به گزارش ایثار و شهادت ایرنا، ۲۶ خرداد مصادف با سالروز شهادت سید مهدی ذاکر حسینی از رزمندگان لشکر عملیاتی حضرت محمدرسول الله (ص) است. وی ۲۷ شهریور سال ۱۳۶۳ در تهران متولد شد و سال ۱۳۹۵ در حومه شهر حلب سوریه بر اثر حملات موشکی دشمن به درجه رفیع شهادت نائل و جاویدالاثر شد. پیکر مطهر شهید ذاکر حسینی آذر سال ۱۴۰۲ پس از آزمایشهای دی ان ای شناسایی و به همراه پیکرهای هفت شهید مدافع حرم به ایران بازگشت.
محدثهسادات محسنی نویسنده کتاب از مهدی تا مهدی اظهار داشت: به واسطه شغلم با خانواده شهدا و ایثارگران در ارتباط هستم. فروردین سال ۱۳۹۵ که در حال نوشتن زندگینامه ابراهیم جویبار نژاد یکی از شهدای دفاع مقدس بودم، شبی خواب دیدم در یک بیابان هستم و جوانی به سمت من آمد و گفت «از اینجا برو؛ اینجا عملیات است. فقط به پدر و مادرم سلامم را برسان.» بعد هم ترکشی خورد و همهجا پر از دود شد. خواب را برای همسرم تعریف کردم. گفت «چون درگیر نوشتن کتاب درباره شهدا هستی، فکرت مشغول است و این خواب را دیدهای».
وی افزود: آن خواب و آن جوان را فراموش نکردم. گویی در شهر و میان نام و عکس شهدا به دنبالش میگشتم. خرداد همان سال قرار بود در مراسم بزرگداشت یک شهید مدافع حرم جاویدالاثر که از جوانان اکباتان و بهنوعی بچه محل هم بودیم، شرکت کنم که تا آن موقع تصویری از شهید ندیده بودم. مراسم از ساعت چهار تا ۶ بعدازظهر برگزار میشد اما من به اشتباه فکر کردم مراسم ساعت ۶ شروع میشود.
این نویسنده ادامه داد: من دیر به مراسم رسیدم. مقابل درِ ورودی، یک بنر بزرگ از عکس شهید و نامش را دیدم که همانجا خشکم زد. چون تصویر همان جوانی بود که در خواب دیده بودم؛. شهید ذاکر حسینی. من به مراسم او دعوتشده بودم! همان موقع، نزد پدرش رفتم. حرف زدم و قرار شد کتابی درباره زندگی این شهید بنویسم.
آخرین مأموریت
مهدی ۲۰ خرداد سال ۱۳۹۵ به عنوان فرمانده با ۳۰ نیرو عازم سوریه شد. نیروهای تکفیری در حلب جمع شده بودند و میخواستند دوباره مناطقی را تصرف کنند که رزمندگان گرفته و شهدای زیادی داده بودند. فرمانده میدان با بی سیم به مهدی گفت «از سه طرف محاصره شده اید. نیروهایت را به جایی امن منتقل کن» او هم نیروها را به جای امنی فرستاد. دوستانش اصرار کردند تو هم با ما بیا ولی او گفت «حاج حسین شما را از من میخواهد اول شما باید سالم بروید بعد من میآیم».
سردار حسین اسداللهی به مهدی گفته بود «تو فرمانده هستی؛ مراقب نیروهایت باش» او هم جواب داده بود «خیالتان راحت باشد، جان نیروهایم از جان خودم ارجح است.» مهدی ۲۷ نفر از نیروها را سالم برگرداند اما خودش و چند نفر مجروح شدند. تروریست ها تلاش میکردند با تک تیرانداز او را هدف قرار دهند اما نمیتوانستند. به همین دلیل با خمپاره و بمب کپسولی تمام ساختمانی را هدف قرار دادند که او پناه گرفته بود. بعد از یک انفجار شدید مهدی از نظر پنهان شد. دوستانش می گویند« هر چه او را صدا کردیم تا ببینیم کجاست پیدایش نکردیم.»
نظر شما