در میان وزیران پیشنهادی دکتر مسعود پزشکیان به مجلس، شاید نامی که بیش از همه در رسانهها و در بین مردم شنیده شده، دکتر محمدرضا ظفرقندی است. پزشک جراح عروق که در اول فروردین ۱۳۳۷ در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد در سال ۱۳۵۵ در رشته پزشکی تهران وارد دانشگاه شد، در دوره جوانی در جلسات مذهبی مساجد شرکت میکرد، بعد به جبهه رفت و پس از جنگ نیز رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران و رئیس سازمان نظام پزشکی بوده است.
او اکنون با گذر از شصت و ششمین بهار زندگی از سوی وزیر اسبق بهداشت که خود امروز رییس جمهور شده، به عنوان وزیر بهداشت دولت چهاردهم به مجلس معرفی شده است. آزمونی سخت برای این پزشک که باید امروز کشتی طوفان زده نظام سلامت را به ساحل آرامش برساند. اما دکتر ظفرقندی کیست، چه سابقهای دارد، چه برنامهای برای وزارت بهداشت در سر دارد و با چه چالشهایی مواجه است و آیا این جراح نام آشنا میتواند از مجلس رأی اعتماد بگیرد؟
محمدرضا ظفرقندی از سالهای جوانی به حوزه سیاست و دین علاقهمند بود. از کودکی به ورزش علاقه داشت، فوتبال، والیبال، شنا، کوهنوردی، ورزشهای رزمی از جمله رشتههای مورد علاقه وی بود که بعدها در دوران معلمی به شاگردانش آموزش داد، تا جایی که در سال ۱۳۹۴ در مسابقات جهانی پزشکان در ماده ۱۰۰×۴ امدادی مدال نقره مسابقات جهانی Medigames را کسب کرد.
دوران کودکی و جوانی
او دوران کودکی خود را تا مقطع دیپلم در خیابان ایران و در مدرسه علوی گذراند و در کنکور در انتخاب اول خود وارد رشته پزشکی دانشگاه تهران شد. وی درباره ورودش به رشته پزشکی میگوید: به علت علاقهای که به مباحث علوم انسانی داشتم، رشته اول مد نظرم در انتخاب رشته پس از آزمون کنکور ، اقتصاد دانشگاه تهران و سپس جامعه شناسی بود، فرم انتخاب رشته را هم با تعدادی از دوستانم پر کرده بودم ولی وقتی با مادرم این بحث را مطرح کردم، ایشان اصرار داشت که من پزشکی بخوانم. برای دانشگاه میخواستم رشته اقتصاد یا جامعه شناسی را انتخاب کنم اما با نظر مادرم که الگوی زندگی من است، رشته پزشکی را انتخاب کردم
حقیقتا به مادرم احترام زیادی میگذارم، همیشه هم اعتقاد دارم، آدم بزرگی بوده و همواره در زندگیام الگو است. من و مادرم در صحنههای اجتماعی و همه تظاهرات سیاسی زمان انقلاب حضور داشتیم. حتی در اتفاقات ۱۷ شهریور به عنوان دانشجوی پزشکی سعی میکردم کمک کنم. با اصرار مادرم رشته پزشکی را انتخاب کردم فقط هم دانشگاه تهران را زدم چون، جو این دانشگاه را دوست داشتم. رتبهام صد و خردهای بود و راحت قبول شدم.
او از دوران اوایل انقلاب و ورود امام (ره) نیز خاطرههای زیادی دارد و این طور تعریف میکند: امام که تشریف آوردند ابتدا قرار بود در مدرسه رفاه مستقر شوند اما بعد مرحوم مطهری آمدند و مدرسه علوی را دیدند و با نظر ایشان که امام خیلی قبولشان داشت، امام(ره) در این مدرسه مستقر شدند و چون من در این مدرسه سابقه فعالیت داشتم به عنوان عضوی از این مدرسه در خدمت حضرت امام بودیم. ما هر چه از اخلاق و رفتار و منش سیاسی یاد گرفتیم از امام است . در مدت چند هفتهای که امام مدرسه علوی بودند از نزدیک رفتار صمیمی ایشان را با مردم دیدم و صداقت و اعتماد به مردم را از ایشان یاد گرفتم.
ظفرقندی درباره دوران دانشجویی نیز میگوید: در دوران دانشجویی من معلمی میکردم، خیلی از افرادی که بعدا در کشور چهرهای شاخصی شدند مثل دکتر صادق نیت (پزشک متخصص طب خواب) که رئیس بیمارستان امام شد و برادر ایشان که بعدا شهید شد. یا دکتر علی جعفریان (پزشک جراح) که رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران شد همه از شاگردان آن دوران در مدرسه مفید هستند.
وی اضافه میکند: من در مدرسه مفید معلم ورزش و زیست شناسی بودم و کلاسهای تحلیل سیاسی و عقیدتی را برگزار میکردم. شنا، ورزشهای رزمی، والیبال و فوتبال از جمله رشتههایی بود که من به بچهها یاد می دادم. بسیاری از این افراد بعدها هم در جبهه و بعد برای کمک به کارهای جهادی در روستاها مثل لوله کشی، درو کردن گندم و ساختن حمام همراه من بودند، بعضی از آنها هم شهید شدند.
خاطرات جبهه و جنگ
دکتر ظفرقندی درباره خاطراتش از دوران جنگ تحمیلی میگوید: از دوره انترنی داوطلبانه به عنوان تیم پزشکی وارد جبههها شدیم عمدتاً هم به خطوط مقدم رفته و کارهای مقدماتی مجروحان را برای انتقال به پشت جبهه انجام میدادیم. کارهای مقدماتی مثل بند آوردن خونریزی، وصل کردن سرم، گذاشتن چست تیوب بود تا بتوانیم تهدیدهای حیات را در مرحله خط مقدم کم کرده و مریض را به بیمارستان صحرایی منتقل کنیم تا در آنجا کارهای عمیقتر و بیشتری برای سلامت وی انجام شود.
در دوره رزیدنتی یک مقدار کار تخصصیتر شد، در عملیات مختلف شرکت کردیم و وقتی برمیگشتیم، درسمان را ادامه میدادیم. باید اواخر سال ۱۳۶۲ فارغ التحصیل میشدم اما تا سال ۱۳۶۳ به تعویق افتاد و بعد هم وارد دوره رزیدنتی جراحی شدم. علاقه من به رشته جراحی هم عمدتاً برای خدمت به جنگ و مجروحان بود چون بیشتر میشد در این رشته کمک کرد. بعد هم با یکسری از رزیدنتها و پزشکان رشتههای مختلف جراحی، ارتوپدی، جراحی اعصاب، بیهوشی، تکنسین اتاق عمل و آزمایشگاه دانشگاه تهران گروه پزشکان ساک به دست را تشکیل دادیم. این گروه در ۱۴ یا ۱۵ عملیات با همدیگر شرکت کردند. عملیات رمضان، والفجرها که من در والفجر ۴ مجروح شیمیایی شدم، خیبر، کربلای ۴، کربلای ۵ در عملیات مختلف.
گروه پزشکان ساک به دست را از بین رزیدنتهای رشتههای مختلف پزشکی دانشگاه تهران تشکیل دادیم. این تیم در حدود ۱۵ عملیات شرکت کردند
او از عملیات کربلای چهار خاطرات بدی دارد، میگوید: این عملیات لو رفته بود. وقتی ما به منطقه رسیدیم بدون بیمارستان صحرایی تعداد زیادی از مجروحان را که عمدتا با لباس غواصی بودند برای ما میآوردند، آن قدر حجم مجروحان زیاد بود که ما عقب افتاده بودیم. برعکس در عملیات کربلای ۵ ما در بیمارستان شهید بقایی بیرون شهر اهواز بودیم و خیلی تیم قوی داشتیم و خوب رسیدگی میشد.
فوق تخصص امروز جراحی عروق خاطره دیگری از دوران جنگ نقل میکند: روزی در خطوط مقدم منطقه غرب در یک سوله بودم و دیدم یک وانت پر از مجروح آمد که روی هم بودند. اسم عملیات یادم نیست وقتی مجروحان را پیاده کردیم دو، سه تا مجروح آخر همه روی هم قرار گرفته بودند. راننده آمبولانس و کمکش میگفتند که اینها شهید شدهاند؛ من اطمینان نکردم و شب بالای وانت رفتم و با چراغ قوه نگاه کردم و دیدم که یک نفر نفس کشید یعنی هنوز زنده بود، گفتم بیاریدش پایین.
علت شهید شدن عمده رزمندگان مصدوم، خونریزی بود چون جوان و قوی بودند اگر خون به آنها میرسید، یا سرم میرسید؛ زنده میماندند. او را پایین آوردیم و در همان اورژانس صحرایی شروع به سرم دادن و خون دادن کردیم و این جوان برگشت و همان جا بهتر شد. اما خون نبود و آنجا امکان عمل هم نبود. خونش O منفی بود. مسئول بانک خون گفت که گروه خونی O منفی نداریم. گروه خونی من هم او منفی است بنابراین خودم به این مجروح خون دادم و او زنده ماند.
خاطره شیمیایی شدن در والفجر ۴
ظفرقندی درباره مجروح شدن خودش این طور تعریف میکند: در عملیات والفجر ۴ بود که نیروهای ایران وارد خاک عراق شدند. در منطقه پنجوین عراق بودیم و نیروهای ما به شهر مسلط بودند. من با دو، سه نفر از دوستانمان در آن منطقه به عنوان نیروی پزشک فعال بودیم. در خط مقدم تعدادی از مجروحان دچار عوارض عفونی مثل اسهال و استفراغ شدند و فقط یک خاکریزهای بود که با بیل کنده شده بود و هیچ امکان بهداشتی نبود. به خط مقدم تا جایی که جیپ میرفت جلو رفتیم. مرتب خمپاره میزدند از جایی به بعد دیگر ماشین نمیرفت و باید به بالای تپه میرفتیم.
من پیاده شدم و دیدم پایین تپه یکی از شاگردانم مرحوم شهید فیاضی بود (وی بعد شهید شد). طبق روال چون از قبل دوست بودیم با هم یک خرده صحبت کردیم و حتی به شوخی به من گفت که آقای دکتر داری میروی، وصیت کن که اگر شهید شدی این انگشتر را به من بدهند (انگشتری که هنوز هم آن را دارم) و من هم به شوخی به پس کله او زدم. جلو رفتیم و به مجروحان رسیدیم. آن طرف عراقیها را میدیدیم. تک تیرانداز داشتند.
با حالت سختی در این سنگرها سرم وصل کردیم. یک صبح تا عصر این کارها را انجام دادیم و نزدیک غروب هنگامی که قرار شد برگردیم، سه هواپیمای عراقی به آنجا آمد و در اطراف ما بمبهایی ریخت که هیچ سابقه و شناختی از آن نداشتیم. یک دود خاکستری پخش شد و پس از آن بوی خاص سیر در منطقه پخش شد. اولین بار بود که بمب شیمیایی در جنگ استفاده شد و ما تجربه نداشتیم، نه بادگیر داشتیم و نه ماسک، از عوارض آن فهمیدیم که شیمیایی است، همان موقع عوارض آن شروع شد. بچه های لشکر همه دچار اشک ریزش و آب ریزش از بینی، تهوع و استفراغ شدند. فهمیدیدم که بمب شیمیایی بوده. در کتابها خوانده بودیم و بلد بودیم ولی تجربه آن را نداشتیم.
من به فرمانده نظامی گفتم همه بچهها را تخلیه کنیم به عقب و پشت رودخانه شیلر، مرز ایران با عراق یک رودخانه به نام شیلر بود. گفتم با هر وسیلهای که داریم نیروها را سوار کنیم و به عقب بروند و در رودخانه خود را بشویند. بعد به بیمارستان صحرایی آن منطقه که در مریوان بود بروند.
این ماجرا مربوط به سال ۱۳۶۲ بود. نیروها به عقب رفتند ولی من به همراه دو نفر در آنجا ماندم که یکی همان فرمانده و دیگری راننده بود. فکر میکردیم اگر یک مقدار به ارتفاع برویم آسیب شیمیایی کمتر می شود. بالای یک تپه رفتیم تا صبح که نیروهای جدید آمدند و آنجا را تحویل گرفتند. وقتی نیروهای جدید آمدند تقریباً چشمانمان نمیدید یعنی سوزش و سوختگی چشم در حدی بود که چشم نمیدید. در آنجا اولین کسی که من دیدم دکتر نوربالا بود که آن موقع مسئول بهداری جنگ بود. بعدها فهمیدیم که گاز خردل بوده است بعد که به تهران برگشتم به مدرسه که برای تدریس رفتم هر دو دقیقه که صحبت میکردم سه دقیقه سرفه میکردم.
او بعد از جنگ دوره فوق تخصص را در سال۱۳۷۰ در رشته جراحی عروق در بیمارستان شهدای تجریش گذراند و پس از فارغ التحصیلی در بیمارستان سینا به عنوان جراح و استاد مشغول به فعالیت شد. در آن زمان بیمارستان سینا به عنوان قدیمیترین بیمارستان ایران جراح عروق نداشت. به این ترتیب دکتر ظفرقندی رشته جراحی عروق را در دانشگاه علوم پزشکی تهران و در این بیمارستان پایهگذاری کرد.
او میگوید: در آن زمان در بسیاری استانها اصلا جراح عروق نبود. دکتر پزشکیان که وزیر شد و به من گفت که یک جراح عروق به تبریز بفرست. گفتم نداریم باید یک جراح عمومی از تبریز به تهران بفرستید، دو سال پیش ما باشد، بعد جراح عروق میشود. از آن زمان به بعد سالی یک یا دو جراح عروق تربیت کردیم اما هنوز هم خیلی از استانها جراح عروق ندارد.
دکتر ظفرقندی تحقیقات مفصلی هم روی مجروحان شیمیایی جنگ انجام داده در این مورد می گوید: استفاده از بمبهای شیمیایی در تمام پروتکلهای مربوط به جنگها ممنوع اعلام شده است و یکی از عوامل کشتار جمعی محسوب میشود. استفاده از این بمبها، قطعاً یک رفتار غیر انسانی و ضد حقوق بشری است و همیشه هم توسط افراد صادق و بدون غرض محکوم شده است ولی متأسفانه در زمان جنگ ایران و عراق توسط عراقیها استفاده شد. تعداد مجروحان شیمیایی ما بالای ۱۰۰ هزار است و این نشان دهنده حجم بالای استفاده از این بمبها علیه ایران است.
خروج دانشگاه تهران از پشت میلههای سبز
او از سال ۱۳۷۶ به عنوان رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران وارد عرصه مدیریت ارشد اجرایی شد که توسعه فیزیکی این دانشگاه را در دستور کار قرار داد.
وی در این زمینه میگوید: برنامه ما این بود که فضای دانشگاه از محدوده میلههای سبز فراتر برود به طوری که از شمال به بلوار کشاورز، از جنوب به خیابان انقلاب، از شرق به خیابان وصال و از غرب به خیایان کارگر برسد و همه این فضا را خریداری کنیم این طرح در دولت تصویب شد. وزیر مسکن آقای عبدالعلی زاده بود که قانع شد با این شرط که ۸۰ درصد توسعه فضای سبز شود. اما در دولت بعد این طرح پیگیری نشد.
دکتر ظفرقندی دو بار نیز رئیس سازمان نظام پزشکی شد و در دوره اول این مسئولیت توانست با مصوبه مجمع تشخیص مصحلت نظام قانون این سازمان را اصلاح کند و اختیارات این سازمان را افزایش دهد. حتی اختیار تعرفه گذاری خدمات پزشکی را برای بخش خصوصی به این سازمان آورد که البته عمر اجرای آن کوتاه بود.
اکنون این فوق تخصص جراحی عروق با این سابقه در طبابت و مدیریت با معرفی دکتر مسعود پزشکیان، نامزد تصدی مسئولیت تولیت نظام سلامت و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است. وزارتخانهای با بیش از ۴۵۰ هزار نیروی انسانی که مسئولیت سلامت ۸۶ میلیون ایرانی را از قبل تولد تا زمان مرگ به عهده دارد.
دایره اختیارات و مسئولیتهای وزارت بهداشت بسیار وسیع است؛ از بهداشت و پیشگیری از بیماریهای واگیر و غیر واگیر گرفته تا درمان بیماران، نظارت بر امور درمان در بخش دولتی و خصوصی، تامین دارو و تجهیزات پزشکی، نظارت بر همه کالاهای سلامت اعم از مواد غذایی، بهداشتی، آرایشی و البته حیطه وسیع آموزش پزشکی در بیش از ۶۰ دانشگاه علوم پزشکی تا دورترین نقاط کشور.
چالشهای وزارت بهداشت، از کمبود دارو تا مهاجرت نیروها
او زمانی پا به میدان مسئولیت اجرایی در یکی از حساسترین دستگاههای اجرایی کشور میگذارد که مساله کمبود دارو و بسیاری از اقلام بهداشتی و پزشکی یکی از مشکلات مهم کشور است. پزشکان و پرستاران زیادی به علت مشکلات معیشتی به دنبال مهاجرت یا تغییر شغل هستند. مشکلات جسمی و روانی رزیدنتها و حتی پزشکان متخصص برخی از آنها را به سمت خودکشی سوق داده است. همزمان مشکلات تامین نشدن ارز و نقدیندگی مورد نیاز صنایع دارویی و تجهیزات پزشکی بسیاری از آنها را با مشکل مواجه کرده و خطر گرانی و تامین نشدن برخی از این اقلام وجود دارد که میتواند به قیمت جان بیماران تمام شود.
دکتر ظفرقندی: برنامههای کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت برای مسائل مهم حوزه سلامت مثل دارو، نیروی انسانی و ساختار وزارت بهداشت داریم اما برای اجرای آنها به تعامل با نمایندگان مجلس، دستگاههای دیگر نیاز داریم و دست نیاز به سمت آنها دراز میکنیم
همزمان بیمههای درمانی در وضعیت نابسامانی به سر میبرند. منابع مالی آنها کفاف هزینههای بیماران را نمیدهد و نبود یک ساختار مناسب در نظام سلامت و ضعف نظارت در این سیستم پیچیده مشکلات ناشی از تعارض منافع، رانت و هزینههای القایی را که از جیب مردم، بیمهها و منابع دولتی به یغما میرود بیشتر کرده است.
بسیاری از قوانین مصوب در نظام سلامت در برنامههای توسعه چهارم تا ششم اجرا نشده و همچنان بر زمین ماندهاند، بسیاری از قوانین عادی برای ساماندهی ساختار نظام سلامت، اصلاح مسائل و نیازهای کادر بهداشتی و درمانی نیز نصف و نیمه مانده است. کمبود و نیاز به نیروی انسانی متخصص در مراکز درمانی بسیار بالاست و از طرفی دولت، سازمان برنامه و بودجه و سازمان امور استخدامی با افزایش استخدام نیرو مخالف هستند و توان آن را ندارند به همین علت مساله تامین نیروی انسانی همزمان با روند رو به افزایش خروج نیروها به علت بازنشستگی یا نارضایتی کلاف سردرگمی شده است.
در بحبوحه این بحرانهای روز افزون دکتر محمدرضا ظفرقندی برای کسب رأی اعتماد پا به مجلس میگذارد. او به تمام این مسائل پیچیده آشناست و میداند و وارد چه کارزاری شده، کارزاری که شاید از مدیریت جنگ نیز سختتر است.
برنامه ظفرقندی برای وزارت بهداشت
دکتر ظفرقندی درباره وضعیت وزارت بهداشت و برنامههای خود میگوید: وزارت بهداشت با مسائل مختلفی مواجه است. کمبود دارو یک مشکل جدی حوزه سلامت است که فقط به حوزه سلامت محدود نمیشود بلکه این مشکل اجتماعی و امنیتی در کشور نیز هست که باید با اولویت ویژه به آن توجه شود. مشکلات معیشتی نیروهای نظام سلامت جدی است؛ بنابراین باید به نیازهای آنها توجه کرده و از بعد معیشتی نیازهای آنها را برطرف کرد زیرا اگر این اتفاق نیفتد، همچنان با پدیده مهاجرت روبرو خواهیم بود.
او میافزاید: تعارض منافع یکی از مشکلات جدی حوزه سلامت است و رئیس جمهوری نیز نسبت به این موضوع حساس است. برای همه این حوزه ها باید برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت اجرا کنیم، خرید راهبردی خدمات و ایجاد پرونده الکترونیک سلامت برای همه ایرانیان از جمله این برنامه هاست. اساس کار من تعامل مثبت با فعال و حضور در مناطق برای رفع مشکلات مردم است و برای این کار دست نیاز و یاری به نمایندگان مجلس دراز میکنم تا نیازها را شناسایی و به ما منتقل کنند و بتوانیم برای رفع مشکلات اقدام کنیم.
وی اکنون در یک قدمی رفتن به ساختمان ایوانک در غرب تهران است اما قبل از آن باید از مجلس چهاردهم رأی اعتماد بگیرد، مجلسی که برخی از نمایندگان آن سوابق و اظهارات سیاسی پیشین دکتر ظفرقندی را مسالهای غیر قابل قبول میدانند و به همین علت تعدادی از آنان با وجودی که بر کارآمدی و توانمندی او صحه میگذارند، ممکن است به او رأی اعتماد ندهند.
اکبر رنجبرزاده نماینده مردم اسدآباد در مجلس در این باره میگوید: برخی نمایندگان مجلس به علت سابقه سیاسی و اظهارات گذشته دکتر ظفرقندی معتقدند نباید به او رأی بدهند البته دکتر ظفرقندی اعلام کرده که سیاسی کاری و دخالت نطرات سیاسی را در اداره وزارت بهداشت حرام شرعی میداند و دیدگاههای سیاسی خود را در اداره وزارت بهداشت دخالت نمیدهد. وزیر پیشنهادی بهداشت بزرگ شده جبهه و جنگ و انقلاب است و بیشتر نمایندگان مجلس تخصص، تجربه و توانمندیهای مدیریتی او را قبول دارند. به نظر من فردی که از سوی نهادهای امنیتی تایید شده مورد تایید نظام و در چارچوب خط رهبری است.
رنجبرزاده معتقد است: وزارت بهداشت اکنون در وضعیت بسیاری بدی قرار دارد و نیازمند یک مدیر مقتدر است تا بتواند مشکلات مردم را در حوزههای بهداشت و درمان و دارو کم کند و به درد مردم برسد. حالا که دکتر پزشکان با کابینه وحدت ملی به مجلس آمده وظیفه ما نمایندگان این است که به او کمک کنیم.
از میان همه نامزدهای وزارت که دکتر پزشکیان به مجلس معرفی کرده است، بحث برانگیزترین وزیر پیشنهادی در رسانهها و در میان نمایندگان مجلس دکتر ظفرقندی است. اما سکه رأی اعتماد به او دو رو دارد، یک روی آن تاکید بر توانمندی و تجربه و سابقه مدیریتی اوست و یک سوی آن سابقه سیاسی و اصلاح طلبی است که مورد تایید برخی از نمایندگان مجلس چهاردهم نیست باید دید سکه رأی اعتماد او پس از چرخش با کدام روی بر زمین میافتد.
نظر شما