جایگاه "خاورمیانه بزرک" درراهبرد نظامی آمریکا (بخش 4)
#
تهران، خبرگزاری جمهوری اسلامی 22/03/84
... همانطورکه از عنوان "توازن بخش قدرت بین قاره ای" برمی آید، آمریکا
در این مدت به طورمستمر در موازنه قدرت جهانی مشارکت نداشت، در عوض فقط
به عنوان آخرین چاره ازحضور خود استفاده می کرد یعنی فقط وقتی که مشخص
می شد حضور آن برای حفظ یا بازگرداندن موازنه قوا در اروپا یا آسیا ضروری
است، اقدام به مداخله می کرد.
در اولین جنک جهانی، ایالات متحده آمریکا سه سال پس از شروع درگیریها
وارد جنک شد و بعد از جنک نیز نیروهای آمریکایی به کشور خود بازگشتند و
آمریکا نپذیرفت که در ترتیبات امنیتی جمعی جدید مشارکت کند حتی وقتی که
تهدید آلمان در مورد سیطره بر اروپا حتمی شد، باز هم این امر تداوم داشت.
در جنک جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا وقتی وارد صحنه شد که آلمان
اروپا را تسخیر و ژاپن تمام مناطق چین را اشغال و به مواضع آمریکائیان
در اقیانوس آرام حمله کرده بود.
ایالات متحده آمریکا بعد از آنکه از سوی ژاپن مورد حمله قرار گرفت و
آلمان به این کشور اعلان جنک داد، در سطح وسیع در اروپا، آسیا و آفریقا
مداخله کرد تا قدرتهای محور را شکست دهد و موازنه قوا را در اروپا و شرق
آسیا به حالت اول برگرداند.
واشنگتن بعد از انجام این عمل به قدرت برتر این دو منطقه تبدیل شد
و به زودی توجه خود را به جای موازنه قدرت منطقه ای به تقویت موازنه قدرت
جهانی معطوف ساخت.
دومین جنک جهانی از لحاظ جغرافیای سیاسی به تهدید موازنه قوا در سطح
جهانی خاتمه نداد بلکه تنها یک هژمونی بالقوه اوراسیایی (آلمان هیتلری با
امپراطوری ژاپن ) را بایک هژمون دیگر (اتحاد جماهیرشوروی ) جایگزین ساخت.
حتی قبل از پایان جنک برخی از صاحبنظران آمریکایی معتقد بودند که
ایالات متحده این بار نمی تواند به وضعیت انزواگرایانه خود برگردد و اجازه
دهد تا حوادث آتی اروپا و آسیا بدون مداخله آمریکا شکل بگیرد.
بهرحال دولت ترومن در واکنش به تهدید اتحاد جماهیر شوروی نسبت به
ایران، یونان، ترکیه، برلین غربی و دیگر مناطق دنیا، سیاست تحدید نفوذ را
اتخاذ کرد که تا دهه 1980 به عنوان دکترین اصلی امنیت ملی ایالات متحده
آمریکا باقی ماند.
یکی از نظریه پردازان اصلی سیاست تحدید نفوذ در آن زمان، "جرج اف
کنان" رئیس گروه طراحی و برنامه ریزی سیاست خارجی آمریکا بود.
مقاله وی در مجله سیاست خارجی با عنوان "منابع رفتارشوروی" (که در
سال 1947 و با نام مستعارایکس ) به چاپ رسید، تاثیرفوق العاده و طولانی مدتی
بر عملکرد دولتمردان آمریکایی داشت.
سیاست تحدید نفوذ در مقابل اقدامهای مداخله جویانه اتحاد جماهیر
شوروی در شمال ایران و تنگه های (بسفر و داردانل ) به شکل طرح مارشال،
دکترین ترومن، پل هوایی برلین و شکل گیری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی
(ناتو) ظاهر گشت و ایالات متحده آمریکا را متعهد ساخت به دفاع نظامی از
اروپای غربی بپردازد.
بر اساس منشور این سازمان، نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا در
اروپا مستقر شدند تا در برابر حمله احتمالی شوروی از اروپا دفاع کنند.
سیاستهای "رونالد ریگان" از جمله کمک به مبارزان ضدکمونیست در
افغانستان، نیکاراگوئه و دیگر نقاط جهان، حمایت از گروهها و جنبشهای
مخالف در اروپای شرقی، براندازی دولت کمونیست در گرانادا، ارائه ندادن
فناوریهای مفید و کارآمد نظامی به اتحاد جماهیر شوروی، تقویت نظامی و تلاش
به منظور بهره گیری از حلقه های ضعف اقتصادی شوروی را باید در بستر این
راهبرد کلی نگریست.
