و دارد. به این ترتیب، رژیم اسرائیل به پاسگاه آمریکا در منطقهای تبدیل شد که واشنگتن آن را برای منافع خود حیاتی میداند: ذخایر نفت خاورمیانه؛ خاورمیانه به عنوان منطقهای برای مسدود کردن حضور شوروی سابق، و امروز، جلوگیری از تقویت حضور چین برای مدیریت منابع هیدروکربنها.
جنگ شش روزه، در سال ۱۹۶۷، امکان اشغال سرزمینی جدید اسرائیل را فراهم کرد تا سایر اراضی اختصاص داده شده به دولت فلسطین، نوار غزه و کرانه باختری، از جمله بیت المقدس شرقی و حتی شبه جزیره سینا و بلندیهای جولان را اشغال کند. شورای امنیت سازمان ملل متحد در همان سال و بر اساس قطعنامه ۲۴۲، عقبنشینی نیروهای رژیم صهیونیستی از مناطقی که در جریان جنگ ۶ روزه همان سال اشغال کرد را خواستار شد اما این قطعنامه تاکنون اجرا نشده است.
«پروژه صهیونیستی اسرائیل، یک پروژه استعماری است و به کار بردن واژه اشغال، صحیح نیست؛ ما باید از کلمه استعمار استفاده کنیم. اگر چه اشغال، یک مفهوم قرن نوزدهمی است، اما این بهترین تعریف برای تعریف سیاستهای اسرائیل در کرانه باختری و غزه است». پس از اشغال کرانه باختری رود اردن و شهر قدس در سال ۱۹۶۷ توسط رژیم اسرائیل، بیش از ۴۵۰ شهرک صهیونیستنشین در این مناطق ساخته شده است که حدود ۶۵۰ هزار صهیونیست در آنها ساکن هستند.
با وجود مخالفتهای جهانی با شهرکسازیها و اشغالگریهای رژیم صهیونیستی، این رژیم در دهههای گذشته بر غصب و مصادره بیشتر اراضی متعلق به شهروندان فلسطینی و احداث شهرکهای صهیونیستنشین در کرانه باختری از جمله شهر اشغالی قدس افزوده است.
شورای امنیت سازمان ملل اواخر سال ۲۰۱۶ با صدور قطعنامه ۲۳۳۴ بار دیگر هرگونه ساخت و ساز رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی فلسطین را غیرقانونی اعلام و بر ضرورت تخلیه فوری تمامی شهرکهای صهیونیستی احداث شده در کرانه باختری تاکید کرد. رژیم صهیونیستی بارها این قطعنامه را نقض کرده و نه تنها شهرکسازی را متوقف نکرده، بلکه آن را شدت بخشیده است.
تارنمای خبری ال دیاریو اسپانیا در گزارشی با عنوان «پروژه صهیونیستی اسرائیل، یک پروژه استعماری است» آورده است: ایلان پاپه مورخ اسرائیلی در کتاب خود با عنوان «بزرگترین زندان روی زمین» تاکید میکند که به کار بردن واژه اشغال، صحیح نیست؛ ما باید از کلمه استعمار استفاده کنیم. میدانم که این یک مفهوم قرن نوزدهمی است، اما این بهترین تعریف برای تعریف سیاستهای اسرائیل در کرانه باختری و غزه است. این پروژه شامل یک اشغال نظامی موقت نیست، بلکه شامل یهودیسازی و عربزدایی این مناطق است.
وی میافزاید: اسرائیل از وضعیت جنگی برای حفظ و گسترش استعمار خود استفاده کرده است و به گفته پاپه، این مساله، هر گونه امکان دستیابی به راه حل دو دولتی به عنوان پذیرفتهشدهترین راهحل بینالمللی را از بین برده است. اسرائیل از سال ۲۰۰۰، یک رژیم آپارتاید را در سراسر فلسطین تاریخی ایجاد کرده است.
بنابراین، فرآیند ایجاد و قدرتگیری رژیم صهیونیستی نه تنها موضوعی اتفاقی و تصادفی نبوده بلکه پروژهای کاملا عامدانه و با برنامهریزی برای حضور و نفوذ غرب در منطقه خاورمیانه، در قلب جهان اسلام و در قلب جهان عرب از مسیر شکلگیری رژیم صهیونیستی بوده است.
رژیم صهیونیستی به عنوان یک پایگاه نظامی برای امپریالیسم آمریکا و شرکای اروپایی آن برای مقابله با شرق، تسلط یافتن بر منابع خاورمیانه و جلوگیری از حضور شوروی سابق قلمداد میشد.
در این معنا، دولتهای اروپایی به سرکردگی آمریکا همواره در تلاش بودهاند تا با حمایت از اسرائیل، این رژیم قدرت برتر از نظر امنیتی و نظامی بوده و از منافع کلان غرب در منطقه خاورمیانه حفاظت کند. بدیهی است که دست برتر اسرائیل در معادلات منطقه در راستای پروژه غرب بوده است و رژیم صهیونیستی را میتوان به مثابه پوششی برای وجود یک پایگاه نظامی مستمر در منطقه خاورمیانه در نظر گرفت. موقعیتی که تزریق میلیاردها دلار کمکهای نظامی آمریکا و اروپا به رژیم اسرائیل را توجیه میکند.
