تجزیهطلبی مولود استعماری است که غرب را، غربِ همیشه مدعی و خاورمیانه را خاورمیانه همیشه ستمدیده، بنیان نهاده است، اما ریشه اصلی و بنیادین آن به دوران استعمار و تأسیس مرزهای دستوری توسط قدرتهای بزرگ آن زمان برمیگردد. در اوایل قرن بیستم، بعد از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، کشورهای غربی بهویژه بریتانیا و فرانسه، خاورمیانه را بین خود تقسیم کردند و مرزهای جدیدی را بهوجود آوردند؛ اکثر این جداسازی بدون توجه به ویژگیهای قومی، مذهبی یا فرهنگی مردم بود که همین امر منجر به تنشها و خواستههای تجزیهطلبانهای در آینده شد.
اخیراً تصاویری انتشار یافته که برای مردم منطقه خاورمیانه یادآور تصمیمات منفعتمحورِ قدرتهای بزرگ برای جلوگیری از توسعه کشورهای این منطقه است؛ تصاویر و فیلمهایی از «یائر گولان»، ژنرال ارشد ارتش، معاون سابق وزیر اقتصاد، نماینده سابق در کنست، فرمانده سابق جبهه داخلی، فرمانده سابق جبهه شمال و رئیس حزب کارگر و حزب دموکرات اسرائیل، توسط گروه هکری حنظله منتشر شده است که یکی از تصاویر، این افسر ارشد ارتش اسرائیل را در کنار «برنارد هانری لوی» نشان میدهد.
برنارد هنری لوی متفکر و نویسنده فرانسوی، که از نفوذ زیادی هم در کاخ الیزه و هم در میان مقامات عالی رتبه فرانسه برخوردار است- را پیمانکار پروژه تجزیهطلبی در ایران و منطقه معرفی میکنند.
وی در مسائل سیاسی بینالمللی نقش فعالی داشته و در بحرانها و تحولات مربوط به تنشهای قومی و مذهبی بازیگری میکند؛ این کنشگری، زمانی جلوهگر و مهم میشود که بدانیم برجستگی نقش او از قضا در حمایت از جنبشهای تجزیهطلبانه در برخی نقاط جهان است.
از جمله دخالتهای هنری لوی در پروژههای تجزیهطلبی، حمایتهای وی از تجزیه یوگسلاوی و کردستان عراق است. سیاستهای دولتهای مرکزی همیشه سیبل انتقادات برنارد هنری لوی است و او در مقابل این مقوله پشت ایده حق ملتها برای خودمختاری و تجزیهطلبی ایستاده است و راهکاری را هم که در تمامی این موارد معرفی نموده، حضور نیروهای خارجی و بهویژه ناتو برای حل این بحرانها است.
اما سوال اصلی اینجاست، حضور قدرتهای بزرگ در خاورمیانه از گذشته تاکنون چه آوردههایی برای این منطقه و چه منفعتهای برای آن کشورها داشته است؟ شاید در ابتدا باید این مبحث را باز کنیم که «کشورهای قدرتمند غربی، توسعه در خاورمیانه خواستارند یا منافعشان را؟»؛ اصلاً دلیل توجه و علاقه ابرقدرتها به خاورمیانه چیست؟ خاورمیانه با ویژگیهای جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی خاص، همواره در مرکز توجه قدرتهای بزرگ جهانی قرار داشته است. اینکه چرا خاورمیانه برای کشورهای غربی به این میزان مهم و استراتژیک تلقی میشود را باید در منابع و موقعیت زئوپلیتیک این منطقه جستجو کرد.
دسترسی به منابع طبیعی بهویژه نفت و گاز یکی از دلایل اصلی توجه قدرتهای جهانی به خاورمیانهای است که بیش از ۶۰ درصد از ذخایر نفت جهانی را در خود جای داده است و صدالبته خاورمیانه به دلیل موقعیت جغرافیایی خود در قلب جهان که سه قارۀ اروپا، آسیا و آفریقا را بهم وصل میکند، همواره محلی برای رقابتهای ژئوپلیتیک بوده است؛ قدرتهای جهانی، از جمله آمریکا و روسیه همواره در تلاش هستند تا با افزایش نفوذ خود در این منطقه، بر رقبا غلبه کنند؛ جنگهای نیابتی نمونهای از این رقابتها است.
مورد دیگر نگاه امنیتی و نظامی کشورهای بزرگ علیالخصوص ایالات متحده آمریکا به این منطقه است که براساس آن به ایجاد پایگاههای نظامی و همکاریهای نظامی بهمنظور جلوگیری از تهدیدات احتمالی و همچنین حفظ تعادل قدرت اقدام میکنند. همه این موارد دلیل اهمیت خاورمیانه برای قدرتهای جهانی را برملا میکند و بیان میدارد که چرا این کشورها به این سمت سوق پیدا کرده و بهجای توسعه واقعی و پایدار کشورهای خاورمیانه، منافع ملی خود را در اولویت قرار دهند.
اما؛ بررسی حضور ابرقدرتهای جهانی در خاورمیانه نشان میدهد که نهتنها ثبات و توسعه، آورده این حضور نبوده بلکه باعث مشکلاتی ریشهای و عمیق در این منطقه شده است؛ یک، تمرکز بر منابع طبیعی منجر شده است که کشورهای منطقه خاورمیانه به این منابع وابسته بمانند و از توسعه سایر بخشهای اقتصادی نظیر صنعت، کشاورزی یا فناوری غافل بمانند؛ لذا اقتصاد این کشورها غالباً تکمحصولی است و تابآوری کمی در برابر نوسانات بازرهای جهانی دارند.
دو، بیثباتی سیاسی و امنیتی برآمده از مداخلات نظامی، جنگها و منازعات داخلی که ناشی از دخالت خارجیها است نهتنها توسعه را به همراه نداشته بلکه باعث تضعیف دولتها، زیرساختها و منابع انسانی شده است.
سه، قدرتهای جهانی با استعمار و نفوذ مستقیم وغیرمستقیم در گذشته، ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشورهای تحت استعمار را به سوی خود تنظیم کردهاند و کشورهای منطقه خاورمیانه نتوانستهاند براساس نیازهای خود به شکلی مستقل توسعه بیایند.
چهار، اقتصاد در کشورهای خاورمیانه از طریق قراردادهای اقتصادی یکجانیه، فروش منابع طبیعی یا حتی کمکهای مالی شکل و شمایل کاملاً وابسته دارد و این وابستگی برخلاف توسعه پایدار معنا میشود.
پنج، توزیع ناعادلانه ثروت و تغییرات فرهنگی و اجتماعی نیز منجر به بیثباتی اجتماعی و کاهش انسجام در داخل جوامع خاورمیانه شده است. درنهایت باید گفت که حضور کشورهای قدرتمند جهانی در خاورمیانه توسعه پایدار را به ارمغان نیاورده و حتی به دلیل حضور منفعتمحورانه این کشورها را از مسیر توسعه دور کرده است.
پیوند اسرائیل با قدرتهای بزرگ جهانی برای تجزیه خاورمیانه
اسرائیل از زمان تأسیس خود در سال ۱۹۴۸ همواره بهدنبال استراتژیهایی برای حفظ امنیت و تقویت موقعیت خود در خاورمیانه و همچنین گسترش مرزهایش از نیل تا فرات بوده است. یکی از این استراتژیها پشتیبانی از تجزیهطلبی و ایجاد بیثباتی در کشورهای همسایه، برای کاهش فشارهای خارجی و تهدیدات منطقهای است.
هدفهای مختلفی در تجزیهطلبی کشورهای منطقه خاورمیانه وجود داردکه تحقق هر کدام از آنها میتواند اسرائیلیها را بهنحوی خوشحال کند. جنبشهای تجزیهطلب در کشورهای همسایه بیثباتی را به همراه دارد که با این بیثباتیها، کشورها درگیر مشکلات داخلی میشوند و کمتر قادر خواهند بود بر اسرائیل فشار بیاورند یا با آن درگیر شوند.
اسرائیل با حمایت از تجزیهطلبی در کشورهای عربی و سایر کشورهای منطقه مانع همبستگی این کشورها علیه خود میشود و بهنوعی جبهه مخالف خود را در نطفه خفه میکند. حمایت از گروههای تجزیهطلب این امکان را برای اسرائیل فراهم میکند که با گروههای اقلیتی و تجزیهطلب در کشورهای مختلف منطقه، روابط دیپلماتیک و نظامی برقرار کنند و از این راه نفوذ خود را در آن کشورها گسترش دهند.
آورده دیگر تجزیهطلبی برای کشورهای همسایه، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی است که باعث بازماندن این کشورهای از توسعه، تقویت زیرساختها و پیشرفت میشود درحالیکه اسرائیل از این وضعیت برای تقویت توان نظامی و فناوری خود سود میبرد.
تا اینجا گفتیم که منفعت ابرقدرتها و نیز آینده اسرائیل، تجزیهطلبی را تجویز میکنند اما جوامع خاورمیانه چطور؟ منفعت آنها کجای این بازی تأمین میشود؟ مردم و جوامع کجای این پازل قرار گرفتهاند؟ نفع مردم غیور و شریف کُرد، زندگی و آینده آنها چیست؟ آیا بهراستی تجزیهطلبی بهدنبال تأمین این موارد بوده و اصلاً به آنها توجهی دارد؟
قطعاً و حتماً خیر! تلاش برای استقلال و خودمختاری همراه با جنگ و خشونتهای گسترده است که ضررشان تنها بهسوی مردم جهتگیری میشود؛ آوارگی و مرگ هزاران نفر، آسیب به زیرساختها و تخریب اجتماعات و فرهنگها از جمله این آسیبهای انسانی و اجتماعی وارده به مردم است.
روی آوردن به سمت تجزیهطلبی نهتنها استقلال را برای مردم به همراه نمیآورد بلکه زمینه دخالت کشورهای دیگر و تشدید بحرانها و ناامنیها را نیز فراهم میکند. مشکلات شدید اقتصادی چه در مسیر تلاش برای تجزیه و چه بعد از حصول به نتیجه، کمر مردم را میشکند؛ بیکاری، از بین رفتن امنیت مشاغل، کمبود منابع، محدودیت تجارت، ناتوانی در جذب سرمایهگذار خارجی و تورم باعث کاهش استانداردهای زندگی مردم میشود.
همچنین اختلافات بر سر روشهای مبارزه برای خودمختاری و تفاوت در خواستهها وگفتمانها منجر به منازعات داخلی و فروپاشی اتحاد مردم میشود. لذا در آخر باید گفت پروژههای تجزیهطلبی در خاورمیانه برای حل یک بحران، هزاران بحران دیگر را تولید میکنند که به زیان مردم و به نفع کشورهای قدرتمند جهانی و اسرائیل است.
* سعید بیات؛ پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی
انتشار مطالب در باشگاه نخبگان ایرنا به منظور تبادل آرا و نظرات گوناگون جامعه است و الزاما به معنای تأیید کامل محتوای آن نیست. ایرنا آمادگی انتشار نقد و بررسی دیدگاههای منتشر شده را دارد.
نظر شما