سیاست پایان جنک سرد ضرورت ایجاد دکترین جدید به منظور برآوردن
نیازمندیهای متغیر امنیت ملی ایالات متحده آمریکارا بیشترساخت.
دولت "بیل کلینتون" بدون آنکه بارقیب جدی مواجه باشد به تقویت تجارت،
گسترش روابط اقتصادی با کشورهای دیگر، تلاشهایی در جهت مقابله با گسترش
سلاحهای هسته ای، مداخله های بشردوستانه و چندجانبه گرایی پرداخت.
این دهه که شامل صلح نسبی و پیشرفت ایالات متحده آمریکا بود، یک
دکترین امنیت ملی فراگیر را که بر پروسه و جریان سیاستگذاری حاکم باشد،
به وجود نیاورد.
اقدامات دهشت افکنانه یازدهم سپتامبر همه جریانهای یادشده را تغییر
داد. دولت جرج بوش در پاسخ به این اقدامها و اطلاعات سری در مورد دستیابی
برخی کشورها به سلاحهای کشتارجمعی، دکترین امنیت ملی جدیدی را به کار گرفت
که "پیشگیری یا پیشدستی" نام دارد.
جرج بوش این دکترین جدید را یک سال پس از حمله های یازدهم سپتامبر
2001 و در قالب سندی با عنوان "راهبرد امنیت ملی ایالات متحده" تدوین و
ارایه کرد.
این راهبرد جدید شامل مبارزه طولانی مدت و پیچیده علیه دهشت افکنی
جهانی و دولتهایی است که از آن حمایت می کنند یا به دهشت افکنان پناه می-
دهند.
بر پایه این دکترین آنچه که مایه بیشترین نگرانی است، دولتهای سرکش
هستند که به دنبال دستیابی به سلاح کشتارجمعی می باشند. مبارزه ایالات
متحده آمریکا علیه رژیم طالبان در افغانستان به عنوان بخشی از این راهبرد
جدید محسوب می شود.
این جنک در واکنش به حملات 11 سپتامبر صورت گرفت، حملات نیروهای
ائتلاف به عراق در سال 2003 اولین تجلی از دکترین پیشدستی محسوب می شود.
دولت جرج بوش در راستای توجیه حمله خود به عراق، به ارتباط صدام و
حمایت وی از اقدامات دهشت افکن و برنامه های سلاح هسته ای، شیمیایی و بیو-
لوژیکی آن اشاره کرد.
بنابراین دکترین امنیت ملی ایالات متحده آمریکا در این 227 سال از بی-
طرفی و انزواگرایی نه چندان مسلحانه، به اقدام یکجانبه نظامی پیشدستانه
علیه هر نقطه ای در جهان تبدیل شده است.
این تحول در سیاستگذاری و دکترین های آمریکا بیانگر توسعه و افزایش
قدرت ایالات متحده آمریکا، کوچک شدن جغرافیای سیاسی جهان و ماهیت تهدید-
هایی است که واشنگتن با آنها روبرو است.
دولت بوش به علت بزرک جلوه دادن تهدید عراق برای امنیت ملی ایالات
متحده آمریکا قبل از جنک و ناکامی در پیش بینی وطراحی برای مقابله با
مشکلات پس از اشغال و اداره عراق به شدت مورد انتقاد است.
از سوی دیگر احتمال بکارگیری دکترین پیشدستی برای دیگر کشورها از
جمله کره شمالی (که آمریکا ادعا می کند دارای سلاح کشتارجمعی هستند یا به
دنبال دستیابی به اینگونه سلاحهامی باشند و از گروه های دهشت افکن حمایت
می کنند) از دید بسیاری از صاحبنظران نگران کننده است.
بررسی تغییر و تحول دکترین های امنیت ملی آمریکا نشان می دهد که
سیاستگذاران این کشور به طور مکرر نسبت به تهدیدها و چالشهای آتی علیه
امنیت ملی، با استفاده از دکترینهای آینده نگر و طولانی مدت، اما در عین
حال عملی پاسخ داده و در راستای منافع ملی کشور خود اقدام کرده اند.
ادامه دارد ...
سیام 1554-1878ـ1415