فرآیند ایجاد و قدرتگیری رژیم صهیونیستی نه تنها موضوعی اتفاقی و تصادفی نبوده بلکه پروژهای کاملا عامدانه و با برنامهریزی برای حضور و نفوذ غرب در منطقه خاورمیانه، در قلب جهان اسلام و در قلب جهان عرب از مسیر شکلگیری این رژیم جعلی بوده است
چرا غرب هرگز نتوانست میانجی مناسبی برای حلوفصل مناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی باشد؟
بنابراین، ریشه اصلی حمایت کشورهای غربی از رژیم صهیونیستی را باید از زمان شکلگیری این رژیم و نحوه آن، جستوجو کنیم. همچنین بر پایه همین پیشینه است که کشورهای غربی هرگز نتوانستند میانجی خوب و مناسبی برای حلوفصل مناقشه میان فلسطین و رژیم صهیونیستی باشند.
اصل اساسی طرف میانجی، اصل بی طرفی و داشتن رویکرد عادلانه و منصفانه است؛ وضعیت کلیدی که کشورهای غربی به دلیل نقش نامتوازن و ناهمتراز خود در قضیه فلسطین، از آن بیبهره بودهاند. همزمان با نبود طرحهای صلح عادلانه، اسرائیل نیز از برخی توافقهای نیمبند فاصله گرفته و هیچوقت ابزار فشاری از سوی غرب برای وادار کردن اسرائیل به رعایت احترام حقوق فلسطینیها وجود نداشته است. بر همین اساس بوده که با وجود اینکه اسرائیل در برهههای مختلف حقوق بشر را نقض کرده و به جنایتهای مختلف دست زده و به راهکار دو کشور پشت کرده است، مناطق مختلف فلسطینی و حتی کشورهای همجوار مثل سوریه و لبنان را اشغال کرده است، با وجود این اقدامات، کشورهای غربی هیچ اقدام عملی و بازدارنده ای انجام ندادهاند و در نهایت به چند موضع رسانهای و تبلیغاتی که هیچیک عامل فشار نبوده است، بسنده کردهاند.
در شرایط کنونی و در یک ماه اخیر نیز شرایط به همین منوال بوده است؛ منافع سیاسی کشورهای غربی در راستای حمایت از اسرائیل و بقا و حفظ قدرت آن در منطقه، باعث میشود که آنها چشم بر بسیاری از جنایتهای اسرائیل ببندند. نگاهی به مواضع کشورهای غربی در روزهای اخیر، و همچنین حضور روسای جمهوری آمریکا و فرانسه، صدراعظم آلمان در منطقه نیز گواه این مساله است.
فصل مشترک موضعگیریهای سران غربی، تاکید بر حق دفاع اسرائیل از خود بوده است و این پرسش مطرح است که آیا حق دفاع از خود باید به معنای کشتن چهار هزار کودک از خود باشد؟ آیا حق دفاع از خود، حمله به بیمارستان است؟ آیا حق دفاع از خود به معنای حمله به خبرنگاران است؟ حق دفاع از خود در برابر یک نیروی نظامی یا شبه نظامی و نه به معنای حملات کور به اهداف غیر نظامی معنا پیدا میکند؛ نکته جالب توجه اینکه سران غربی یا به این موضوع اصلا اذعان نمیکنند، یا خیلی به صورت کوتاه از آن عبور می کنند.
بررسی مجموع واکنشها و لفاظیهای سران غربی در کنار واقعیتها از جنایتهای اسرائیل علیه نوار غزه، «تافته جدا بافته بودن» این «فرزند ناخلف» برای غرب را نشان میدهد. مسئله غرب در حال حاضر این است که رژیم صهیونیستی بتواند خود را احیا کرده و آن تصویر مخدوش امنیتی خود را که در هفتم اکتبر اتفاق افتاده، مجدد ترمیم کند. سایر مسائل حتی با وجود برخی موضعگیریها برای غربیها چندان مهم نیست.
بنابراین رویکرد حمایتی غرب از اسرائیل در طی سالهای اخیر، خود یکی از عوامل اصلی زمینهساز نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت توسط رژیم صهیونیستی بوده است. چنانچه آن حمایتها نبود و عامل بازدارندهای در مقابل اسرائیل شکل میگرفت، ما طبیعتا در حال حاضر شاهد چنین وضعیتی نبودیم که به راحتی این اقدامات و جنایتها بدون هیچ مجازات و عقوبتی انجام شود. در چنین شرایطی، دستیابی به صلحی که منافع هر دو طرف را منظور کند، کمی غیر واقعی به نظر میرسد.
نظر شما