مصطفی خرامان در گفتوگو با خبرنگار کتاب ایرنا اظهار کرد: بعد از آنکه فکر اولیه در ذهن نویسنده شکل گرفت، باید در مورد روشهای نوشتن، زاویه دید راوی و غیره فکر شود.
نویسنده کتاب «شبگرد ناشی» تصریح کرد: هر سوژه در پشت خود کلی اتفاق را به همراه دارد. شما در جایگاه نویسنده با دیدن هر سوژهای بایستی ذهن پرسشگر خود را به کار بیندازید. مثلاً اگر دیدید که دختری دسته گلی را، به سطل آشغال انداخت؛ مجموعهای از سوالها در ذهنتان شکل بگیرد. در داستانهای فانتزی که امکان وقوعش در جهان عادی امکانپذیر نیست؛ ما باید به قدری ماهرانه بنویسیم که این داستان تخیلی، کاملاً واقعی به نظر برسد.
نویسنده کتاب «فرشتهها از کجا میآیند؟» تاکید کرد: ایدهها در داستاننویسی مهم اند. داستان باید به گونهای نوشته و طراحی شود که برای هر چرای آن، پاسخی در خور داشته باشد. بعد از آنکه ایده و فکر اولیه در ذهن نویسنده شکل گرفت؛ او باید زاویه دید خود را، انتخاب کند و راوی داستان را. آیا داستان ما با اول شخص جذابتر میشود یا دوم شخص و یا راوی دانای کل؟ به هر حال ما باید قبل از اینکه وارد فضای داستانمان شویم؛ به بسیاری از مسائل مثل شخصیتهای آن فکر کنیم.
وی با بیان اینکه هر داستانی، جهانبینی خاص خود را، دارد، تصریح کرد: حوادث و شخصیتهای داستان باید حول محور حل مشکل شخصیت اصلی داستان شکل گیرد. مثلا داستان «کدو قلقله زن» را به خاطر بیاورید. شخصیت اصلی این داستان پیرزن است. پیرزنی که میخواهد به خانه دخترش برود اما برای رسیدن به این هدف با مشکلی مواجه است و آن مشکل وجود حیوانهای مختلفی است که میخواهند او را بخورند. راه حل پیرزن چیست؟ پیدا کردن «کدوی قلقله زن».
نویسنده کتاب «نقاش پاوه» افزود: یعنی داستان ما، باید شخصیت اصلی داشته باشد و که با مشکلاتی مواجه است و برای حل مسئله این شخصیت اصلی است که داستان شکل میگیرد و در پایان داستان این شخصیت اصلی است که با عملکرد خود متحول میشود. بنابراین در کنار پیدا کردن موضوع و ایده مناسب، شخصیتپردازی حائز اهمیت است.
داستانهای پلیسی باید منطق داشته باشند
خرامان گفت: پیدا کردن راه حل، برای حل مشکل داستان، خلاقیت نویسنده را نشان میدهد. رماننویسِ خوب، کسی است که در درجه اول بتواند داستان کوتاه موفقی را خلق کند و کسی میتواند داستان پلیسی جالب و خواندنی را بنویسد که پیشتر در بحث رمان و رماننویسی به تسلط رسیده باشد.
وی یادآور شد: ما، در داستانهای رئال میتوانیم در اول داستان به خواننده بگوییم که چه اتفاقی میخواهد بیفتد اما در داستانهای پلیسی نه. داستانهای پلیسی باید منطق داشته باشند. شخصیتهای داستان پلیسی الزاما برای کنشی که انجام میدهند مثل دزدی یا قتل باید انگیزهای داشته باشند. یعنی جنبه رئال این داستانها، از خود داستانهای رئال هم باید واقعیتر باشد و هر اتفاقی در آن الزاما با انگیزهای شکل گیرد. همچنین داستانهای جنایی نباید فانتزی باشند و اگر به این سمت حرکت کنند، دیگر پلیسی نیستند و در سبک وحشت قرار میگیرند.
نویسنده کتاب «به سوی پیروزی» تاکید کرد: جغرافیای داستان در این سبک خیلی مهم است. بنابراین ما باید در حین توصیفها، مکان داستان را، هم بگوییم. البته این کار باید با ظرافت انجام شود. مثلا یکی از شخصیتهای داستان میپرسد؛ چرا این همه جیگرکی اینجاست؟ نفر دوم میگوید: خوب اینجا قبلا کشتارگاه بوده. اگر در طی داستان جواب چراها و سوالها پاسخ داده نشود، در واقع پیرنگ داستان ما، ایراد دارد.
نظر شما