«مجنون» مرا دیوانه کرد+ فیلم

تهران- ایرنا- برادر شهید قرآنی «احمدرضا صابر» شعر خود را تقدیم همه عاشقان بی‌نشان جزایر مجنون کرد و گفت: داغ مجنون از برای احمدم؛ داغ خوشخویی مرا دیوانه کرد.

سومین بخش از دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهید احمدرضا صابری بیشتر به شب شعر شبیه است تا سخن گفتن از ویژگی های شهیدی که در چهارم تیر سال ۶۷ در مجنون گم شد؛ همان جزیره ای که هم مجنون بود و هم بسیاری از رزمندگان دوران دفاع مقدس را مجنون کرد. اینگونه نقل شده که یک میدان نفتی در سال ۱۳۵۴ در این منطقه کشف شد و نام آن را مجنون گذاشتند. چرا که به گونه‌ای دیوانه‌وار حجم عظیمی از منابع نفتی را در یک منطقه محدود جغرافیایی در خود جای داده است.

جزایر مجنون در جنوب عراق و در استان بصره قرار گرفته است. دو رود دجله و فرات در نزدیکی این منطقه به هم می‌پیوندند و سرچشمه اروندرود را پدید می‌آورند. این منطقه از آن جهت جزیره خوانده می‌شود که در میان رودخانه‌ها و کانال‌های آب محصور است. جزایر مجنون از دو قسمت شمالی و جنوبی تشکیل شده که در مجموع ۲۰۰ کیلومتر مربع وسعت دارد. فاصله این جزایر از شهرک القرنه عراق ۱۵ کیلومتر است و بزرگراه بصره العماره، یکی از گلوگاه‌های عراق، از غرب آن می‌گذرد. شهر هویزه در شمال‌شرقی آن واقع است و مرز ایران از آب‌های هور می‌گذرد.

«مجنون» مرا دیوانه کرد+ فیلم

عراق پنج سال قبل از راه اندازی جنگ تحمیلی به‌خاطر وجود همین ذخایر نفتی، هم این منطقه را خشک کرد و هم تاسیسات نفتی ساخت که با آغاز جنگ این طرح ها متوقف شد. رزمندگان اسلام در سال ۶۲ با اجرای عملیات خیبر جزایر مجنون را از عراق گرفتند و بر بزرگراه العماره مسلط شدند. این جزایر تا سال پایانی جنگ در دست نیروهای ایرانی باقی ماند ولی پس از نبرد دوم فاو که منجر به پس گرفتن جزیره فاو شد، عراق در تیر سال ۱۳۶۷ با صدها تانک و آتش سنگین به این جزایر حمله کرد و یکی از بزرگ‌ترین گلوله‌باران‌های تاریخ با استفاده از جنگ‌افزارهای شیمیایی به ویژه گاز خردل آغاز شد.

شاید تعداد شهدای مجنون به صورت دقیق مشخص نباشد ولی مردان بزرگی در این جزایر همچون لیلی به مجنون رسیدند که در بین آنها نام سردارانی همچون علی هاشمی می درخشد؛ همان فرمانده ای که به سردار هور معروف بود و عملیات خیبر و بدر را طراحی کرد و در سال ۶۷ به شهادت رسید ولی پیکرش ۲۲ سال در جزیره مجنون ماند تا این که در سال ۸۹ شناسایی شد یا سردارانی همچون حمید باکری که هنوز پیکرش در مجنون باقی مانده است یا محمدابراهیم همت و دیگر شهدایی که گمنام به مجنون خود رسیدند.

سیدمرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم چه زیبا در وصف مجنون گفت «داستان مقاومت سپاه اسلام در جزایر مجنون حماسه ای است که بیان آن هرگز اینچنین میسر نیست و قلب امانتدار تاریخ باید آن را برای نسل های آینده حفظ کند تا لحظه لحظه این مقاومت ها محرک جنبش ها و نهضت های تازه ای شود که علیه ظلم و جور صورت می گیرد».

روایت محمدحسین حسینی یکتا معروف به حاج حسین یکتا در کتاب مربع های قرمز هم خواندنی است که می گوید «هنوزم که هنوز است عملیات خیبر و نبرد مجنون، دل رزمندگان را می سوزاند. پای صحبت بچه های هر لشکری بنشینی آن قدر گفتنی از این عملیات دارد، آنقدر شهادت و مظلومیت دیده و دلش سوخته که آن قدر می گوید تا دست آخر هم خودش گریه کند. هم اشک تو را دربیاورد.» (صفحه ۱۹۳)

از حمیدرضا صابر برادر شهید احمدرضا صابر نوشتیم که می گوید اگر شعری می سراید، خودش کاره ای نیست و گویا از زبان برادر شهیدش اشعاری را می گوید. این برادر شهید که فوق تخصص چشم دارد، گویی با چشم دل می بیند که چگونه برادرش اشعار را شرحه شرحه بر دل او می نهد و بر زبانش جاری می کند.

«مجنون» مرا دیوانه کرد+ فیلم

دکتر صابر در دیدار جامعه قرآنی به یاد مجنون و برادرش و همه عاشقان بی نشان و یارانی که از مجنون پرواز کردند، بیت هایی را خواند و اینگونه از داغ مجنون گفت:

چشم مستش جام می لبریز کرد؛ ساقی از سویی مرا دیوانه کرد

شیوه رندان طریق عاشقی است؛ چشمک حوری مرا دیوانه کرد

صابران! ساقی ما غوغا نمود؛ چشمه کوری مرا دیوانه کرد

داغ مجنون از برای احمدم؛ داغ خوشخویی مرا دیوانه کرد

صابران! با صبر تدبیر کنید؛ مست پررویی مرا دیوانه کرد

این برادر شهید که گاهی شعرهای خود را بدون اسم به خوانندگان می دهد تا با صدایی زیبا بخوانند، یادی از مرحوم افشین یداللهی کرد و شعر «در آغوش سحر» را تقدیم حاضران کرد و گفت: با تو هستم ای دل، ای که خوشبختی من می خواهی، ای که لذت همه خواهش تو، ای که شادی همه غایت تو، ای که راهت همه دغدغه ات...

«مجنون» مرا دیوانه کرد+ فیلم

وی که تاکنون سه جلد از کتاب های شعرش منتشر شده اینگونه گفت:

صابری شب در دل گلزار شد؛ عطر شب بویی مرا دیوانه کرد

ای صبا آن موی گیسویش کجاست؛ تار گیسویی مرا دیوانه کرد

نور چشمش چشم من را باز کرد؛ چشم پرنوری مرا دیوانه کرد

چون قلم بر چهره نازش کشید؛ کلک همسویی مرا دیوانه کرد

مروری بر شعرهای این برادر شهید از حوصله این گزارش خارج است و به این شعرش بسنده می کنیم که «بوی دلتنگی صابر این است که بگویم شعری، بنوازم سازی، بستانم قلمی تا کشم ناز فراز چشمی، تا کند سحر مرا چشم تری، تا فرو ریزد دل، تا فرود آید اشک، بستایم عشقی، بسرایم نظمی...

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha