۵ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۰۳
کد خبرنگار: 5333
کد خبر: 85637345
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

ماجرای پرستاری که در دوران بارداری هم جبهه را ترک نکرد

تهران- ایرنا- کتاب «زیر خط جنگ با دیگری» خاطرات خودنوشت پرستاری است که در سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ مرتب به جبهه می‌رفت و حتی بارداری نتوانست مانع حضور او در جبهه شود.

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، کتاب زیر خط جنگ با دیگری در واقع خاطرات خودنوشت مهری فلاحی است که بعداز فراغت از جنگ و در دوران بازنشستگی، از میان انبوه خاطرات و یادداشت‌هایش استخراج و به صورت پراکنده نوشته شده است. محتوایی که در سال ۱۳۹۸ به تینا محمدحسینی تحویل داده شده است، مجموعه مطالب دست‌نویس با موضوع جذاب بود که نیاز به تدوین و تنظیم داشت. فلاحی بعد از دو سال همکاری با محمدحسینی می‌تواند کتاب را منتشر کند.

زمانی که فلاحی به جبهه رفت ۲۲ سال داشت و فارغ‌التحصیل رشته پرستاری دانشکده نفت بود. از سال ۱۳۵۶ به دانشکده نفت رفت و زمانی که تحصیلاتش تمام شد، همان‌جا استخدام شد. او از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ مرتب به جبهه می‌رفت و به این دلیل که باردار بود ماه‌های آخر او را به ماهشهر می‌فرستادند.

این کتاب از زبان پرستار ایرانی روایتی متفاوت از بمباران شهر، روزهای محاصره، حضور عراقی‌ها آن سمت رودخانه اروند، مواجهه با منافقین، رخدادهایی که بر پرستاران بیمارستان شرکت نفت آبادان گذشته، و وقایعی این‌چنین است که هیچ کدام از این حوادث باعث نمی‌شود از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند؛ حتی وقتی باردار است.

مادری که نگران فرزند داخل شکمش و فرزندان ایران است و کنار دیگر دوستان و همکارانش ماند و پایداری کرد.

قسمتی از متن کتاب

وقتی به ساحل رسیدیم، لنج پر از مردمی بود که آبادان را ترک می‌کردند. با خود باروبُنه برداشته بودند؛ آنچه از لوازمشان که می‌توانستند حمل کنند و نیاز داشتند. وسایل را کف لنج گذاشته بودند و کنار یا روی آن‌ها نشسته بودند. با هم صحبت می‌کردند. یکی بچه‌اش را دعوا می‌کرد. یکی بی‌صدا می‌گریست. همه خاک‌آلود، خسته و آشفته بودند. صدای ناله‌های زنی شنیده می‌شد. فکر می‌کردم باید مجروح باشد و درد دارد. یکباره جیغ کشید؛ طوری که از جا پریدم. به طرف او رفتم. فکر می‌کردم شاید حشره‌ای او را گزیده است. اما او حامله بود. چهره‌اش عرق کرده و سُرخ بود. گفت: «از صبح درد دارم. ولی الان خیلی شدید شده، و فکر کنم وقتش شده...»

گفتم نگران نباشد. من پرستارم و می‌توانم کمکش کنم. همیشه وقتی می‌خواستم از بیمارستان بیرون بروم، وسائل جزئی مثل دستکش استریل، باند وغیره را توی کیفم می‌گذاشتم. ولی قیچی همراه نداشتم. از ناخدا خواستم، گفت ندارد. یک چاقو داشت. گفتم آن را رروی شعله بگیرد که استریل شود. گوشۀ لنج زن‌ها چادری را بالا گرفتند. زن خیلی درد کشیده بود و طولی نمی‌کشیدکه بچه به دنیا می‌آمد. همین که کمی به خود فشار می‌آورد، لنج روی موجی سوار می‌شد و بالا و پایین می‌رفت. از تکان‌های لنج دل‌آشوبه داشتم. همهمۀ جمعیت توی سرم می‌پیچید. هرازگاهی یکی می‌پرسید:«چه شد؟ به دنیا آمد؟» نور کم بود. نمی‌توانستیم چراغی روشن کنیم. چون خطر داشت و لنج را می‌دیدند. دعا می‌کردم حتی گلوله‌های بی‌هدفشان توی آب نخورد. زن مدام در تلاش بود تا بچه‌اش را به دنیا بیاورد. درد امانش را بریده بود. لبه‌های لباسش را بین دندان‌ها گرفته بود و جیغ‌های خفه‌ای می‌کشید. بالاخره به هر سختی بود بچه به دنیا آمد. (صفحه ۱۴۲ و ۱۴۳)

کتاب «زیر خط جنگ با دیگری، خاطرات پرستار مهری فلاحی نوشته تینا محمدحسینی در قطع رقعی، جلد شومیز، کاغذ بالکی، در ۲۳۶ صفحه، با شمارگان ۵۰۰ نسخه در سال ۱۴۰۳ منتشر شد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha