۶ آبان ۱۴۰۳، ۷:۴۴
کد خبرنگار: 942
کد خبر: 85639611
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

خاطرات قدیمی‌ترین امام جمعه پس از انقلاب: ندیده، شیفته امام (ره) شدم

گرگان- ایرنا- قدیمی‌ترین امام جمعه منصوب حضرت امام (ره) و نماینده ولی فقیه در استان گلستان از ابتدای انقلاب تاکنون با یادآوری خاطرات دوران مبارزه و آشنایی با بنیانگذار جمهوری اسلامی، ابعاد شخصیتی، شرایط گرگان و دشت در دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی و سال‌های اول پس از پیروزی انقلاب را موشکافانه بررسی کرد.

به گزارش خبرنگار ایرنا، اول آبان سال ۱۳۵۸ امام خمینی (ره) با صدور حکمی و در پاسخ به تقاضای اهالی گرگان، آیت‌الله سیدکاظم نورمفیدی را که جوانی ۳۹ ساله بود به امامت نماز جمعه این شهر منصوب کرد و دعوت مردم به وحدت و انفاق و پرهیز از اختلاف و تفرقه را جزو وظایف ایشان برشمرد.

آیت‌الله نورمفیدی از فعالان نهضت مبارزه با رژیم پهلوی بود و در دوران اوج‌گیری پیکار، بارها طعم شکنجه، زندان و تبعید را چشید.

با او که در ۸۴ سالگی همچنان دلداده و شیفته حضرت امام (ره) است در صبح یک روز سرد پاییزی گفتگو کردیم.

از کجا و چگونه با امام (ره) آشنا شدید و چرا این ارتباط پیوسته محکم باقی ماند؟

سال ۱۳۳۱ یا ۱۳۳۲ وارد حوزه علمیه شدم و درسم را از گرگان آغاز کردم. در تابستان برخی روحانیونی که از قم به منطقه ما می‌آمدند از حضرت امام به نیکی بسیار یاد می‌کردند. آن زمان ایشان آنچنان شناخته شده و بر سر زبان‌ها نبود اما شاگردان ایشان که با روحیه، منش و اخلاق ایشان آشنا بودند، از حضرت امام (ره) با نیکی بسیار یاد می‌کردند تا حدی من که تاکنون ایشان را ندیده بودم، شیفته و دوستدار حضرت امام (ره) شدم.

چند سال در گرگان و سپس در مشهد به تحصیل ادامه دادم تا در نهایت تصمیم گرفتم به قم بروم اما هنوز دانشم در اندازه‌ای نبود که بتوانم در کلاس حضرت امام (ره) شرکت کنم. با این وجود به دلیل احساس علاقه قلبی به ایشان، در پایان درس امام (ره) در مدرسه سلماسی، در کناری می‌ایستادم تا چهره ایشان را ببینم و همان موقع به این نتیجه رسیده بودم و هنوز هم روی آن استوار ایستاده‌ام که این علاقه از طرف خداوند در دلم ایجاد شد که هنوز هم ذره‌ای از آن کم نگردید.

شخصیت امام بسیار فوق‌العاده‌ بود. نمی‌توانم شهدای اخیر غزه، لبنان و ایران را به کسی تشبیه کنم اما می‌توانم بگویم اینان دست‌پرورده‌ منش، روش و شخصیت امام بودند. حضرت امام (ره) مصداق بارز روایت «العلما ورثة الانبیا» بود به گونه‌‎ای که عطر وجودش در شرق و غرب عالم و در همه کشورها پراکنده گردید.

در وجود حضرت امام (ره) ذره‌ای هوای نفس و تعلقات دنیایی که خیلی‌ها گرفتارش شدیم، وجود نداشت.

برای ما عجیب بود زمانی که حضرت امام (ره) نهضت را شروع کرد، نیروهای جوان، بازاری، کشاورز، دانشگاهی‌ و خیلی‌های دیگر به سمت ایشان کشیده شدند. طبق تاریخ، در مورد پیامبر (ص) هم همین‌گونه بود که زمان بعثت بسیاری از اطرافیان پیامبر (ص) جوان‌ها بودند و امام زمان (عج) هم که می‌آید، براساس روایات، بیشتر یارانش جوان‌ها هستند.

شخصیت امام (ره) هم پیامبرگونه بود. همان‌طور که کفار مکه و دشمنان در مورد پیامبر می‌گفتند که جوان‌های ما را فاسد کرده است امام نیز شخصیت مشابهی داشت.

در دوران تحصیل ما در قم علمای بزرگی حضور داشتند اما گرایش ما فقط به سمت حضرت امام (ره) بود. ما فقط امام را قبول داشتیم. یک گرایش خاصی در ما نسبت به امام وجود داشت که نسبت به دیگران چنین نبود؛ ولی به دیگران بی‌احترامی نمی‌کردیم.

شما چند حکم مستقیم از حضرت امام دریافت کردید. آیا خاطره مشخصی از دریافت این احکام دارید؟

وقتی جریان رفراندوم شاه پیش آمد، روزی مرحوم حاج شیخ حسن صانعی به من گفت «فردا صبح بیا منزل امام». برای من این دعوت جالب بود. صبح به محله یخچال‌قاضی منزل حضرت امام رفتم. زمستان بود و یادم هست که ایشان پشت کرسی نشسته بود و مشغول نوشتن بودند. وارد شدم پس از سلام و بوسیدن دست حضرت امام (ره) مقابل امام نشستم. بعد معلوم شد که آن نامه را برای من می‌نویسند. به من فرمودند که این نامه را به منطقه‌تان - یعنی گرگان و دشت- ببرید. آنجا با علما صحبت کنید و به علما بگویید که شرایط کشور خیلی خاص است و همه باید قیام کنند. بعد نامه را به من دادند. چند روز بعد آقای صانعی را دیدم که آمد و گفت امام گفتند آن نامه را با خودتان نبرید و من نامه را به محضر امام برگرداندم. شاید این تصمیم به‌لحاظ مصلحت امنیتی بود ولی حالا تأسف می‌خورم که نامه و یا کپی آن را به لحاظ ارزش تاریخی نگه می‌داشتم.

خاطرات قدیمی‌ترین امام جمعه پس از انقلاب: ندیده، شیفته امام (ره) شدم

بعد هم از قم به منطقه آمدم. علما را جمع کردم و نظر امام را به آنان گفتم اما آن‌جوری که دل‌مان می‌خواست، نتیجه نگرفتیم. تا زمان انقلاب رفت و آمد زیاد و همیشگی به گرگان و از هر فرصتی برای رساندن پیام امام و انقلاب استفاده می‌کردم اما سال ۱۳۵۴ به گرگان آمدم و ماندگار شدم.

از حال و هوای گرگان در روزهای پیروزی انقلاب نکاتی بفرمایید!

گرگان همواره یکی از شهرهای پیشتاز جریان انقلاب بود. چند روز مانده به پیروزی انقلاب و روز ۱۹ بهمن مأمورین شهربانی ریختند و مغازه‌های مردم را آتش زدند وقتی‌ انقلاب پیروز شد نیز خیلی مسائل اینجا اتفاق افتاد؛ مردم جلوی شهربانی جمع شدند و هرکه از شهربانی بیرون می‌آمد را می‌زدند. من در همان صحنه بودم. هرچه داد می‌زدیم که «راهش این نیست؛ اینها باید محاکمه بشوند و اگر کسی جرمی انجام داده، باید محکوم بشود؛ اما این‌طوری برخورد کردن درست نیست» ولی از بس که جوّ احساساتی به وجود آمده بود کسی به این حرف‌ها گوش نمی‌کرد. آنقدر فریاد زدم که تا مدت‌ها صدای من درنمی‌آمد. بعد آنهایی که اینجا مانده بودند، قرار شد که محاکمه شوند و برای این کار باید دادگاه انقلاب تشکیل می‌شد. ما به هرکسی که پیشنهاد دادیم زیر بار نمی‌رفت؛ ناچار خودم پذیرفتم. آن‌وقت، امام به‌حکم و خط خودشان برای من به‌عنوان قاضی و حاکم شرع حکم صادر کردند.

از برگزاری نماز جمعه گرگان پس از پیروزی انقلاب ماجرایی دارید که بتوان بیان کرد؟

برگزاری نماز جمعه‌ را در همان روزی که مرحوم طالقانی در تهران برگزار کرد، در گرگان شروع کردم. به‌اصطلاح قدیمی‌ترین امام جمعه‌ هستم.

در روایات آمده که نماز جمعه مثل حج می‌ماند. شاید مهم‌تر هم باشد زیرا حج سالی یک‌بار اتفاق می‌افتد، ولی نماز جمعه هر هفته در روزهای جمعه برگزار می‌شود و مردم باید جمع بشوند تا در آنجا هم با معارف دینی آشنایی پیدا کنند و هم از آنچه که به مصلحت امت اسلامی است آگاه شوند و اینها باید در نماز جمعه بازگو بشوند. گرفتاری‌هایی که برای امت اسلامی پیش می‌آید، ضررهایی که متوجه امت اسلامی است گفته بشود، مصالح امت اسلامی گفته بشود و مهم‌ترین مسأله امت اسلامی که همان وحدت است، باید مورد تأکید قرار گیرد.

اعتقادم دارم و از اهل‌بیت عصمت و طهارت و پیامبر نیز آموختیم که مسأله وحدت جامعه اسلامی از اوجب واجبات است. نماز جمعه باید مرکز این وحدت باشد. نماز جمعه باید بتواند دل‌ها را به هم نزدیک بکند. ائمه جمعه وظیفه دارند دل‌ها را به هم نزدیک کنند. امام جمعه باید برای همه پدر باشد؛ نه اینکه در یک گروه وارد شود و به‌عنوان یک گروه خاص فعالیت کند. ائمه جمعه باید فراتر از این حرف‌ها باشند.

مسأله وحدت و حفظ اتحاد در درون جامعه، به خصوص وحدت شیعه و سنی، اعتقاد و ایمان قلبی است. این مسئله برای من تاکتیک نیست؛ ممکن است برای خیلی‌ها تاکتیک و یک‌چیز مقطعی باشد اما برای من وحدت اسلامی ریشه‌دار و عمیق است. از آیات شریفه قرآنی، از روایاتی که از ائمه مخصوصاً از امیرالمؤمنین (ع) به ما رسیده و از سفارش‌ بزرگان دین‌ اهمیت بسیار زیاد این مسأله به دست می‌آید.

بزرگانی که برای ما الگو بودند، مثل مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی به اهمیت وحدت اسلامی باور عمیق داشتند. روابط خوبی که ایشان با «شیخ محمود شلتوت» برقرار کرد باعث شد که شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهر فتوا دهد همه مسلمان‌ها می‌توانند از فقه امامیه هم تقلید کنند. این خیلی حرف بزرگ و مهمی است.

من براساس آیات قرآن، روایات، عقلانیت و سیره و گفتار بزرگان عقیده‌ام و ایمانم این است. این مسئله را برادران اهل سنت ما هم کاملاً لمس کردند؛ یعنی دیدند آنچه می‌گویم در میدان عمل هم همین است. آن چیزی که در میدان عمل می‌کنم، همانی است که می‌گویم.

خاطره‌ای از سختی‌های حفظ وحدت در گلستان دارید؟

خیلی جاها من کارهایی کردم که بعضی‌ها به خاطر همان چیزها با من مخالفت می‌کردند. یک روز در مسجد خودم در میان مردم گفتم که گاهی وقت‌ها به عایشه همسر رسول خدا (ص) نسبت های ناروا داده می‌شود، گفتم ما حق نداریم به عایشه همسر رسول خدا این نسبت‌ها را بدهیم؛ برای اینکه: اول بیان صریح قرآن است که می‌گوید «و ازواجه امهاتکم»؛ همسران پیغمبر مادران شمایند. دوم اینکه چرا ما کاسه از آش داغ‌تر شویم؟ خود امیرالمؤمنین در جنگ جمل با اینکه عایشه آمده در جنگ شرکت کرده بود، وقتی جنگ تمام شد، با احترام عایشه را به مدینه فرستاد. آخر یعنی چه؟ ما چه‌جور شیعه‌ای هستیم که گوش به حرف‌های امامان‌مان هم نمی‌دهیم. با اینکه او به جنگ آمده و در جنگ شرکت کرده بود، اما باز هم امیرالمؤمنین به خاطر پیامبر و احترام رسول خدا، با احترام او را به مدینه فرستاد.

یکی از آن انتهای مسجد گفت آقا، تا حالا با ما کسی این‌جوری حرف نزده بود. گفتم حالا من این‌جوری با شما حرف می‌زنم. بعد هم به خودتان واگذار می‌کنم؛ اگر حرف من درست است، قبول کنید؛ اگر نکردید، هرچه دل‌تان می‌خواهد انجام دهید؛ من به وظیفه‌ام عمل کنم. من می‌دانم این حرف‌ها برای من خطر دارد؛ بعضی از شیعیان تند شاید از این حرف‌های من خوش‌شان نیاید، خب نیاید؛ اما من وظیفه‌ای دارم.

بنابراین، می‌خواهم بگویم وحدت برای من یک عقیده و یک ایمان است، نه تاکتیک. این خیلی مهم است. این را برادران هم فهمیدند و درک کردند. لذا، الآن در ترکمن‌صحرا که شما بروید، اصلاً معلوم است که رابطه‌شان با بنده خیلی خوب است.

شما حکم انتصاب به‌عنوان ولی فقیه را هم از حضرت امام (ره) دارید. در رابطه با این حکم هم توضیح بفرمایید.

آن حکم به خاطر مسائلی که اوائل انقلاب در منطقه اتفاق افتاده بود صادر شد. در اوایل انقلاب اینجا غلغله‌ای بود. منافقین، چریک‌های فدایی خلق، اختلاف انگیزان بین شیعه و سنی و اینجا مشغول بودند. بالاخره دو تا جنگ هم اینجا درست شد. همان قضایایی که راجع به وحدت با اهل سنت گفتم و به خاطر همان نگاهی که نسبت به اهل سنت داشتیم، خیلی در آرام کردن منطقه مؤثر بود. ما از همان اول هم روابطه‌ خوبی با همه مردم به خصوص علمای ترکمن‌صحرا داشتیم اما آن قضایا مرا خیلی اذیت می‌کرد.

یک‌وقتی خدمت حضرت امام رفتم و به ایشان گفتم که دیگر خسته شدم، می‌خواهم به قم برگردم. ایشان فقط یک‌جمله‌ای گفت: «بالاخره در سنگر نشستن ترکش هم دارد و شما الآن در سنگرید؛ آدم وقتی در سنگر باشد، ترکش هم دارد.» این سخن امام مثل این بود که انگار خدا یک روح جدیدی در من دمید و گفتم حالا هرچه می‌خواهد بشود.

حالا نمی‌دانم این حکم نمایندگی بعد از اینکه من خدمت امام رفتم و این را گفتم و آن جمله را امام گفت، بود یا قبل از این بود؛ این را یادم نیست. اگر قبل از این بوده باشد، شاید به لحاظ همین مسائلی که در منطقه بود، امام این حکم را دادند تا نسبت به مسائل منطقه یک آرامشی به وجود بیاید. اگر هم بعد بوده باشد، شاید من که رفتم خدمت ایشان و گفتم که می‌خواهم برگردم، ایشان هم فرموده حالا که در سنگر هستید، ترکش هم است. من این را یادم نیست.

شما باسابقه‌ترین امام جمعه ایران بعد از انقلاب هستید. شاید ائمه جمعه جوان بخواهند از شیوه‌های حضرت‌عالی در موفقیت برپایی نماز جمعه استفاده بکنند. با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی بسیار متکثری که در زمان امام وجود داشت؛ مثل جنگ، گروهک‌ها، بحث شیعه و سنی و مسائل دیگر و هم امروزها با آن مواجهیم، شما پیام‌ها و خطبه‌های نماز جمعه‌تان را چگونه تنظیم می‌کردید؟

مجموعه فرهنگی دارند تمام خطبه‌های نماز جمعه‌های مرا از اول انقلاب روی کاغذ پیاده می‌کنند اگرچه من با این کار موافق نیستم و می‌گویم فقط بعضی خطبه‌ها را اما می‌گویند اینها به‌عنوان سند باید پیاده شود.

در آن اوایل که مسأله جنگ و جهاد مطرح بود، معلوم است که خطبه‌ها باید چه مایه‌هایی داشته باشد؛ تقویت جبهه‌ها و تشویق به جهاد بود که امام هم فرموده بودند همه کشور باید به فکر پشتیبانی جنگ می بودند. سال های طولانی است من در خطبه اول نماز جمعه، خطبه‌های نهج‌البلاغه را که یک دنیا حرف دارد، درخور فهم خودم مطرح می‌کنم. سعی می‌کنم که بعضی جاهایش را که مسائل فلسفی دارد، پایین‌تر بیاورم و درخور فهم عامه مردم بیان بکنم. من هیچ‌وقت در نماز جمعه علیه کسی حرف نزدم. همیشه هم از دولت‌ها پشتیبانی کردم و هم از مردم.

امام جمعه باید هم از نظام و دولت دفاع بکند و هم خواسته‌های مردم را منعکس کند. من جمع بین هر دو می‌کردم. در خطبه‌هایم مبنا و اساس این بود؛ هم دفاع از نظام و انقلاب و دولت می‌کردم و هم اینکه خواسته‌های مردم، مشکلات اقتصادی، بیکاری و گرانی را بیان می‌کردم.

خلاصه، اینها چیزهایی بود که ما در نماز جمعه مطرح می‌کردیم. اما برای خودم چیزی نمی‌گفتم؛ حتی یادم است یک بار گفتم کسی حق ندارد از من دفاع کند؛ اگر دیدید در خیابان به صورتم سیلی هم زدند، کسی حق ندارد از من دفاع بکند. می‌خواهم بگویم که ما باید یک چنین کلیاتی را در خطبه‌های نماز جمعه رعایت کنیم.

شب‌های جمعه که می‌شود من واقعاً دغدغه پیدا می‌کنم که برای فردا چه بگویم. گاهی از روح امیرالمؤمنین استمداد می‌طلبم و می‌گویم یا علی! من دارم خطبه‌ها و فرمایشات شما را بیان می‌کنم، کمکم کن که برداشت و فهم درستی از اینها پیدا کنم؛ چون می‌خواهم به مردم منتقل کنم. یا شب‌های دوشنبه که در مسجد تفسیر می‌گویم، به خدا می‌گویم خدایا! این کلام تو است؛ من می‌خواهم کلام تو را به مردم بگویم؛ اگر یک‌جایی کمی گیر می‌کنم کمکم کن.

وقتی ائمه جمعه به دیدار رهبر معظم انقلاب می‌روند ایشان روی مطالعه، فکر کردن، بررسی کردن روی مطالبی که مطرح می‌شود یا اینکه در نماز جمعه علیه کسی حرف زده می‌شود، تأکید می‌کنند. گاهی آدم می‌بیند که بعضی‌ها علیه دولت‌ها حرف می‌زنند و به آنها توهین می‌کنند؛ اول اینکه نمی‌توانید نقد کنید؛ چون نقد کردن دانش می‌خواهد. دوم، اگر هم می‌توانید نقد کنید، نقد کنید اما توهین نه. بعضی‌ها چون نمی‌توانند نقد کنند، برای اینکه برخی خوش‌شان بیاید، توهین می‌کنند و بد می‌گویند. من با این چیزها صددرصد مخالفم و به صلاح نمی‌دانم؛ نه به صلاح نظام می‌دانم، نه به صلاح نماز جمعه می‌دانم و نه به صلاح خود امام جمعه.

انقلاب شرایط بسیار سختی را سپری کرد. در یک سال ما چندین فاجعه را تجربه کردیم. شما به‌عنوان امام جمعه وقتی‌که با این‌همه صدماتی که وارد می‌شد، مواجه می‌شدید، آن شرایط جامعه و مردم را چطور می‌دیدید؟ در دوران امام این مردم چگونه این مسیر را گذراندند و از این خطرات عبور کرد؟

آن‌وقت‌ها شاید خیلی‌ها نگاه این‌گونه نداشتند؛ بعضی‌ها شاید می‌گفتند خوب شد که این‌گونه شدند. من می‌خواهم بگویم که انتخاب این راه بدون دردسر نمی‌شود. مگر در کربلا چه شد؟ ما که می‌گوییم حسینی هستیم، ما عاشق امام حسین (ع) هستیم، می‌دانیم واقعاً در کربلا چه گذشت؟ در یک روز همه شهید شدند؛ از خود امام حسین گرفته تا طفل شیرخواره‌اش. چند روز قبل، یکی آمد گفت که یحیی سنوار را هم شهید کردند. با یک‌حالتی می‌گفت که یعنی ما بی‌خود داریم این کارها را می‌کنیم. گفتم یحیی سنوار مهم‌تر بود یا امیرالمؤمنین؟ امیرالمؤمنین را هم شهید کردند؛ پس باید بگوییم تمام شد؟ چون امیرالمؤمنین شهید شد، همه چیز تمام شد؟ پس اصلاً این حرف‌ها را ول کنیم؟ راه انبیا را ول کنیم؟ دنبال این راه نرویم؟

اینهایی که این حرف‌ها را می‌زنند می‌خواهند بگویند که امام هم بی‌خود این انقلاب را کرد. می‌خواهند این را بگویند که این انقلابی که امام درست کرد، آخرش شد این گرانی. همه‌اش می‌خواهند این را بگویند؛ مگر غیر از این است؟ همین‌که گفتند این روزها علیه امام هم شروع کرده‌اند که امام (ره) چرا انقلاب کرده است. من فکر می‌کنم که امروز دنیا به‌جای حساسی رسیده است و الآن داریم می‌بینید که تمام دنیا و حتی در خود آمریکا هم از فلسطین دفاع می‌کنند. در کشورهای اروپایی نیز از فلسطین دفاع می‌کنند. این جنایاتی که اینها انجام می‌دهند، همه را وادار کرده از مردم مظلوم فلسطین و لبنان دفاع کنند.

خب حالا ما چه کار کنیم؟ بگوییم نه؛ اگر وارد این کارها بشویم، مشکل دارد، دردسر دارد، هی باید شهید بدهیم پس باید ول کنیم؛ یعنی امروز مردم غزه و فلسطین را ول کنند؟ بعد آنچه را که اسرائیل برای‌شان می‌خواهد همان حکومت کند و آن را بپذیرند؟ نه؛ بشر طبعش این را نمی‌پذیرد.

دو راه در پیش است یا ذلت را بپذیریم و یا در مقابل این ظلم‌ها بایستیم. این مقاومت قطعاً به نتیجه هم خواهد رسید؛ البته مشکل است و برای ما هم گرفتاری به وجود می‌آورد. اما آیا با پیش آمدن بعضی از گرفتاری‌ها، ما تن به ذلت بدهیم؟ اگر چنین باشد؛ پس این شعارهایی که می‌دهیم که امام حسین فرمود «هیهات من الذلة»، چیست؟ پس اینها همه حرف است! بالاخره امروز ما دو راه بیشتر نداریم؛ اگر راه سومی وجود دارد بگویید. یا باید خوار و ذلیل باشیم.

فطرت انسان چه می‌گوید؟ آیا باید بپذیریم و خوار و ذلیل بشویم؟ هر چه زدند سر ما چیزی نگوییم و ذلت را بپذیریم؟ ممکن است وقتی ذلت را پذیرفتیم، یک‌چیزهایی هم علی‌الظاهر، نه عمیق، به ما بدهند. اگر ذلت نمی‌خواهیم، همان کاری را کنیم که امام حسین گفت «قد رکزنی بین اثنتین، بین السلة و الذلة» می‌گوید من را مخیر بین دو راه کردند: سلت و ذلت؛ یعنی شمشیر و اینکه من ذلیل بشوم؛ «هیهات من الذلة»؛ خیلی ذلت از ما دور است.

پس این شعارها، این امام حسین و این حرف‌ها چیست؟ آیا همه اینها را کنار بگذاریم؟ بالاخره مسأله انقلاب ما هم است. نمی‌خواهم بگویم که ما خودمان امام حسینیم، اما بالاخره انقلاب ما صبغه حسینی دارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha