۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۸:۱۹
کد خبرنگار: 5333
کد خبر: 85463492
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

نوجوانی که بعد از دعوا با نامادری، اقیانوس‌گَرد شد

۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۸:۱۹
کد خبر: 85463492
نوجوانی که بعد از دعوا با نامادری، اقیانوس‌گَرد شد

تهران- ایرنا- کتاب «نه‌مه‌های دریا» داستان پسر نوجوانی است که بعد از دعوا با زن‌بابایش فرار می‌کند و به لنجی می‌رود، باقی داستان اتفاق‌هایی است که در طول این سفرها برایش محقق می‌شود.

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، کتاب نه‌مه‌های دریا چند خط روایی دارد. پیرنگ اصلی داستان نوجوان شخص اول است که راوی و مشاهده‌گر است. این جوان زن‌بابا و خواهر دارد. روزی زن بابا با او دعوا می‌کند و در نتیجه این دعوا جوان از خانه فرار می‌کند و سوار لنج می‌شود، در این زمان به این فکر می‌کند تا کار کند و خواهر را از نامادری نجات دهد.

اما دریا طوفان می‌شود و لنج به دست دزدان دریایی سومالیایی می‌افتد. همه سرنشینان به جز شخصیت اول داستان و یک فرد دیگر در طوفان جان خود را از دست می‌دهند. این دو از دزدان دریایی آزار می‌بینند و فرار می‌کنند، به کشتی مالزیایی پناهنده می‌شوند، پسر در کشتی می‌ماند و برایشان کار می‌کند؛ همه اقیانوس‌های جهان را می‌گردد و در آخر با اندوخته‌ای از تجارب و تحولی که در او صورت می‌گیرد، به روستای اصلی خودشان بر می‌گردد.

این نوجوان وطن‌دوست است و سرزمینش را خیلی دوست دارد و خیلی ناراحت است و ذهنش مانند امواج دریا رفت و برگشت دارد. در ضمن اینکه داستان سپری می‌شود، جوان به سفر می‌رود؛ همه چیزهایی که فرهنگ خطه جنوب را که به استان هرمزگان باز می‌گردد در کتاب بیان شده است و در ذهن نویسنده مرور می‌شود.

کتاب خط روایی دیگری هم دارد که بحث محیط زیستی دریا است. جوان ضمن سفری که می‌رود متوجه می‌شود که همه اقیانوس‌ها از نظر محیط زیستی و بهداشت محیط دریایی در وضعیت نامناسبی قرار دارند. مساله محیط زیست دریا به شکل جهانی مطرح شده است.

نه‌مه واژه محلی برای اطراف خلیج فارس است، نه‌مه موسیقی کار صیادان است، آن‌ها وقتی تور را از آب بیرون می‌کشند دُهُل می‌زنند و ترانه می‌خوانند. کتاب چهار نه مه دارد مانند چهار اپیزود، مردم روستا اکثرا ماهیگیر هستند.

قسمتی از متن کتاب

شروه هفتم

هنوز هوا تاریک است. امشو صدای شب جور دیگری است. اصلا شب دریا، هر شبش جور دیگری است. بلند می‌شوم در یخچال را باز می‌کنم. نورش می‌خورد به بطری‌های آب که بغل یخچال روی هم چیده شده اند، ته انبار چیزهایی برزنتی روی هم افتاده‌اند. توی یخچال غذا هست، کمی می‌خورم خوشمزه است. چند شانه تخم مرغ و نان و میوه هم هست. بعد اَ چند روز که چیزی اَ گلویم پایین نمی‌رفته حالا گرسنۀ گرسنه‌ام. اینجا کویته، همه چی هست.

پنجره روبه‌روی یخچال را باز می‌کنم. وخت سحر شده، دارد تار باریکی اَ نور بنفش خورشید پیدا می‌شود. قایقی بغل پنجره آویزان است. گاهی باد به آن می‌زند و می‌خورد به ستون بغل پنجره. دلپیچه گرفته‌ام، دراز می‌کشم. هوا روشن‌تر شده. چیزی به چشمم می‌خورد. بلند می‌شوم. تفنگی است که به دیوار آویزان شده. آن را برمی‌دارم، نگاهش می‌کنم. لوله و گلن‌گدش را برآورد می‌کنم. اولین باری است که یک تفنگ واقعی را دستم می‌گیرم. «با همی تفنگ دخلتونو می‌آرم. می‌فرستمتون سینه قبرستون، قسم می‌خورم. شترق...» صدای غنگ غنگ چانه و پیشانی‌ام در سرم می‌پیچد: با پاهایش مونو کوباند به زمین.

می‌نشینم، دهانم خشک شده. سرم اَم سنگین شده به اندازه درام(بشکه) نفتی. چند آه می‌کشم، بلند می‌شوم آبی می‌خورم. دوباره تفنگ را دستم می‌گیرم:«بالاخره با ئی تفنگ می‌کشمتون!»

مادرم با لیسی زردش کنج اتاق ظاهر می‌شود. انگشت اشاره‌اش را عمود کره روی لب‌هایش و بر نمی‌دارد.

باشه مادر تقلا می‌کنم اَ یاد ببرم اما...

دوباره چشمم می‌افتد به انگشتش که به نشانه هیس است.

مادر خیلی سخته!

تفنگ را سرجایش می‌ذارم:

«در عفو لذتی است که در انتقام نیست».

آقای قبادی ئی شعارها را بریز تو دریا. مو اگه بتونم انتقام بگیرم دلم خنک می‌شه. اگه بکُشمشون دیگه خوابای نحس هر شبی را نمی‌بینم. چه عفوی، چه بخششی؟ (صفحه ۱۱۱ و ۱۱۲)

کتاب نه‌مه‌های دریا نوشته فریده عصار، در ۲۷۶ صفحه، در قطع رقعی، با شمارگان ۳۰۰ نسخه در سال ۱۴۰۲ منتشر شد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha