به گزارش ایرنا، شهید مصطفی رشیدپور از ۱۶ سالگی و در سال ۱۳۶۲ به جبهه عازم شد و در بیشتر مناطق عملیاتی دفاع مقدس از جمله خیبر، بدر، والفجر هشت، کربلای چهار، کربلای پنج، نصر چهار، نصر هشت و والفجر ۱۰ حضور داشت.
شهید رشیدپور بهمن سال ۱۳۹۴ در آزادسازی ۲ شهر شیعهنشین نبل و الزهرا در سوریه مجروح شد و پس از تحمل چند ماه درد و رنج مجروحیت، هفتم شهریورماه سال ۱۳۹۵ به شهادت رسید.
در بخشی از کتاب «شکارچی» خاطرات و زندگینامه شهید رشیدپور اینطور میخوانیم: «خدایا، اگر از من راضی نشدهای مرگ مرا نرسان. ببخش که بنده گنهکارت غیر از رحمتت امیدی ندارد و تو خود میدانی که هرگز از رحمتت نومید نشدهام و نخواهم شد و به همه گفتهام: «چهقدر خدای مهربانی دارم.»
میدانی که چهقدر همسرم، پسرم و دخترم را دوست دارم؛ اما تو متکفل امور آنهایی و من میدانم که من وسیلهای بیش نبودم. عزیزانم را به تو میسپارم. اکنون از هر وقت دیگری خوشحالترم... . آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند؟»
در بخش دیگری نیز میخوانیم: به مراحل سخت کار رسیده بودیم. دیگر پهپادهای شناسایی جواب نمیدادند و فکر و جسممان به شدت در تکاپو بود. فرماندهان و گردانهای عملکننده را روی زمین و نقشه توجیه کرده بودیم. کارمان که تمام شد، خسته و داغان، به طرف حرم به راه افتادیم. دوباره دیرمان شده بود. وقتی به حرم رسیدیم، دیدیم چه شبی است! شب تولد بیبی! به نگهبانها ناامیدانه گفتیم تا اجازه دهند داخل شویم؛ ولی جوابشان منفی بود و دلایل کافی هم داشتند؛ تولد و انفجار و بمبهای اخیر. گفتم: «بیبی، من سرباز کوچک تو هستم. دو شب هم هست که به عشق زیارتت اینهمه راه رو میآیم. امشب کاری بکن تا به زیارتت بیاییم.»
۲ رزمنده مدافع ایرانی هم همراهم بودند و بهاتفاق هم رفته بودیم. جلوِ حرم در حال نجوا بودم. میگفتم: «اگه بیبی نپذیرتمون معلومه کار و نیت ما مشکلی داره...»
کتاب «شکارچی»؛ خاطرات و زندگینامه رزمنده دفاع مقدس و شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور که تحقیق آن برعهده فرانک صفآرا و علی هاجری بوده و تدوین آن توسط فرانک صف آرا صورت گرفته است، در ۲۴۰ صفحه، شمارگان یکهزار جلد توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است.
نظر شما