به گزارش ایرنا، یهودستیزی و هرگونه گفتمان حول این مفهوم، به ویژه در این بیش از ۴۰۰ روز نسلکشی رژیم صهیونیستی علیه غزه، دستاویزی برای تلآویو و حامیان غربی آن به منظور توجیه حمایتها از اقدامات جنایتکارانه صهیونیستها بوده است.
این در حالی است که نسلکشی غزه و جنایتها علیه لبنان همچون آیینه، ذهنیت استعماری و برتریطلبی ایدئولوژی صهیونیسم در کابینه «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر این رژیم را به تصویر میکشد.
لابی موسوم به صهیونیستی که مرکز عملیات بینالمللی آن در آمریکا بوده و قدرت آن از راهروهای کاخ سفید و کنگره ایالات متحده میگذرد، در آمریکای لاتین نیز حضور دارد؛ این لابی هر چند با قدرت نفوذ کمتری در این منطقه حضور دارد، اما به هیچ عنوان قابل چشمپوشی نیست.
در بیش از یکسال گذشته شماری از قاطعترین موضعگیریها علیه اسرائیل و در حمایت از فلسطین را از سوی برخی کشورهای آمریکای لاتین شاهد بودهایم و سابقه سیاه تاریخی این رژیم در دوران دیکتاتوریهای نظامی در این منطقه و قدرت گرفتن رهبران راست افراطیِ حامی اسرائیل همچون «خاویر میلِی» در آرژانتین، از جمله دلایلی است که ضرورت بررسی میزان نفوذ و قدرت لابی صهیونیسم در آمریکای لاتین را برجسته میکند.
به منظور تحلیل و تامل در این موضوع، ایرنا با «مارتین مارتینِیی» (Martín Martinelli) مورخ آرژانتینی و دکترای علوم اجتماعی از دانشگاه ملی لوخان (Universidad Nacional de Luján) آرژانتین گفتوگو کرده است. وی نویسنده کتاب «فلسطین (و اسرائیل) بین انتفاضهها، انقلابها و مقاومتها» منتشر شده در سال ۲۰۲۲ در آرژانتین و در سال ۲۰۲۳ در اسپانیا است.
تعریف شما از صهیونیسم چیست و نفوذ لابی صهیونیستی در آمریکای لاتین را در مقایسه با آمریکای شمالی چگونه ارزیابی میکنید؟
یهودیت، دینی است که از جهتگیریهای مختلف درون آن تشکیل شده است و پیروان آن مانند سایر ادیان، در بسیاری از کشورها پراکنده هستند. این در تضاد با جنبش سیاسی صهیونیستی است که «ایدئولوژی تصاحب استعماری در پوشش هزاره» است. صهیونیسم ابتدا توسط یهودیان در کشورهای مختلف اروپایی ترویج شد. برای یافتن اولین ایدئولوگهای صهیونیسم باید به نیمه دوم قرن نوزدهم به ویژه در دهههای پایانی رجوع کنیم. هدف از صهیونیسم، ایجاد دولتی با ناسیونالیسم قومی همراه با نوعی استعمار اروپایی فرادریایی بود. علاوه بر این، صهیونیسم به دنبال هویت یهودی، مذهبی و تا حدی فرهنگی بود تا در یک هویت ملی مدرن یهودی ادغام شود؛ اگر چه از یک کشور مبدا واحد، زبان، فرهنگ، آداب و رسوم مشترک برخوردار نباشند.
«صهیونیسم، ایدئولوژی تصاحب استعماری در پوشش هزاره است؛ در این معنا، کارزار برای ایجاد دولتی یهودی در فلسطین، با هزارهگرایی مسیحی و استعمار اروپای قرن نوزدهم مرتبط است» در سال ۱۸۹۶، «تئودور هرتزل» روزنامهنگار اتریش-مجارستانی، کتاب «دولت یهود» را منتشر کرد که در آن ایده «تاسیس مجدد» دولت یهود را به عنوان راه حلی برای «مشکل یهودیان» در اروپا و ضدیت با یهودیت مطرح کرد. هدف از این پروژه، حفاظت از یک قلعه «سفید» (غربی) در دنیای «سیاه» (عربی) ادعایی بود. این پروژه پیامدهایی مانند ترس از پیشی گرفتن از نظر جمعیتی، نژادپرستی و همچنین دوگانگی بین غربی و شرقی یا اسلامی را به عنوان نقطه مقابل منفی آنها به همراه داشت.
صهیونیسم، یهودیت را هرچند نه به طور کامل، سکولاریزه و ملی کرد. علاقه اصلی این پروژه، زمین بود و طبق نسخه خود و نسخه انگلیسی، استعمار شهرکنشینی را اعمال کرد. برای ایجاد یک دولت یهودی، نیاز به ایجاد زیرساخت داشت. تا سال ۱۹۱۸ و پس از آن با اشغال فلسطین توسط بریتانیا، آنها برای فرار از تاریخ آزار و اذیت و کشتار در غرب در نظر داشتند یک کشور یهودی در آنجا ایجاد کنند؛ در شرایطی که جذب خود را در جوامع کشورهای اروپایی که در آن ساکن بودند غیرممکن می دانستند.
آنها ادعا کردند که سرزمینهای اشغالی، «وطن باستانی» آنهاست. به این دلایل، کارزار برای ایجاد دولتی در فلسطین با هزارهگرایی مسیحی (یکی از مفاهیم و آموزه های مرتبط با فرجام شناسی و موعودباوری مسیحی، مفهوم «هزاره» است که ریشه در کتاب مقدس دارد. این آموزه، گرچه در ادیان دیگری چون زرتشت هم نظایری دارد، در مسیحیت، هزاره گرایی در فضای آموزه کتاب مقدسی بازگشت نهایی مسیح معنا مییابد.) و استعمار اروپای قرن نوزدهم مرتبط است.
در روایت ناسیونالیستی اسرائیل، یک جامعه مذهبی به یک جامعه سیاسی تبدیل شد، از گروههایی که در سراسر جهان پراکنده بودند و گروهی که با دین و پیوندهای خونی تعریف میشد، به دولت (رژیم) اسرائیل تبدیل شد. آنها سعی کردند آن را به عنوان یک موجودیت همگن در حال حرکت در طول زمان، از هزارههای پیش تا امروز، معرفی کنند.
ماهیت رژیم اسرائیل با اصل «بازگشت یهودیان و جلوگیری از بازگشت فلسطینیان» شناسایی میشود. صهیونیسم شامل گرایشهای متنوع و حتی متناقض، از ملیگراها گرفته تا لیبرالها و سوسیالیستها است، اما اکثریت به تز سرزمینگرایی، مرتبط با ایجاد یک دولت-ملت یهودی که دولت (رژیم) اسرائیل خواهد بود، پایبند هستند.
صهیونیسم در آمریکای لاتین بهعنوان ابزاری برای اعمال سلطه آمریکا و ایجاد شکاف در وحدت احتمالی آمریکای لاتین، منطقهای که آمریکا آن را «حیاط خلوت» خود میداند، استفاده میشود.
وی افزود: نظامیگری، تجارت و ایدئولوژی صهیونیسم پایههای روابط با دولتهای دست راستی آمریکای لاتین است.
«صهیونیسم در آمریکای لاتین بهعنوان ابزاری برای اعمال سلطه آمریکا و ایجاد شکاف در وحدت احتمالی آمریکای لاتین، منطقهای که آمریکا آن را «حیاط خلوت» خود میداند، استفاده میشود» صهیونیستها در حال حاضر، با حمایت از دولتهای راست افراطی، قصد دارند از افزایش نفوذ چین، روسیه و بریکس جلوگیری کنند.
لابی صهیونیستی در آمریکای لاتین، در چه حوزههایی بیشتر قدرت دارد؟ صهیونیسم از ابزار رسانه چگونه برای تفهیم سیاست های خود در آمریکای لاتین استفاده میکند؟
بیشترین زمینههای نفوذ، سیاست، تجارت از جمله سلاح و فناوری امنیتی، حوزه دانشگاهی و رسانهها و تولیدات محصولات فرهنگی همچون فیلمها، هرچند به شیوهای ظریفتر را در بر میگیرد.
صهیونیسم در آمریکای لاتین عنصر جداییناپذیر دکترین مونرو ایالات متحده را تشکیل میدهد؛ یعنی تلاش برای تسلط بر «آمریکا (قاره) برای آمریکاییها (آمریکایی های ایالات متحده)» و با در نظر گرفتن مرکز و جنوب این قاره، به شکلی تحقیرآمیز به عنوان «حیاط خلوت» آنها.
آمریکا از سال ۱۸۲۳ و از زمان ریاست جمهوری «جیمز مونرو» دستورالعمل سیاست خارجی موسوم به دکترین مونرو را با هدف جلوگیری از نفوذ قدرتهای اروپایی در قاره آمریکا راهاندازی کرد. به موجب این دکترین، آمریکا در طول قرن نوزدهم و بیستم، تلاش مستمری برای تضمین هژمونی خود در چارچوب اقدامات مداخلهگرایانه در سایر کشورهای این منطقه انجام داد.
رسانهها در مورد سیاستهای اسرائیل، بهویژه در منطقه، دوگانگی دارند. آنها آنچه را که رسانههای جریان اصلی پخش میکنند، تکرار میکنند و تنها یک طرف وقایع را نشان میدهند و بنابراین مسئولیتهای ارتش اسرائیل را در درگیریهایی که در آن غوطهور است، پنهان میکنند.
آمیختگی سیاستهای آمریکا و اسرائیل برای منطقه خاورمیانه، غرب آسیا، نشان میدهد رژیم اسرائیل، شریک و ستونی برای تحقق اهداف قدرت واشنگتن در تلاش برای تسلط بر منطقه آمریکای لاتین در مجاورت رقبای بزرگ سیستمی و جهانی خود است؛ جایی که درصد قابل توجهی از هیدروکربنها در سطح جهان از آن عبور میکنند و از آنجا استخراج میشوند.
ارتباط کلیسای انجیلی با جریان راست افراطی حامی صهیونیسم چیست و این رویه در آمریکای لاتین در چه وضعیتی قرار دارد؟
در آمریکای لاتین، کلیسای انجیلی به عنوان یک پل در پیوند با صهیونیسم عمل میکند و نقش پوششی و حمایتی از اسرائیل را دارد.
این پیوند در برزیل بسیار تقویت شد، جایی که جریان ارتباطی بین انجیلیها و راست افراطی وجود دارد. در دوران ریاست جمهوری «ژائیر بولسونارو» (رئیسجمهوری سابق برزیل)، روابط صهیونیسم و انجیلیها در اوج خود قرار داشت. این روابط باید به عنوان یک موضوع سیاسی تعبیر شود؛ در کشوری که نفوذ زیادی بر بقیه منطقه و وزن مشخصی در سطح جهانی دارد و همچنین عضو بریکس به عنوان یکی از گروههایی است که شکل یا گونه متفاوتی از روابط بینالمللی را ترویج میکند.
پیروزی «دونالد ترامپ» در آمریکا و حضور رهبران راست افراطی همچون «خاویر میلی» در آرژانتین چه تاثیری بر نفوذ لابی صهیونیستی در این منطقه میتواند داشته باشد؟
پیروزی ترامپ به معنای سیاست مداخله بیشتر در آمریکای لاتین، یعنی افزایش مداخله و کنترل بر منطقه است. این امر قدرت نفوذ لابی را در ایالات متحده به دلیل نزدیکی با رئیسجمهوری آینده افزایش میدهد.
این احتمال وجود دارد که ترامپ تلاش کند از سیاستهای اسرائیل حمایت بیشتری کند، اما این پرسش مطرح است که با توجه به مواضع وی در برابر ایران، هر گونه تلاش برای توقف و یا ادامه جنگ اسرائیل در خاورمیانه را از چه راهی انجام دهد.
«پیروزی ترامپ به معنای سیاست مداخله بیشتر در آمریکای لاتین و افزایش قدرت و نفوذ لابی صهیونیستی در این منطقه است» میلی در کارزار انتخاباتی خود اعلام کرد که متحدان اصلی او ایالات متحده و اسرائیل خواهند بود، به همین دلیل است که آنها سعی میکنند موضوعاتی مانند دلاری شدن اقتصاد و دیگر مسائل کلیدی در آرژانتین مانند درگیری با انگلیس بر سر جزایر مالویناس و بدهی و مذاکرات با «صندوق بینالمللی پول» را برای تسلط بر تمام عرصه سیاست داخلی آرژانتین ترویج کنند.
موضع خاویر میلِی، یک موضع ایدئولوژیک در حمایت از نتانیاهو از جناح راست افراطی است و نشاندهنده تلاش برای فاصله گرفتن از بریکس است؛ فاصله گرفتن از بریکس که یکی از اعضای آن، آفریقای جنوبی است که پرونده شکایت از نسلکشی اسرائیل در غزه را باز کرده است.
روند فعلی اقدامات و جنایتهای رژیم صهیونیستی در خاورمیانه و فلسطین و موضعگیری کشورهای آمریکای لاتین در برابر این تحولات را چطور ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که تحت یک دستگاه جنگی توسعهیافته و سیستماتیک با روند گسترش مداوم درگیری مواجهیم و آمریکایی که آخرین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد برای آتشبس در غزه را وتو کرد؛ ۱۴ کشور به آن رای مثبت دادند و ایالات متحده مخالف بود.
حذف بومیان فلسطینی یا اخراج آنها از طریق استعمار و رعایت نکردن قطعنامههای بینالمللی نشاندهنده مشروعیتی است که قدرتهای غربی به این رژیم میدهند. روندی که حتی خللی در روابط تجاری و دیپلماتیک اسرائیل با کشورهای مختلف منطقه ایجاد نکرده است؛ زمان نشان خواهد داد که آیا نسلکشی کنونی، این روابط را تحت تاثیر قرار خواهد داد یا خیر؛ همانطور که در مورد ترکیه اتفاق میافتد.
ما با وضعیت استثنایی تشدید خشونتها، نبود درگیری متقارن و نابرابری تکنولوژیکی و افزایش غیرعادی در اشکال خشونت مواجه هستیم. گلوله باران مستقیم باعث خسارتها، کشتهها و زخمیها شده است. اسرائیل از ورود آب، دارو، غذا و لوازم بهداشتی و حتی صابون به نوار غزه جلوگیری میکند؛ ۹۰ درصد از جمعیت غزه چندین بار مجبور به جابجایی شدهاند و به طور بالقوه در معرض مرگ بر اثر بمبارانها قرار دارند.
در فهرست حوادثی که تاکنون در غزه رخ داده است، مسدود کردن و جلوگیری از هرگونه کمکهای بشردوستانه با سانسور و جلوگیری از ورود خبرنگاران نیز وجود دارد.
در شرایطی که گروههای منطقه به دلیل مقاومت در برابر اسرائیل، متهم به تروریست بودن هستند، اسرائیل به دنبال حذف فلسطین و فلسطینیها از نوار غزه و حفظ شهرکنشینان است؛ آنها میخواهند کرانه باختری را تحت سلطه خود درآورده و بخش بیشتری از سرزمینهای فلسطین را در انحصار خود درآورند.
«سیاست جنگافروزانه آمریکا در خاورمیانه، تلاش برای بازگرداندن هژمونی رو به زوال این کشور است و رئیسجمهوری آرژانتین حامی سرسخت آن است»
نگرش دولتها و مطبوعات هژمونیک غربی همچنان در تلاش برای پنهان کردن جنایتهایی هستند که ارتش اسرائیل انجام میدهد؛ و یا توجیه جنایتهای اسرائیل با استدلالها و لفاظیهایی که به دنبال مقصر جلوه دادن حماس است. رسانههای غربی، پسزمینه تاریخی و اخیر مردم غزه را که اکثریت آنها، فرزندان آوارگان درگیریهای قبلی در این منطقه هستند را انعکاس نمیدهند.
مواضع دولتها در آمریکای لاتین بسته به سطح ارتباط با ایالات متحده متفاوت بوده است. به عنوان نمونه مواضع انتقادیتری را از سوی «گوستاوو پترو» رئیسجمهوری کلمبیا و «لولا داسیلوا» در برزیل شاهد بودهایم.
از سوی دیگر، موضع میلِی در آرژانتین است که به دنبال نشان دادن حمایت نامحدود از هرگونه سیاستی است که توسط ایالات متحده یا اسرائیل انجام میشود؛ در این مورد افزایش جنگافروزی. سیاست جنگافروزانه آمریکای شمالی را باید در چارچوب تلاش این کشور برای بازگرداندن هژمونی رو به زوال خود در مواجهه با قدرتهای نوظهور جدید ارزیابی کرد.
نظر شما