به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، شامگاه جمعه ۲۴ آذرماه با حضور جمعی از اهالی ادب حوزه ایران فرهنگی نشست ادبی «بانوی شهید» به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرای مرضیه (س) با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار برگزار شد.
کارنامه و شناسنامه شعر فاطمی در هالهای از ابهام، و آمیخته به اوهام است. به همین علت در پاسخ این سؤال که «اولین سروده فاطمی متعلق به چه شاعری است؟»، انگشت حیرت به دهان میگیریم
در ابتدای این نشست رضا اسماعیلی در سخنانی تحت عنوان «شعر فاطمی، مظلوم دیروز و امروز تاریخ» بیان کرد: در پیشینه و دیرینهشناسی شعر فاطمی از گذشتههای دور تا امروز، نتیجهای که فراچنگ میآوریم این است که شعر فاطمی، مظلوم دیروز و امروز تاریخ است. این حقیقتی غیرقابل انکار است که کارنامه و شناسنامه شعر فاطمی در هالهای از ابهام، و آمیخته به اوهام است. به همین علت در پاسخ این سؤال که «اولین سروده فاطمی متعلق به چه شاعری است؟»، انگشت حیرت به دهان میگیریم و جواب را در لفافهای از «شاید و اما و اگر...» میپیچیم؛ زیرا به راستی و درستی و به یقین نمیدانیم اولین فاطمی سروده فارسی متعلق به کدام شاعر است: دقیقی طوسی، کسایی مروزی، غضایری رازی، یا شاعری دیگر...؟ زیرا هیچگونه اتفاق نظری بین پژوهشگران این حوزه و عرصه وجود ندارد و رأی و نظر آنان به جای وفاق بر محور خلاف میگردد.
این پژوهشگر ادبی ادامه داد: از نکته فوق که بگذریم، اگر بخواهیم از نامدارترین شاعرانی که به گردن شعر فاطمی حق دارند نام ببریم، باید چشمها را به دیدن قلههای بزرگی چون ناصر خسرو، سنایی و عطار نیشابوری دعوت کنیم که در این حوزه آثار و اشعاری فاخر و ارجمند دارند.
به گفته این شاعر اغلب پژوهشگران شعر آیینی بر این دقیقه اتفاق نظر دارند که شعر فاطمی قامت و قدمتی هزار و ۱۰۰ ساله دارد. تاریخ تولد شعر آیینی فارسی که بیشتر سبقه و صبغه شیعی دارد به سده چهارم و دوران حکومت «آل بویه» برمیگردد. حال سؤال این است که چرا با وجود حیات هزار و ۱۰۰ ساله، شعر فاطمی جثهای این چنین نحیف و ظریف دارد؟!
تا پیش از سده چهارم، به ندرت میتوان شعری در مدح و منقبت خاندان رسالت به زبان فارسی یافت
این پژوهشگر ادبی تصریح کرد: این نقیصه به عدم ثبت مکتوب شعرها به علت تنگناهای سیاسی، و خط قرمزهای جاهلانه و متعصبانه دوران ماضی برمیگردد به دورانی که به علت حاکمیت دولتهای غیرشیعی، شاعرانی که به ستایش خاندان رسالت(علیهم السلام) زبان میگشودند مورد شکنجه و آزار قرار میگرفتند. این سختگیری در مورد شعر فاطمی و علوی بیشتر بود. به خاطر وجود این تنگناهای سیاسی، شاعران ستایشگر اهل بیت(ع)، ناگزیر به تقیه و پنهانکاری بودند. مضاف بر اینکه در عصر خلافت امویان، به علت نفوذ زبان و ادبیات عربی در گستره سرزمین ایران، شاعران به زبان عربی شعر میگفتند؛ شعرهایی که از بین رفته و هیچ نام و نشانی از شاعرانشان در تاریخ ادبیات برجای نمانده است؛ به همین خاطر است که تا پیش از سده چهارم، به ندرت میتوان شعری در مدح و منقبت خاندان رسالت به زبان فارسی یافت.
به گفته او مظلومیت شعر فاطمی در عصر حاضر نیز کمتر از دوران ماضی نیست. غیر از دهه اول انقلاب که شعر دینی و آیینی ما امتزاجی همگون و هماهنگ با ذات حماسی انقلاب و سیمایی پر افتخار و درخشان داشت، در دهههای اخیر، به خاطر افراط در پرداختن به موضوع و غفلت از موضع -برخلاف رشد کمی- شاهد افت و افول کیفی و مضمونی شعر فاطمی هستیم.
در این نشست که با بداهه نویسی علی پیران همراه بود شاعران و هنرمندانی همانند علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکایی، رضا اسماعیلی، صادق رحمانی، ایرج قنبری، بلرام شکلا،سید مسعود علوی تبار، محمد علی یوسفی، سید حکیم بینش،علیرضا حکمتی، فاطمه ناظری، سارا عبداللهی، صبا فیروزی، و ساعده موافق حضور داشتند.
در پایان باهم شاعران به شعرخوانی پرداختند که برخی از آنها را با هم مرور میکنیم:
علیرضا قزوه
نه مثل ساره ای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت، زهرا!
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه ی تطهیری، شبیه سوره ی «اعطینا»
شناسنامه ی تو صبح است، پدر؛ تبسم و مادر؛ نور
سلامِ ما به تو ای باران، درودِ ما به تو ای دریا
کبودِ شعله ور آبی! سپیده طلعتِ مهتابی
به خون نشستن تو امروز، به گُل نشستنِ تو فردا
مگر که آب وضوی تو، ز چشمه سارِ فدک باشد
وگرنه راه نخواهی برد، به کربلا و به عاشورا
....
صادق رحمانی
شب، سکوت است و بازتاب غمت، آسمان آسمان بیابان است
مرگ در کوچه می وزد امشب، باز تنهایی ات پریشان است
کاسههای گرسنه میآیند، کودکانی یتیم و بغض آلود
دستهایت پُر است از ایمان، سفره امّا گرسنه نان است
شانههایت پرنده زخمند، در فضای کدورتی جاری
در نگاهت ستارهای پنهان، پشت اعماق درد سوزان است
هفت پشت فرشتگان لرزید، از صدای شکستن بالت
بازوان نحیفت، ای بانو، تکیه گاه عصای ایمان است
پشت احساس گرم نخلستان، بوی مردی غریب میآید
عطر زخم شقیقهاش گویی، بوی تاریخ رنج انسان است
کوفه در کوفه بیوفایی را، با شکوه شکسته تاب آورد
با سکوتی که در مناجاتش، حزن داوودی نیستان است
.....
رضا اسماعیلی
بانـوی نور! مادر آیینههــا، سلام
روشنترین تبسم نور خدا، سلام
ای کوثـر کبود خدا، بــا سه آیه آه
از ما به زخمهای کبود شما، سلام
حُزن غریب پنجرههــا در غروب نور
ای خواهش همیشه ی آیینهها، سلام
ای مـاه سرخ گمشده در ناکجای خاک
بر رَدّپای نور تو در ناکجا، سلام
غمگین ترین پرنده ی سیّاره ی بقیع
بال و پر شکسته ی روح تو را، سلام
ای باغبان دلشده ی لالههای سرخ
ای وارث حماسه ی کرب و بـلا، سلام
ای روح سبز بندگی و حُجت خدا
از ما به روح سبز شما، تـا خدا سلام
....
فاطمه ناظری
کبوتر زخمی پرپر، مزارش
تمام اشک پیغمبر مزارش
شب دفنش فرشته اشک میریخت
و مولا بوسه میزد بر مزارش
....
سید حکیم بینش
اگر گرفته دلت مثل من بهانۀ ماه
بیا شبیه پلنگی در آستانۀ ماه
تو پای ثابت این تکیه خانهها باش و
به این نشانی روشن بیا به خانۀ ماه
در شکستۀ چوبی، محلۀ هاشم
دری که خاطره گوید از آن یگانۀ ماه
در مقاوم چوبی که استقامت کرد
برای حفظ سندهای محرمانۀ ماه
دری که مبدأ تاریخ دردهای شماست
گریست بعد شکستن سرش به شانۀ ماه
از او بپرس خبر را که شاهد عینی است
از او که خون به جگر دارد از زمانۀ ماه
از او بپرس که همپای عرش لرزیده است
به وقت خطبۀ غرا و قاطعانۀ ماه
از او بپرس گمان میکنی نمیداند
کجاست مرقد پر نور و بی نشانۀ ماه
...
محمد علی یوسفی
در هر فراز و پیچ و خم، من با تو می مانم
از هر کجا تا هر قدم، من با تو می مانم
من با تو هستم هر زمان، هر لحظه، در هر جا
هر شامگاه و صبحدم، من با تو می مانم
حتی اگر تنها شوی؛ "تنهاترین سردار"
حتی اگر تنها شوم، من با تو می مانم
من با تو خوشحالم، تو با من شادمان هستی
حتی اگر با درد و غم، من با تو می مانم
باران که می بارد، تو می آیی، بمان با من
باران نبارد باز هم، من با تو می مانم
از خاطر خود می برم، وقتی تو می آیی
درد دلم را دم به دم، من با تو می مانم
من با تو می مانم، همیشه، هرکجا، هر دم
هم در وجود و در عدم، من با تو می مانم
من می روم بی تو، بمان با یاد من، تنها
در یاد تو من با توام، من با تو می مانم
من می روم بی تو، خداحافظ پسر عمو
در پاسداری از حرم، من با تو می مانم
....
علیرضا حکمتی
ای عابر پس کوچه های درد!
ای هم نفس با لحظه های زرد!
ای خوب! آیا هیچ می دانی؟
اندوه چشمانت چه با ما کرد؟
هر چند تقدیر نگاهت بود؛
این زخم و باران و فصول سرد
اما زمین لرزید .... وقتی که
بشکست پهلوی تو را نامرد
بانو! زمین است و همیشه رنگ
بانو! زمین است و همیشه درد
تقصیر انسان است این ... اما
با این گنه فردا چه خواهد کرد؟
....
صبا فیروزی
از روز ازل وآله و سرگردانیم
از راز تو مادر، همگی حیرانیم
ما لایق بوسه بر مزارت نشدیم
هر لحظه برای غربتت گریانیم
نظر شما