با من بی کس، تنها شده یارا تو بمان؛ همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان/ هیچ کس به آدمی از خدا نزدیک تر نیست. چرا که هر انسانی دارای تمنیات، تعلقها، خواستهها و انتظاراتی است که او را از ما جدا می کند. لذا انسانهای غیر از خود آدم،هر کس که می خواهد باشد، دیگر است لیکن خداوند از رگ گردن به آدمی نزدیکتر است. اینکه در قرآن کریم در آیه ۱۶ سوره ق می فرماید «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛ و ما انسان را آفریده ایم و می دانیم که نفس او چه وسوسه ای به او می کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم.» هنر آدمی این است که در درون خود سیر کند تا حقیقت درونی خود و فطرت خدا جو را دریابد.
آدمی وقتی که در عمق وجدان خودش سیر می کند، حقائق هستی را به خوبی درک می کند، مشروط بر اینکه پردههای غفلت و جهالت را کنار بزند. بداند که خدا در هر حال با آدمی است. این وضعیت آدمی را حافظ به زیبایی ترسیم کرده است که احوال آدمی در ارتباط با خدا چگونه است.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد؛ وانچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرونست؛ طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش؛ کو بتأیید نظر حلّ معمّا میکرد
دیدمش خرّم و خندان قدح باده بدست؛ واندران آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین بتو کی داد حکیم؛ گفت آنروز که این گنبد مینا میکرد
بیدلی در همه احوال خدا با او بود؛ او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد اینجا؛ سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند؛ جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید؛ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست؛ گفت حافظ گله از دل شیدا میکرد
بر همین اساس است که خداوند برای معرفی خود به آدمی چندین نکته را بیان فرموده است.
اول این که خدا شنوا و آگاه و دانا بر هر امری است. این حقیقت را در چندین آیه می توان به صراحت مشاهده کرد از جمله آیه ۲۵۶ سوره بقره مشهور به آیة الکرسی که می فرماید. «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزی استوار چنگ زده که آن را گسستن نیست و خداوند شنوای داناست.
دوم این که خداوند به آنچه آدمیان می کنند بینا و مطلع است. چرا که فقط خداوند است که به اسرار غیب و نهان آگاه است. این حقیقت را در آیه ۱۸ سوره حجرات به زیبایی بیان فرموده است «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ خداست که نهفته آسمانها و زمین را می داند و خدا[ست که] به آنچه می کنید بیناست».
سوم این که خداوند به افکار و اندیشه های باطنی آدمیان واقف و آگاه است و از سِرّ درونی هر انسانی آگاه است. «یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ؛ [خدا] نگاههای دزدانه و آنچه را که دلها نهان می دارند، می داند.» لذا خداوند سکوت معنا دار، حرف های نگفته و رازهای پنهان همه آدمیان را می داند؛ از خیانت ها و ظلم ها، و شیطنت های همه انسان ها مطلع است ولی خداوند به آدمی فرصت می دهد تا خودش را پیدا کند. لذا آدمی نیاز به فریاد ندارد. چرا که خدا هم سمیع است و هم بصیر و هم آگاه، ولی آدمی در همهمه شلوغی و کثرت دنیا چنان غافل و مست شده است که ندای باطنی و دورنی خودش را که خدا او را به سوی خود می خواند، نمی فهمد. لذا اصل دعا در عمق جان و دل آدمی باید باشد.
برای همین است که آدمی با یاد خدا دلش از آشوب و بحران و نگرانی خارج می شود. بهشت یعنی اینکه خدا را با خود و در همه احوال داشته باشیم. در چنین وضعیتی نور ایمان و معنویت و ارزش های اخلاقی در درون انسان ها موجب روشنایی باطنی و هدایت دیگران می شود. اینکه خداوند در آیه ۲۸ سوره رعد فرموده است بیانگر این حقیقت است. «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ همان کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد» اما در نقطه مقابل، اگر آدمی اهل اخلاق و معنویت و خیرخواهی و بندگی و طاعت نباشد و اهل معصیت و ظلم و غفلت و جهالت باشد، چنین انسانی در دورن خویش به جای بهشت، یک جهنم می سازد.
لذا در درون آدمی آتش قضاوت های نادرست، حسادت به نعمت های دیگران، کبر و خودخواهی بر مدار اینکه خود را از دیگران برتر و بالاتر می بیند و این آتش درونی است که خشم و کینه و دشمنی را ایجاد می کند و انسان را از خیر و صلاح و بندگی دور می کند. لذا آنچه که می تواند انسان را نابود کند، همین آتش درونی خود او است.
اگر در جایی که باید نور خدا و معنویت باشد، غفلت، جهالت، نادانی و خودخواهی و تکبر باشد، بهشت درونی انسان ها به جهنم تبدیل می شود. این حقیقت را خداوند در آیه ۱۷۴ سوره بقره به زیبایی ترسیم فرموده است «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ کسانی که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان می دارند و بدان بهای ناچیزی به دست می آورند، آنان جز آتش در شکم های خویش فرو نبرند و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان نخواهد کرد و عذابی دردناک خواهند داشت».
مراد و منظور از این کتمان این است که انسان ها می توانند حقایق مسلم جهان هستی را پنهان کنند و جلوی نشر و پخش و کثرت آنها را بگیرند. آدمیان می توانند زیبایی و امور درست را پنهان کنند و مانع تحقق صداقت و طهارت و پاکی شوند. این همان چیزی است که درون آدمیان را به جهنمی تبدیل می کند که هیزم آن، اعمال و رفتار و کردار خودشان می باشد. جهنم چیزی بیرون از درون آدمیان نیست. جهنم و بهشت را خود انسان ها درست می کنند که بخشی در این دنیا جزای اعمال و نیات و افکار داده می شود و بخشی عظیم در قیامت و روز حساب، پاسخ رفتار و کردان آدمیان به خودشان داده می شود.
نظر شما