۳۰ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۱۲
کد خبرنگار: 1343
کد خبر: 85297179
T T
۵ نفر

برچسب‌ها

ردّ پای ساواک در خاطرات پهلوی‌ها

تهران- ایرنا- ساواک به عنوان یک سازمان مخوف امنیتی مورد انتقاد مدیران ارشد و وزیران حکومت پهلوی است زیرا آنها معتقدند این سازمان از ابزار زور استفاده می‌کرد و نفوذ زیادی در میان مدیران و دستگاه‌های مختلف اجرایی پیدا کرده بود.

ساواک یا همان سازمان اطلاعات و امنیت ملی کشور در دوران پهلوی دوم، از مهم‌ترین پایه‌های تشکیل دهنده حفظ اقتدار محمدرضاشاه و مهم‌ترین ابزار پهلوی برای سرکوب‌های اجتماعی به شمار می‌رفت. این سازمان امنیتی در سال ۱۳۳۶ با اختیارات زیاد به ریاست «تیمور بختیار» شکل گرفت و به تدریج بر همه امور کشور تسلط پیدا کرد. به این صورت در همه وزارتخانه‌ها حداقل یک افسر ساواک به عنوان منشی و در هر قسمت یک مامور آموزش دیده این سازمان به کار گمارده می‌شد.

ساواک به عنوان یک سازمان مخوف چه در داخل و چه در خارج از ایران ماموران زیادی داشت و تلاش می‌کرد همه رفتارها را زیر نظر داشته باشد؛ این کنترل نه فقط در میان مبارزان اتفاق می‌افتاد بلکه بسیاری از مدیران ارشد حکومت نیز از تیررس ساواک خارج نبودند چنانکه در خاطراتشان به وضوح به حضور و دخالت‌های مکرر ساواک اشاره کرده‌اند. در ادامه این گزارش رد پای ساواک در خاطرات برخی از وزیران و مدیران ارشد حکومت پهلوی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

شکنجه‌گران ساواک: در ساواک ... دست و پا را بستند، چشم را بستند و بعد کشتند
«بهمن نادرپور» معروف به تهرانی که خودش یک شکنجه‌گر تمام‌عیار در حکومت پهلوی بود، شکنجه‌های ساواک را چنین توصیف می‌کند: «هیچ‌کس نمی‌تواند درد شکنجه را بفهمد؛ فقط یک حرف از شکنجه می‌شنوند ولی ما از شمر بدتر کردیم. شمر در مقابله با امام حسین(ع) یک نیروی نابرابر بودند، ولی ایستادند روبه‌روی هم اما در ساواک چه کار کردند؟ دست و پا را بستند، چشم را بستند و بعد کشتند. شما نمی‌توانید درک کنید، هیچ‌کس نمی‌تواند درک کند، مگر آنکه کسی آنجا بوده باشد، ببیند و بفهمد چه کرده ... واقعیت‌ها را باید بگویم، وظیفه من است».[۱]

ردّ پای ساواک در خاطرات پهلوی‌ها


«فریدون توانگری» معروف به آرش، ساواک را سازمانی مخوف معرفی می‌کند و اظهار می‌دارد: «این سازمان مخوف با شستشوی مغزی کامل و تشویق‌های کاذب از من و امثال من، قربانیانی پرورش داده و تعدادی از جوانان بی‌گناه را در مقابل مشتی خائن و وطن‌فروش معرفی نماید و ما را در مقابل آنها قرار دهد».[۲]

علی امینی: ساواک در همه زمینه‌ها اعمال نفوذ می‌کرد
در دوره پهلوی به گواه برخی از سیاستمداران آن دوره یا نوشته‌های تاریخ‌نگارانه، مردم از سوی دستگاه مخوف ساواک با زور و ظلم مواجهه می‌شدند. علی امینی به عنوان یکی از مهمترین سیاستمداران آن دوره معتقد است از «ابزار زور» در حکومت بسیار استفاده می‌شد و می‌گفت برقراری نظم با زور ممکن نمی‌شود.

علی امینی: ساواک اگر کار خودش را می‌کرد، خوب بسیار خوب؛ اما ایشون دفتر ازدواج و طلاق، معاملات، همه باید با اجازه سازمان … خوب این به سازمان امنیت چه ارتباطی دارهامینی در گفته‌های خود به نفوذ و سرکوب ساواک اشاره می‌کند و معتقد است ساواک در همه زمینه‌ها اعمال نفوذ می‌کرد تا آنجایی که در مصاحبه می‌گوید: «همین سازمان امنیت ... اگر کار خودش را می‌کرد خوب، بسیار خوب؛ اما ایشون دفتر ازدواج و طلاق، معاملات، همه باید با اجازه سازمان…؛ خوب این به سازمان امنیت چه ارتباطی داره. خونه حسن را تخلیه کنه،ـ زمین یکی را بگیره، هم دادگستری شد هم نمی‌دانم مالیه شد همه این‌ها شد ... وقتی بنا روی اعمال نفوذ شد هرکی سعی می‌کنه. چون این زور از بالا منتقل می‌شد به پایین. شاه به وزیر زور می‌گه وزیر به معاون زور می‌گه بعد بالاخره اون عضو هم تو مردم تو کوچه می‌زنه سر اون».[۳]

ارتشبد حسن طوفانیان: در سازمان ساواک ما دانش نبود
ارتشبد حسن طوفانیان رئیس اداره کل صنایع نظامی حکومت پهلوی در مصاحبه با تاریخ شفاهی هارواد، تلاش دارد کمتر وارد مباحث امنیتی شود اما از گفته‌هایش مشخص است که نسبت به ساواک بسیار بدبین بوده و آن را نقد می‌کند. برای نمونه در نوار شماره ۹ از مصاحبه خود می‌گوید «در سازمان ساواک ما دانش نبود».[۴]و یا اینکه معتقد است: «سازمان امنیت غالب رده بالاهایشان دنبال کسب‌وکار بودند».[۵]

طوفانیان به روابط ساواک با اسرائیل اشاره دارد و می‌گوید، او و ساواک در اسرائیل نماینده داشتند و ادامه می‌دهد: «وابسته نظامی آنها در ایران حضور داشت. من از آنها وسائل دفاعی می‌خریدم ... من دستور می‌دادم نفت به آنها بدهند، نفت به آنها می‌دادند و پولش را می‌دادند و پولش را هم به آنها می‌دادم».[۶]

عبدالمجید مجیدی: ساواک توی مسائل کارگری خیلی دخالت می‌کرد
«عبدالمجید مجیدی» وزیر کار و امور اجتماعی و رئیس سازمان برنامه و بودجه در حکومت پهلوی معتقد است: «ساواک توی مسائل کارگری خیلی دخالت می‌کرد و خیلی هم میانشان دست داشت و کار می‌کرد»[۷].
مجیدی نفوذ ساواک در میان نمایندگان کارگران را تائید می‌کند و می‌گوید: «ساواک یک آدمی برایش خوب بود چون مطابق آن‌ها حرف می‌زد، مطابق میل آن‌ها حرف می‌زد و عمل می‌کرد. یکی بد بود، فارغ از اینکه این چه می‌گوید آن چه می‌گوید از نظر فنی».[۸]

او به دخالت‌های ساواک در انتخابات سندیکاهای کارگری نیز اشاره می‌کند: «مساله انتخابات که مثل انتخابات آزاد داشتیم و آنجا در آن مرحله هم ساواک دخالت می‌کرد که کسانی نماینده سندیکا بشوند که به حساب از نظر ساواک clearance (اجازه) داشته باشند».[۹]

محمد یگانه: ساواک در انتخاب مدیران اقتصادی دخالت داشت
«محمد یگانه» رئیس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد و دارایی در حکومت پهلوی به نفوذ ساواک در میان مدیران اقتصادی اشاره می‌کند که یکی از آنها کارخانه کفش ملی بود که روابط خصوصی در سطح مدیران با مدیران ساواک داشت.[۱۰]

وزیر اقتصاد حکومت پهلوی در خاطراتش پرده از دخالت‌های ساواک در انتخاب مدیران بخش‌های مختلف برمی‌دارد و می‌گوید: «اولین تصادم من هم با ساواک از اینجا شروع شد که من دنبال افراد صحیح‌العملی می‌گشتم که به‌عنوان معاونین خودم با مسئولین درجه یک، یکی از اینها جوانی بود به اسم مجتبایی، رفتم این را پیدا کردم که ایشان مدیر امور عمرانی شهرها و روستاها بود در سازمان برنامه ... این شخص را من از دور می‌شناختم، درباره‌اش تحقیق کردم و بعد رفتم پیش اصفیاء گفتم من یک شخصی به این کالیبر می‌شناسم، بدون اینکه اسم شخص را بگویم از او خواستم که شما آیا شخصی را می‌توانید پیشنهاد بکنید؟ گفت، «آره، مجتبایی.» ... معمولاً معاونین وزراء و غیره را می‌فرستند وقتی که انتخاب می‌خواهند منصوب بکنند قبل از منصوب شدن برای clearance می‌فرستادند به ساواک. ساواک رد می‌کند و بعد من ایستادگی کردم ... می‌بایستی تکلیف من در آن موقع با ساواک روشن بشود که آیا اینها از فردا هر روز به من دستور خواهند داد یا نه؟»[۱۱]

محمد درخشش: یک شعبه اصلی و واقعی و درجه یک ساواک مجلس بود، مجلس شورا و مجلس سنا بود. وکلای‌شان از اعضای برجستۀ ساواک بودندمحمد درخشش: یک شعبه اصلی و واقعی و درجه یک ساواک مجلس بود
«محمد درخش» وزیر فرهنگ و نماینده مجلس در دوره پهلوی، دخالت و حضور ساواک در سازمان‌های مختلف را تائید می‌کند: «یک شعبه اصلی و واقعی و درجه یک ساواک مجلس بود، مجلس شورا و مجلس سنا بود. وکلای‌شان از اعضای برجستۀ ساواک بودند».[۱۲]
درخشش، از موسسان جامعه معلمان نیز بوده است. او به جلسه‌های عمومی این جامعه اشاره دارد که ساواک مانع از آن می‌شد. درخشش در همین خصوص اظهار می‌دارد: «ما را می‌بردند در ساواک، اهانت می‌کردند، فحش می‌دادند که جلسه تشکیل ندهید. نمی‌دانم، از این قضایا زیاد بود».[۱۳]

ابوالحسن ابتهاج: شاه خودش را تسلیم ساواک کرده بود
«ابوالحسن ابتهاج» رئیس سازمان برنامه‌وبودجه از چهره‌های شاخص مدیریت و اقتصاد در دوره پهلوی محسوب می‌شود که در خاطراتش بارها به دخالت ساواک اشاره می‌کند. در همین ارتباط می‌گوید: «من در سازمان برنامه تازه آمده بودم. یک نامه‌هایی می‌رسید. روی یک کاغذهای عادی. نه چاپ داشت، نه علامتی داشت و این را ماشین می‌کردند و نامه هم تا آن‌جایی که به خاطر دارم، مهر و این‌ها هم نداشت. من اول دفعه‌ای که این را دیدم تعجب کردم که این چی است؟ معلوم شد که این چیزهایی است دستورهایی است که ساواک می‌دهد به ادارات».

ابتهاج به نفوذ ساواک در مسائل شخصی خودش اشاره دارد و در همین زمینه می‌گوید: «من می‌گفتم ایران یک انفجاری در پیش دارد. این به گوش ساواک می‌رسید، برای این‌که جزو اشخاصی که با خانواده من می‌آمدند ـ می‌آمدند پیش من، دوستم هم بودند مأمورین ساواک بود.
اشخاصی که توی بانک بودند مأمورین ساواک بود ... من وقتی از سازمان برنامه برکنار شدم یک خانه‌ای، زنم یک زمینی داشت در خیابان پیراسته در تجریش، این را شروع کردیم به ساختن. یک‌روز دیدم از این بخاری توی دیواری یک چیزی آویزان است. کشیدم، این سیم یک سیم بلندی آمد یک چیزی هم سرش بود. یک نفر اهل فن را خواستم گفت این میکروفون است.

آن سیم‌کشی را خواستم؛ آنچه که تو دهنم بود از الفاظ رکیک به این آدم گفتم، کتکش زدم. سیم‌کش را. که مردیکه، تو سیم‌کشی یا این‌که جاسوسی؟ گذاشت رفت که رفت که رفت. طلب داشت، رفت دیگه اصلاً به سراغ من نیامد که طلبش را هم بگیرد. مسلم بود که این به مأموریت سازمان امنیت برای من این‌جا سیم گذاشته بود میکروفون گذاشته بود».

این مدیر اقتصادی به تسلط ساواک روی محمدرضا پهلوی اشاره می‌کند و می‌گوید: «شاه ... بدبختانه خودش را تسلیم یک رژیمی کرده بود که خودش به وجود آورده بود و دیگر هم نمی‌توانست خودش را خلاص کند و شاید هم خوش‌خدمتی هم می‌کردند؛ رؤسای ساواک که مثلاً می‌گفتند لازم و واجب است که ما مواظب باشیم، این چیزها را به شما بگوییم مبادا یک روزی یکی از این خائنین خیانتی بکند».

پی‌نوشت:

[۱] حسن‌پور، قاسم(۱۳۸۶). شکنجه‌گران می‌گویند، تهران: موزه عبرت ایران، ص ۱۴۲
[۲] همان، ص ۲۲۳
[۳] خاطرات علی امینی، تاریخ شفاهی هارواد، نوار شماره ۵
[۴] خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، نوار شماره ۹، ص ۳
[۵] همان، نوار شماره ۹، ص ۳
[۶] همان، نوار شماره ۹، ص۱۰
[۷] خاطرات عبدالمجید مجیدی، تاریخ شفاهی هارواد، نواره شماره ۵
[۸] همانجا
[۹] همانجا
[۱۰] خاطرات محمد یگانه، تاریخ شفاهی هارواد، نواره شماره ۴
[۱۱] همانجا
[۱۲] خاطرات محمد درخشش، تاریخ شفاهی هارواد، نواره شماره ۷
[۱۳] همان، نوار شماره ۲

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha