هاشمی در اصطکاک اغراق‌ها و تحریف‌ها

تهران-ایرنا-هاشمی رفسنجانی سیاست‌پیشه‌ای هوشمند بود که با توجه به سوابق و توانمندی‌هایش و برای حفظ جایگاه و موقعیت‌اش در قدرت، چرخش‌های گفتمانی متعددی را در کارنامه خود ثبت کرد.

به گزارش خبرنگار حوزه احزاب ایرنا، ایام سالگرد درگذشت مرحوم هاشمی که می‌شود بازار بازخوانی کارنامه او در رسانه‌ها هم داغ می‌شود. گرچه شاید از آن تحلیل‌های پر حرارت سال‌های آخر عمر هاشمی ـ له یا علیه وی ـ فاصله گرفته باشیم، اما به هر حال هاشمی کسی نیست که بتوان او را نادیده گرفت و بی‌اعتنا به او تاریخ انقلاب و نظام اسلامی را روایت کرد. هاشمی هم‌چنان در اصطکاک دو قرائت متفاوت، یا به عبارت دقیق‌تر دو رویکرد به عملکرد متفاوت خود او در نوسان است و بسته به این‌که هر کس به کدام دوره از زندگی وی تعلق خاطر داشته باشد تمرکز و تأکید خود را متوجه آن مقطع کرده و وجه دیگر هاشمی را به محاق بی‌توجهی برده است. اما واقع آن است که برای ترسیم تصویری درست از او باید هر دو روی سکه حیات هاشمی را روایت کرد و فروگذاردن هر بخشی از آن تنها تحریف شخصیتی است که با همه تضادهایش شایسته توجه است و دگرگونی‌های احوال او درس‌آموز.

هاشمی و اغراق‌های گزاف اصلاح‌طلبان

طی این سال‌ها اصلاح‌طلبان، یعنی همان‌ها که روزگاری هاشمی را با عناوینی نظیر «عالیجناب سرخ‌پوش» از عرصه سیاست رانده و با تقلب گسترده‌ای که در انتخابات مجلس ششم رقم زدند او را تحقیر کرده و تا رتبه ۳۰ در تهران تنزل داده و ناگزیر از انصراف از نمایندگی کردند، حالا چهره‌ای مسیح‌گونه از او ارائه می‌کنند که اگر نبود اساساً امورات مملکت نمی‌گذشت و اصلا حتی چه بسا خبری از اصل انقلاب هم نبود!

روزنامه «سازندگی» ویژه نامه‌ای منتشر کرده بود تا دین خود را به پدرخوانده‌اش به نیکوترین وجهی ادا کند. اگر تا پیش از این برای اثبات بزرگی شخصیت هاشمی، او را به «امیرکبیر» تشبیه می‌کردند و لقب «امیرکبیر» دوران به او داده بودند، محمد عطریان‌فر عضو شورای مرکزی کارگزاران پا را از این گلیم فراتر نهاده و رسما و بدون تعارف هاشمی را «بزرگ‌تر از امیرکبیر» خوانده است!

او هاشمی را هم‌چنین هم‌عرض و هم‌رده حضرت امام(ره) از بانیان و بنیانگذاران اصل انقلاب به حساب آورده که اگر نبود چه بسا امام هم نمی‌توانست امر انقلاب را به سرانجام برساند!

«محمد قوچانی» هم در فضای «اگر هاشمی بود» قلم‌فرسایی کرده و شکست‌های متعدد هاشمی را به عدم وحدت اصلاح‌طلبان فروکاسته و از نارضایتی‌های گسترده مردم از مرام و مسلک و سیاست‌های هاشمی سخنی به میان نیاورده است! به‌رغم قوچانی و رفقایش هاشمی اگر هم بود در ۱۴۰۰ که آتش خشم ملت از عملکرد ناکارآمد دولت فرزندخوانده وی به قهر مردم با صندوق رأی انجامید، دامان او را هم می‌گرفت و اگر در ۹۲ روحانی از جام اعتبار هاشمی نوشید و جایگاهی را کاسب شد، در ۱۴۰۰ کارنامه او به پای هاشمی فاکتور می‌شد و فرجام رقت‌انگیزی را برای چند دهه فعالیت سیاسی هاشمی رقم می‌زد!

نسبت حقیقی هاشمی با مقوله رفاه ملت و آبادانی کشور

محسن هاشمی هم در سازندگی از اهتمام پدر به «رفاه» ملت گفته و این‌که مرحوم هاشمی «فقر» را بزرگترین دشمن نظام می‌دانست که اگر از در داخل شود، تعهد مردم به نظام از پنجره بیرون خواهد رفت. وی سازندگی عصر پدر را مرهون همین نگاه و دغدغه مرحوم هاشمی می‌داند و بر آن است که دل‌مشغولی هاشمی به امر معیشت مردم پای او را به ساخت و ساز و عرصه عمران کشور باز کرد. محسن هاشمی اما از کنار این حقیقت به سکوت می‌گذرد که آن‌چه از فقر و تبعیض در سال‌های بعد از دولت سازندگی بر سر این ملت گذشت، تبعات مستقیم سیاست‌هایی بود که هاشمی در دهه ۷۰ دنبال ‌کرد و چونان دهلی که آوازش بعدها به گوش برسد، نتایجش بعدها سر برآورد.

صد البته تردیدی نیست که هاشمی نقشی انکارناشدنی در توسعه و آبادانی کشور دارد، اما این حقیقت را نیز نمی‌توان نادیده گرفت که اگر امروز کشور از برخی مشکلات اقتصادی رنج می‌برد، ریشه آن‌ها را نخست باید در همان سال‌های سازندگی و تئوری‌هایی جست که معتقد بود «اگر برای پیشرفت، گروه‌هایی از مردم زیر چرخ‌های توسعه له شوند هم اشکالی ندارد»! در سال‌هایی که «سیاست‌های تعدیل» به فتوای صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی راه «ریاضت اقتصادی» در پیش گرفت تا هزینه بودجه‌های عمرانی و آبادانی کشور از طریق شبیخون به سفره محروم‌ترین قشر جامعه تأمین شود.

ریشه بسیاری از نابسامانی‌ها و نارضایتی‌ها را باید در سال‌هایی جست که مانور اشرافیت میان مسئولان وقت اوج گرفت و روز به روز بر فاصله طبقاتی شهروندان افزوده شد؛ اگر نمی‌توان، و نباید خدمات هاشمی را در عرصه سازندگی و آبادانی نادیده گرفت، بر پیامدهای ناگزیر این اقدامات نیز نباید چشم پوشید. دیکته عمرانی هاشمی اگر صفر نیست، بیست هم نباید آن را به حساب آورد.

محسن هاشمی سال گذشته هم در همین ایام از خدمات پدر در عرصه سازندگی گفته بود که اگر «تلاش‌های هاشمی در دوران جنگ تحمیلی، مجلس اول و در دولت و سازندگی نبود همین میزان امکانات و تولیدات، چه تولیدات صنعتی و نظامی و موشکی، از موشک‌های ضدتانک و کوتاه و دوربرد گرفته تا تولیدات صنعتی از قبیل سیمان، فولاد و پتروشیمی نیز بدین‌صورت وجود نداشت». او نه‌تنها هم‌چنان که تا پیش از این مرسوم بوده پیشرفت عمرانی کشور را تنها مرهون هاشمی جلوه می‌دهد، زلف امنیت را نیز به سرانگشتان تدبیر هاشمی گره می‌زند و بر آن است که اگر او نبود گذشته از اقتصاد و صنعت، کُمیت کشور در امنیت هم لنگ می‌زد و از این‌رو هاشمی را باید «بانی امنیت» به حساب آورد.

جالب‌ اینجاست که تلاش محسن هاشمی در وامدار کردن «امنیت» حال و گذشته کشور به پدرش با توسل به نقش او در تأمین سلاح برای سال‌های دفاع مقدس در شرایطی است که اگر هاشمی نقشی هم در حوزه تأمین ابزار دفاعی برای سال‌های دفاع مقدس داشت، خود آن مرحوم در سال‌های پایانی عمر خویش به نوعی تداوم آن را تخطئه کرد! محسن هاشمی شاید جمله معروف پدر را فراموش کرده که «دنیای فردا دنیای گفتمان‌هاست، نه موشک‌ها...» والا سعی نمی‌کرد با پیش کشیدن پای «موشک و ضدموشک و تانک زمان جنگ»، پرونده آخرین مواضع هاشمی درخصوص توانمندی‌های دفاعی را این‌گونه از دل تاریخ بیرون بکشد!

هاشمی و چرخش‌های گفتمانی

درخصوص نسبت هاشمی با مقوله امنیت کشور چیزهای دیگری نیز می‌توان گفت، این حقیقت از خاطر نمی‌رود که در شرایطی که فتنه ۸۸ به تعبیر رهبر معظم انقلاب کشور را تا «لبه پرتگاه» برد، هاشمی با وجود آن‌که خوب می‌دانست هرگز تقلبی در انتخابات صورت نگرفته، با سخنان مبهم و بسا تحریک‌آمیز خود در خطبه معروف تیر ۸۸ بر آتش معرکه هیزم افزود و از درِ آرام کردن اوضاع درنیامد. گذشته از آن برخی فرزندان وی پای ثابت آشوب‌ها و تبلیغات مخرب علیه نظام بودند، و در شرایطی که بسیاری از مسئولان کشور در مواجهه با انحراف نزدیکان و فرزندانشان از صراط انقلاب موضعی قاطع اتخاذ کرده و با طرد فرزندانشان از آن‌ها اعلام برائت کردند، هاشمی نه‌تنها در برابر فتنه‌انگیزی فائزه و مهدی موضعی نگرفت، که آن‌ها را مظلوم و قربانی نیز جلوه داد.

دوستداران هاشمی بپذیرند یا نه، خدشه‌ای در واقعیت «عوض شدن» هاشمی پدید نمی‌آید؛ آن‌ها نمی‌توانند این حقیقت را منکر شوند که هاشمی مورد تحسین امام با هاشمی دهه هشتاد و نود متفاوت بود و از این‌رو نمی‌توان همه تمجیدهای سابق را بر او صادق دانست. دوستداران هاشمی باید بدانند چهره‌ای از هاشمی در تاریخ می‌ماند که مطابق واقعیت‌های او باشد، نه روایتی اغراق‌آمیز و تحریف‌گونه هم‌سو با تمایلات ایشان. هاشمی نه آن‌گونه که مخالفان دوآتشه‌اش تلاش می‌کنند از صفحه تاریخ این نظام و انقلاب حذف شدنی است، نه آن‌گونه که مخالفان دیروز اما توّاب امروزش عنوان می‌کنند نجات‌دهنده‌ای است که بدون او کار مملکت سامان نمی‌گرفت و اگر امروز هم بود نسخه‌های شفابخش و معجزه‌گرش مانع از بروز چالش‌های فعلی می‌شد. البته که هاشمی یار امام و رهبری و از مؤثران و پیشگامان انقلاب بود، اما سیر تحولات فکری و رفتاری او نیز نادیده‌گرفتنی نیست.

هاشمی رفسنجانی سیاست‌پیشه‌ای هوشمند بود که با توجه به سوابق و توانمندی‌هایش و برای حفظ جایگاه و موقعیت‌اش در قدرت، چرخش‌های گفتمانی متعددی را در کارنامه خود ثبت کرد. گفتمان سالیان اخیر هاشمی که در آن بر حقوق مردم، آزادی و پایان انقلابی‌گری تأکید می‌شد، نمی‌تواند آئینه تمام کارنامه وی باشد، بلکه چهره او را باید براساس کارنامه کلی‌اش روایت کرد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha