ناصر ایمانی: در کشور ما حزب مثل خودرو بی‌فرمان است

تهران- ایرنا- به گفته «ناصر ایمانی» فعال سیاسی اصولگرا ما به بعضی از لوازم جمهوریت مانند انتخابات و رای‌دادن پایبندیم و به برخی لوازم آن مانند تحزب نه؛ نتیجه چالش‌هایی می‌شود که در عرصه سیاسی شاهد آن هستیم.

فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی در ایران همزمان و شاید پیش از برگزاری اولین انتخابات‌های تاریخ معاصر آغاز شد اما خبری از نهادینگی تحزب در کشور ما نیست. پیامدهای ضعف تحزب بیش از هر زمانی خود را در مقاطع رقابت‌های انتخاباتی نشان می‌دهد که تشکل‌ها و فهرست‌های موسمی می‌کوشند تا این ضعف را پوشش دهند. از دید بسیاری از ناظران و تحلیلگران سیاسی، پانگرفتنِ فرایندهای حزبی علاوه بر ایام انتخابات آثار خود را در عرصه فعالیت‌ها و روندهای سیاسی کشور نیز به شکل‌های گوناگون می‌نمایاند.

نتیجه دوران چند هزار ساله طولانی از نبود دموکراسی این شده که اساسا فرهنگ گفت‌وگو با یکدیگر، تحمل نظرات بقیه و تنازل کردن نظرات خود نسبت به نظر دیگران در میان مردم ما ضعیف شود

«ناصر ایمانی» فعال سیاسی اصولگرا به پرسش‌های پژوهشگر ایرنا در پرونده «تحزب در ایران؛ از نمایش تا کنش» پاسخ داده که شرح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانیم.

مردم ما به صورت تاریخی ذهنیت خوبی از احزاب ندارند/ فرهنگِ در کنار هم فکر کردن و تصمیم گرفتن در کشور ما ضعیف است

این روزها و در اوج رقابت‌های انتخاباتی برای مجلس دوازدهم، جای خالی احزاب را بیش از دیگر زمان‌ها احساس می‌کنیم. چرا احزابی که در دهه‌های گذشته و بعد از تثبیت جمهوری اسلامی ایجاد شدند نتوانستند بازیگرانی موثر در فضای سیاسی باشند؟

من در این زمینه به ۲ عامل اصلی و مهم اشاره می‌کنم. این حرف من به این معنا نیست که عوامل دیگر وجود ندارد، ولی به اعتقاد بنده ۲ عامل اصلی باعث عدم شکل‌گیری تحزب در ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب است.

عامل اصلی در حوزه فرهنگی--اجتماعی است. ببینید ما کشوری هستیم که دموکراسی -به این معنا که مردم به طور واقعی در اداره حکومت نقشی جدی داشته باشند- سالیانی دراز در آن اجرایی نشده است.

سابقه این‌ وضعیت هم به زمان مشروطیت یعنی حدود ۱۰۰ سال پیش برمی‌گردد. قبل از آن ما دوره چند هزار ساله پادشاهی در کشور را تجربه کردیم که اساسا مردم در آن دوره هیچ نقشی در حاکمیت نداشتند. پس از انقلاب مشروطه باز هم حدود ۵۰ سال با نوعی دموکراسی فرمایشی مواجه بودیم که مردم و احزاب در اداره حکومت نقشی نداشتند.

نتیجه این دوران چند هزار ساله طولانی از نبود دموکراسی، این شده است که اساسا فرهنگ گفت‌وگو با یکدیگر، تحمل نظرات بقیه و تنازل کردن نظرات خود نسبت به نظر دیگران در میان مردم ما ضعیف شود.

اگر دقت کنید می‌بینید که به غیر از بحث احزاب سیاسی، حتی گروه‌ها و دسته‌های غیرسیاسی در کشور ما نمی‌توانند زیاد رشد کنند. این مساله را حتی در داخل یک بنگاه اقتصادی هم می‌توانیم مشاهده کنیم. این‌ مساله از اینجا نشات می‌گیرد که به دلیل سبقه تاریخی، فرهنگ در کنار هم فکر کردن و در کنار هم تصمیم گرفتن در کشور ما ضعیف است.

قبل از پیروزی انقلاب احزاب فرمایشی بودند و کارکردی نداشتند، حزب‌هایی هم که فرمایشی نبودند به دلایل فرهنگی یا به دلیل وابستگی‌های سیاسی کارکرد درستی نداشتند

حزب عبارت از افرادی است که در یک مرکز، تحت یک عنوان تجمع می‌کنند و با هم گفت‌وگو و تبادل نظر کرده و همه اینها به یک تصمیم منجر شود و بعد همه افرادی که در حزب هستند چه اقلیت و چه اکثریت آن تصمیم را پذیرفته و اجرا کنند. کلا این فرهنگ در کشور ما ضعیف است؛ حتی در داخل نهاد خانواده که من نمی‌خواهم خیلی وارد بحث‌های روانشناختی اجتماعی آن ‌شوم. بنا بر دلایلی که گفتم تشکیل حزب در ایران یک مشکل فرهنگی عمده دارد.

ضمن اینکه بعد از مشروطیت هم مردم بعضا خاطرات خوشی از احزابی ندارند که در آن دوره تشکیل شد. در آن دوره، برخی از احزاب، تجمعات و دسته‌هایی که تشکیل شدند مستقیم یا غیرمستقیم به خارج و برخی از آنها به قدرت‌های موجود زمان خود وابستگی داشتند. پس از آن و در ۵۰ سال پس از مشروطیت هم خاطره خوشی از احزاب در ذهن مردم باقی نماند.

بخاطر همین عقبه فرهنگی، همواره نگاهی بدبینانه به حزب در جامعه وجود داشته است. به همین دلیل کار حزبی تا قبل از انقلاب اسلامی در کشور ما چندان موفق نبود.

در کشور ما حزب تشکیل می‌شود اما حق شرکت در انتخابات را ندارد؛ این وضعیت در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد

به غیر از سبقه تاریخی-فرهنگی که اشاره کردید، کار حزبی در کشور ما با چه چالش‌های عمده دیگری مواجه است؟

آنچه گفتم زمینه‌های فرهنگی عدم موفقیت کار حزبی بود. دلیل دوم، ساختاری و قانونی است.

اساسا حزب مفهومی است که طی دویست تا سیصد سال گذشته در کشورهای دیگر به وجود آمد. این نوع تشکل، عمدتا برای فعالیت‌های سیاسی و برخی فعالیت‌های اجتماعی در کشورهای دیگر ایجاد و از دوره مشروطه به بعد به کشور ما هم وارد شد. به تعبیری این نوع تشکل در داخل کشور ما مفهومی وارداتی محسوب می شود.

تحزب در جامعه لوازمی دارد. لازمه تحزب این است که احزاب بتوانند به شکل قانونی در قدرت (مجلس و دولت) حضور پیدا کنند. قبل از پیروزی انقلاب که احزاب فرمایشی بودند و کارکردی نداشتند، حزب‌هایی هم که فرمایشی نبودند به دلایل فرهنگی یا به دلیل وابستگی‌های سیاسی کارکرد درستی نداشتند.

ما می‌گوییم حزب تشکیل بشود، ولی حزب به عنوان حزب نمی‌تواند در انتخابات شرکت کند. نتیجه‌اش وضعیتی می‌شود که الان در جامعه می‌بینیم که کارکرد احزاب تنها به بیانیه و اطلاعیه دادن تقلیل پیدا می‌کند

بعد از پیروزی انقلاب هم اتفاقی که در مورد احزاب افتاد مصداق بارز این مثال بود که ما اتومبیل را از خارج از کشور وارد کردیم، ولی فرمان آن را وارد نکردیم. به طور طبیعی‌ هر اتومبیلی فرمان می‌خواهد تا بتواند به چپ و راست بپیچد.

بعد از انقلاب چه اتفاقی افتاد؟ ما گفتیم در ایران حزب می‌خواهیم، ولی حزبی که در قدرت حضور پیدا کند را نمی‌خواهیم. این برداشت و انتظار با مفهوم حزب هیچ همخوانی و تناسبی نداشت. ما می‌گوییم حزب را می‌خواهیم ولی به لوازم تحزب پایبند نیستیم.

اساسا در تمام کشورهای دنیا اعم از کشورهایی که ادای دموکراسی را در می‌آورند یا کشورهایی که دموکراسی را به معنای واقعی اجرا می‌کنند، آیا می‌توانید حزبی را پیدا کنید که رسما اجازه حضور در قدرت را نداشته باشد؟ اصلا چنین چیزی وجود خارجی ندارد.

