به گزارش خبرنگار ایرنا، تصویر اغلب ما از شب یلدا در قدیم، نشستن کوچک و بزرگ دور کرسی خانه پدر بزرگ و مادربزرگ است، آن هم وقتی که بیرون از خانه برف در حال باریدن است و شنیدن داستان بزرگترها و خوردن از آجیل شیرین زمستانه و گپ و گفت تا آخر این شب ادامه داشت.
اما رسوم شب یلدا در گذشته با جزییات بیشتری همراه بوده و حتی در بعضی مناطق این جزییات بیشتر و گاه عجیب تر هم بوده است.
در فرهنگ ایرانیان، شب آخر پاییز نه فقط از آن جهت اهمیت دارد که بلندترین شب سال است؛ بلکه از این رو که آغاز انقلاب فصل ها و زایش دوباره خورشید است، همچنین برای ایرانیان شب با اهمیتی بوده و همیشه برای آن مراسم خاصی در نظر داشتند.
قزوین نیز به عنوان یکی از شهرهای سنتی و تاریخی کشورمان، دارای سنن و رسوم خاصی برای این شب است.
خوراکی های شب چله
محمدحسن سلیمانی، تاریخ پژو درباره آیین شب چله میان قزوینیها توضیح می دهد: اهالی این شهر تاریخی این آیین کهن را با رفتن به خانه بزرگترها به جای میآورند، به باور مردم قزوین، صرف هندوانه و میوههای مختلف خشک و تر، سرخ رنگ از جمله انار و خرمالو، همراه با خوراکیهای دیگر چون آجیل زمستانه یا آجیل مشکلگشا، کشمش، گردو، تخمه، توت خشک، خرما، انجیل، باسلوق و پسته، بادام، انجیرخشک که به "شب چره" نیز معروف است و همچنین لبو و انگور آوینگی، شُگون داشته و زمستانی پربرکت را نوید میدهد.
ضمن آنکه به گفته این تاریخ پژوه، قزوینیها همچنان بر این باورند که خوردن هندوانه در زمستان، باعث قوت تن و جان در تابستان می شود و مزاج آدم را از سردی و عطش در فصل گرما دور میکند.
وی ادامه می دهد: میوههایی مثل هندوانه را از تابستان در یک توری از سقف زیرزمین آویزان میکردند و یا در میان کاه نگاه می داشتند تا برای مراسم شب چله سالم بماند و در این مراسم از آن استفاده کنند.
سلیمانی همچنین از شعرهای این شب نیز اینگونه روایت می کند: در گذشته اگر مادربزرگها که معمولا میزبان این مراسم بودند، در آوردن تنقلات تاخیر میکردند، کوچکترها شعر "هرکه نیارد شب چره/ انبارش موش بِچره" میخواندند و همین باعث میشد تا مادربزرگها در آوردن "شب چره" تعجیل کنند.
وی از دیگر آداب مردم قزوین در شب نشینی های چله را خوردن هویج پلو و شیرین پلو و گاهی کوفته آبی یا سبزی پلو با ماهی دودی می دانند و معتقدند قزوینی ها با این خوراکی و غذاهای خوشمزه بلندترین شب سال را به اولین صبح زمستانی گره میزنند.
این نویسنده و تاریخپژوه قزوینی همچنین اشاره می کند به باغ شهر تاریخی قزوین که در مجاورت باغستان قزوین بود و باعث شده بود شغل عموم شهروندانش باغداری و کشاورزی باشد، از رسوم جالبی نام می برد و می گوید: معمولا باغداران در شبچله، کلهپاچه گوسفند بار میگذاشتند و بعد از خوردن شام، استخوانهای آن را بیرون نمیریختند تا در فصل بهار و یا پاییز در جالیز و زمین کشاورزی بریزند.
سلیمانی می گوید: برخی دیگر، استخوانهای کله پاچه را میسوزاندند و گرد آن را در جالیز میریختند تا با انجام این ۲ روش، از جالیز و باغشان در برابر آفت محافظت کنند.
البته به گفته وی، بعضی دیگر از اهالی شهر قزوین هم به مناسبت شبچله، آش شیر برنج درست میکردند و آن را با شیره میخوردند و عقیده داشتند که خوردن آن در این شب خاصیت فراوانی دارد.
وی همچنین از بیتم داستان و حکایت های این شب می گوید که در بلندترین شب سال، بزرگترها برای بچه ها تعریف می کردند: به روایت مادربزرگ های قزوینی، اگر در شب چله، ننه سرما گریه کند؛ باران میبارد، اگر پنبههای لحاف او بیرون بریزد، برف میآید و اگر گردنبند مروارید ننه سرما پاره شود؛ تگرگ خواهد بارید.
طبق کشی به منزل عروس
سلیمانی درباره یکی دیگر از سنت های قدیمی شب چله که هنوز هم در بین برخی از اهالی این شهر قزوین رایج است، گفت: فرستادن "خُنچه ی چله" یا "چله بَری" به خانه عروس سنتی است که هنوز هم میان قزوینی ها متداول و محبوب است.
این تاریخ پژوه درباره این رسم اینطور توضیح می دهد: در فرهنگ کهن قزوینی ها، در چند زمان توسط خانواده داماد برای دخترِ نشان شده به عنوان عروس، هدیه و کادویی به صورت خنچه فرستاده می شد که از جمله این چند هنگام، شب چله یا یلدا هم بوده است.
وی ادامه داد: مادر و خواهران داماد، با تهیه آجیل چهار مغز شور و شیرین، چند نوع میوه خشک و تازه شامل انگور، انار، هنداونه، انجیر و همچنین شیرینی و کله قند و پیچیدن همه اینها در خُنچه های بسیار زیبا در شب چله به خانه عروس می رفتند، همراه با این خوراکی ها هدایایی هم بود که معمولا شامل؛ پارچه یا پیراهن زنانه بود که در واقع "هدیه زمستانه" محسوب می شد، چرا که خوراکی ها و لباس ها همه مناسب فصل زمستان بودند.
به گفته وی، البته خانواده های اعیانی و صاحب تمکن، علاوه بر پارچه و لباس، گاه ترمه های زربافت و انگشتر طلای معمولا نگین دار یا سینه ریز طلا و از این قبیل هدایا هم به عروس هدیه می دادند.
سلیمانی معتقد است: خانوادههای متمول در ۲ تا چهار طبق خنچههای خود را می چیدند و این هدایا روی سر طبق کش ها با ساز و آواز به خانه نوعروس فرستاده می شد، این در حالی بوده که خنچه های خانوادههای معمولی در داخل یک سینی یا مجمعه بزرگ قرار می گرفت و داماد به همراه یکی از خواهران یا زنان نزدیک فامیل برای عرض مبارک باد شب چله آن را به خانه عروس میبردند و خانواده عروس هم با چای و شیرینی از میهمانان خود پذیرایی می کردند.
این رسوم هنوز هم در روستاهای رودبار الموت شرقی و غربی قزوین وجود دارد و به "کُرسی سری" معروف است.
شال اندازی پسرهای جوان
رسم "شال انداختن" از رسوم دیگری است که در شب چله و البته در روستاهای اطراف قزوین متداول بوده تا جایی که در این مراسم، پسر جوانی که از دختر خانوادهای خوشش میآمد و از او درخواست خواستگاری داشت، در شب چله، شالش را از دریچه نورگیر پشت بام خانه آن دختر که به "درجیسران" یا "باجه خانه" معروف است، آویزان میکرد و اگر خانواده دختر مایل به ازدواج دخترشان با این پسر جوان بودند به آن شال هدیهای میبستند.
به طور معمول نیز انتهای آن شال مانند کیسه بود و خانواده عروس هدیه را در آن قسمت قرار می دادند که البته این هدیهها معمولا در حد یک جفت جوراب و یا یک مشت نخود و کشمش بود و صرفا به معنای رضایت اولیه برای خواستگاری را داشت.
یلدا در باور مراغیها
مراغیهای منطقه الموت، قومی قدیمی و اصیل هستند که از گذشته پیشبینیهایشان معروف بوده است. براساس آن چه محمد علی گلریز در کتاب "مینودر" آورده، یکی از پیش بینی های معروف مراغیها در شب یلدای سال ۵۶، وقوع انقلاب اسلامی در سال بعد، یعنی سال ۵۷ بود.
به گواه بسیاری تاریخ پژوهان، این قوم مرموز در مراسم هایشان غریبهها را میان خود راه نمیدهند.
مراغیها، آداب خاصی در مراسم مختلف سال دارند که گفته شده مهمترین آن مراسمی است که در شب چله برگزار میشود.
سلیمانی با تایید این صحبت ها، اشاره می کند به کتاب "جشنهای کهن ایرانی"، تالیف سعید وزیری درباره آیین یلدا در میان مراغیهای الموت و توضیح می دهد: "مراغیانی که در رودبار الموت زندگی میکنند به این شب ارج مینهند، آنان در شب یلدا انجمن یا مهمانی مفصلی برپا میکنند که در آن فقط پیران یا بزرگان حضور دارند و زنان، جوانان و بیگانهها را راه نمیدهند. گروهی هم برای نگهبانی روی پشتبامها میروند و مراقبت میکنند تا مبادا چشم بیگانهای به این مجلس بیفتد".
وی معتقد است: این انجمن برای پیشگویی درباره وضع کشاورزی، دامداری، خوبی یا بدی آب و هوا، محصول، میزان بارندگی، سرما، بیماری و سایر موارد تشکیل میشود.
سلیمانی با اشاره به اثر دیگر وزیری با عنوان "دیداری از اوریک" درباره چگونگی تشکیل جلسه مینویسد: «پیرمردی که ریاست مجلس را بر عهده دارد، کله بُزی را (که در میان انبانی نهفته است و به او سپرده شده) میآورد وسط سفره میگذارد و پارچه ظریف روی آن میکشد، آنگاه با نگاه کردن به این کله بز یکی یکی پرسشهایی را که ضروری میداند میپرسد که این پرسش ها درباره حوادث سال آینده است و او انگار پاسخ را از کله بز دریافت میکند، سپس پاسخها برای پیران طایفه گفته میشود پس از این پرسش و پاسخ که آن را فال مروا یا مرغوا می گویند، بزرگان به خوردن و نوشیدن میپردازند و ساعتی بعد این جشن سالانه پایان میپذیرد".
آنگونه که سلیمانی اشاره می کند، سنتهای کهن، از گذشته های دور سهم مهمی در نزدیکی قلب ها و ایجاد مهربانی بین انسانها داشته و آیین شب چله نیز یکی از آنها است.
به عقیده این تاریخ پژوه، به هر میزان که از سنتها و آیینهای ملی و دینی فاصله بگیریم، از جامعهای مهربان و آکنده از صفا و صمیمت دور خواهیم شد، همچنان که امروزه نسبت به گذشته گرما و صمیمیت در جامعه کمتر شده است.
نظر شما