ما در کشورمان چیزی را ابداع کرده‌ایم که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. ما می‌گوییم حزب می‌تواند تشکیل شود، بروید در وزارت کشور ثبت نام کنید، بعد هم پروانه بگیرید و حزب را تشکیل بدهید، ولی شما حق شرکت کردن در انتخابات را ندارید؛ این چیزی است که اجرا می‌شود و به طور کلی با مفهوم حزب مغایر است. مانند این است که اتومبیل را بخواهیم، ولی فرمان آن را نخواهیم. این اتومبیل اصلا نمی‌تواند حرکت کند. ما می‌گوییم حزب تشکیل بشود، ولی حزب به عنوان حزب نمی‌تواند در انتخابات شرکت کند. نتیجه‌اش وضعیتی می‌شود که الان در جامعه می‌بینیم که کارکرد احزاب تنها به بیانیه و اطلاعیه دادن تقلیل پیدا می‌کند.

ساختارهای سیاسی باید تکلیفشان را با مساله تحزب مشخص کند. یا بگویند اصلا حزب نمی‌خواهند و در کشورمان حزب معنا ندارد و احزابی را هم که وجود دارند تعطیل کنند یا اگر حزب می‌خواهند حزب باید بتواند به صورت قانونی در انتخابات شرکت کند. ساختارها و قوانین کشور ما با این اصل مخالفت می‌کند. تا جایی که به خاطر می‌آورم، چند سال پیش هم به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفتیم و این مساله را مطرح کردیم، ولی آنها مخالفت کردند.

احزاب اگر در انتخابات شرکت کنند نسبت به عملکرد نامزدهایشان پاسخگو خواهند بود

ما دائم می‌پرسیم چه کسی پاسخگوی عملکرد یک مجلس طی چهار سال است. شما نمی‌توانید کسی را پاسخگو بدانید جز ۲۹۰ نفر آدم یعنی تک تک نمایندگان

مشارکت احزاب در انتخابات چه تغییرات و مزایایی به دنبال خواهد داشت؟

اگر احزاب بتوانند از نظر قانونی در انتخابات شرکت کنند، آنگاه این امکان به وجود می‌آید که مردم بتوانند در انتخابات به یک یا چند حزب رای بدهند، نه اینکه مثلا به ۳۰ نفر شخص در تهران رای بدهند. مثلا مردم به حزب «الف» و حزب «ب» رای می‌دهند. آن حزب هم کاندیداها و برنامه‌های خود را مشخص کرده است. بعد از مشخص شدن نتایج، آن حزب به اصطلاح در مجلس کرسی می‌گیرد و برنامه‌های خود را پیش می‌برد.

در ایران اینگونه نیست که احزاب در انتخابات شرکت کنند. در کشور ما در واقع افراد در انتخابات شرکت می‌کنند. تا وقتی سازوکار انتخابات به این شکل باشد، حزب در کشور به وجود نخواهد آمد.

ما ادای تحزب را در کشورمان در می‌آوریم. اگر واقعا می‌خواهیم حزب داشته باشیم، باید به صورت قانونی از آن حمایت کنیم. حزب برنامه می‌دهد، نامزد می‌دهد، در انتخابات شرکت و بعد از پیروزی در انتخابات دولت تعیین می‌کند، حتی انتخابات ریاست‌جمهوری هم باید حزبی باشد.

مثلا ۱۰ حزب وجود دارد، هر کدام نامزدی برای ریاست جمهوری مطرح می‌کنند، بعضا ممکن است پنج حزب با هم یک نامزد معرفی کنند. رئیس‌جمهوری که رای می‌آورد به این معنا است که آن حزب رای می‌آورد. این در حالی است که ما این سازوکار را قبول نداریم، به معنای دیگر حزب را قبول نداریم، داریم با خودمان تعارف می‌کنیم.

وقتی حزب در انتخابات شرکت می‌کند فوایدی دارد. قاعدتاا حزب برنامه دارد، مسئول و پاسخگو است.

الان ما دائم در مجلس می‌پرسیم چه کسی پاسخگوی عملکرد مجلس طی چهار سال گذشته است. شما نمی‌توانید کسی را پاسخگو بدانید جز ۲۹۰ نفر آدم یعنی تک تک نمایندگان. این در حالی است که اگر حزب در انتخابات شرکت کند و مثلا اکثریت را در مجلس داشته باشد آن حزب است که مسئولیت به عهده می‌گیرد و در مقابل مردم پاسخگو است. حزب است که طبق برنامه‌های مشخص کشور را اداره می‌کند، به مرور زمان برای مجلس و دولت و برای ‌مسئولیت‌های مختلف کادرسازی می‌کند.

این همان چیزی است که در دنیا متداول است. شما دقت کنید حتی در سودان هم که می‌خواهد انتخابات برگزار شود، این احزاب هستند که در انتخابات شرکت می‌کنند. در حالی که ما احزاب را قبول نداریم و می‌خواهیم ادای تحزب را در بیاوریم و بعد هم بگوییم ما حزب داریم. به اعتقاد من ما در کشورمان حزب نداریم.

شما دقت کنید حتی در سودان هم که می‌خواهد انتخابات برگزار شود، این احزاب هستند که در انتخابات شرکت می‌کنند. در حالی که ما احزاب را قبول نداریم و می‌خواهیم ادای تحزب را در بیاوریم

افرادی هستند که ثبت نام می‌کنند، حزب تشکیل می‌دهند، فقط هر سال کنگره برگزار می‌کنند، افرادی را به عنوان رئیس یا هیئت مدیره حزب تعیین می‌کنند و بعد در مناسبت‌ها یک بیانیه یا اطلاعیه می‌دهند والسلام. این تمام کارکرد احزاب در کشور ما است. بنابراین می‌خواهم بگویم اگر با خودمان صادق باشیم باید بگوییم در واقع ما در کشورمان حزب نداریم.

در مساله تحزب، صورت مساله پاک شده است

علاوه بر پیشینه تاریخی-فرهنگی و عوامل ساختاری، آیا نگاه منفی به تحزب نسبتی با فرهنگ سیاسی مردم پیدا نمی‌کند؟

قطعا این موضوع مهم است ولی عوامل دیگری هم در آن دخیلند. یک فاکتور می‌تواند این باشد که مجموعا مسئولان نظام به معنای اعم شاید به نوعی هراس دارند که با توجه به سوابق فرهنگی و با توجه به اینکه اگر یک حزبی در انتخاباتی مثلا اکثریت را به دست آورد، معلوم نیست عملکردش چگونه باشد و با قدرت می‌خواهد چه بکند، این دلشوره‌ها و نگرانی‌ها باعث می‌شود که بگویند اساسا نمی‌گذاریم حزب در انتخابات شرکت کند.

شاید مجموعه این عوامل یعنی هم عوامل فرهنگی-تاریخی گذشته و هم یک نوع نگرانی برای آینده که این حزب پیروز یا حزب‌هایی که ائتلاف کرده‌اند چه عملکردی خواهد داشت، چه دولتی می‌خواهند تشکیل دهند، چه مجلسی را می‌خواهند تشکیل دهند، بنابراین گفته‌اند که ما به کل می‌خواهیم صورت مساله را پاک کنیم و اصلا اجازه ندهیم حزب در انتخابات شرکت کند. مجموعه همه این عوامل موجب شده تحزب در کشور ما قدرت نگیرد.

اگر جامعه مدنی رشد کند، احزاب تقویت می‌شوند

جامعه مدنی باید دل‌نگرانی را از مجموعه نظام سیاسی کشور بزداید و این اطمینان را ایجاد کند که وقتی حزب در چارچوب این کشور و با مجوز تشکیل شده و روی آن نظارت وجود دارد، در صورت پیروزی یک حزب یا ائتلافی از احزاب در کشور و اداره مجلس و دولت از سوی آنها مشکلی به وجود نمی‌آید

با این حساب، مشکل تحزب به نوعی از بخش‌های بالایی هرم قدرت ناشی می‌شود. درست است؟ جامعه مدنی این وسط چه کار می‌تواند بکند؟

جامعه مدنی به اعتقاد بنده باید در این زمینه ۲ کار انجام دهد؛ جامعه مدنی باید رشد پیدا کند. هرچه جامعه مدنی رشد بیشتری پیدا کند زمینه اینکه احزاب در انتخابات شرکت کنند بیشتر فراهم می‌شود.

دومین کاری که جامعه مدنی می‌تواند انجام دهد این است که این دل‌نگرانی را از طرق مختلف از مجموعه نظام سیاسی کشور بزداید و این اطمینان را ایجاد کند که وقتی حزب در چارچوب این کشور و با مجوز مقامات کشور یعنی وزارت کشور تشکیل شده و روی آن نظارت وجود دارد، نباید از این مساله نگرانی وجود داشته باشد که پیروزی یک حزب یا ائتلافی از احزاب در کشور و اداره مجلس و دولت از سوی آنها مشکلاتی به وجود آورد.

جامعه مدنی باید این دل‌نگرانی‌ها را رفع کند که مجموعه ساختار سیاسی کشور این را بپذیرد که احزاب به شکل قانونی در انتخابات شرکت کنند. اگر این اتفاق بیافتد آن موقع تحزب در کشور ما شکل می‌گیرد. الان ما تحزب به معنای واقعی نداریم.

اگر الان تحزب را بپذیریم، ۱۰ سال بعد به بار می‌نشیند

به جز این‌ها، برای پاگرفتن تحزب در کشور و بهره‌مندی از مزیت‌های آن چه باید کرد؟

کارکردهایی که برای تحزب برشمردم، در درازمدت محقق می‌شود و زودبازده نیست. اگر همین امروز هم اتفاقی که گفتم بیافتد و احزاب به طور قانونی بتوانند در انتخابات شرکت کنند، تازه ۱۰ سال دیگر شما می‌توانید نتیجه آن را ببینید؛ مساله یک روز و دو روز نیست.

به عنوان نمونه در دستگاه‌های دولتی (چه در دولت گذشته چه دولت فعلی) با انتصاباتی در سطوح مختلف مدیریتی کشور مواجه هستیم که تعجب صاحب‌نظران آن حوزه را برمی‌انگیزد که مثلا چطور و چگونه فلان فرد فرماندار فلان شهر یا استاندار فلان استان یا معاون فلان وزیر شده است، در حالی که می‌بینیم سوابق و حوزه‌های تحصیلی آن فرد با مسئولیتی که گرفته است، هیچ تناسبی ندارد.

این مساله را در دولت‌های گذشته و در دولت اخیر به وفور دیده‌ایم. چرا این اتفاق می‌افتد؟ چون کسانی که می‌خواهند وزیری را انتخاب کنند، بدون درنظر گرفتن ملاحظات و شرایط لازم برای آن پست، فردی را به وزارت منصوب می‌کنند. آن وزیر که خود شرایط لازم برای تصدی آن پست را ندارد، به همین منوال معاونان و مدیرکل‌ها و مسئولان زیرمجموعه را منصوب می‌کند و تا رده‌های پایین به همین منوال است.

این در حالی است که اگر به معنای واقعی حزب وجود داشته باشد (نه حزبی که امروز به وجود آمده باشد، بلکه حزبی که حداقل ۱۰ سال از شکل‌گیری و فعالیت آن گذشته باشد) به نیروهای کارآمد مسئولیت می‌دهد.

احزاب می‌دانند که می‌خواهند کشور را اداره کنند، کادرسازی می‌کنند، افراد مناسب را استخراج و انتخاب کرده و آن فرد را برای بر عهده گرفتن مسئولیت تربیت می‌کنند. چرا؟ چون می‌دانند که فردا باید به مردم پاسخگو باشند وگرنه دور بعدی انتخابات رای نخواهند آورد

احزاب می‌دانند که می‌خواهند کشور را اداره کنند، کادرسازی می‌کنند، افراد مناسب را استخراج و انتخاب کرده و آن فرد را برای بر عهده گرفتن مسئولیت تربیت می‌کنند. چرا؟ چون می‌دانند که فردا باید به مردم پاسخگو باشند، چون اگر پاسخگو نباشند، دور بعدی انتخابات رای نخواهند آورد.

بنابراین در یک برهه زمانی چند ساله خواهید دید افرادی به مسئولیت‌ها گمارده می‌شوند که از سوی احزاب آموزش دیده‌اند و بر این مبنا امور کشور بهتر سامان می‌گیرد. این اولین فایده حزب است.

همین فایده برای نمایندگان مجلس وجود دارد؛ یعنی حزبی که می‌خواهد نماینده مجلس معرفی کند، چون می‌داند مثلا به عنوان حزب دارای اکثریت مجلس، باید پاسخگوی عملکرد اعضایش به عنوان نمایندگان مجلس باشد تا بتواند دور بعد هم رای بیاورد، افرادی را به عنوان نامزد معرفی می‌کند که ذی‌صلاح باشند.

الان می‌بینیم که بالاخص در حوزه‌های کوچک‌تر انتخابات در سراسر کشور افرادی نامزد می‌شوند و رای می‌آورند که افراد بسیار خوب، سالم و قابل اعتمادی هستند، اما از اطلاعات و آگاهی کافی برخوردار نیستند برای مسئولیت‌هایی چون نشستن پشت میز سبز مجلس و تصمیم‌گیری در مورد بودجه کلان یک ساله و مسائل ملی کشور. این اتفاق الان دارد می‌افتد. تا کی باید این روند ادامه پیدا کند؟ وقتی می‌گوییم می‌خواهیم یک نظام جمهوری باشیم، اداره کردن این نظام آن لوازمی دارد، حال آن که ما به بعضی از این لوازم مانند انتخابات و رای دادن پایبند هستیم و به برخی لوازم آن مانند تحزب پایبند نیستیم. نتیجه این می‌شود که شما الان شاهد هستید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha