اگر در این سالها به مهاباد سفر کرده باشید، در ورودی این شهر از سمت ارومیه، ماکت یک هواپیمای جنگی «فانتوم» به همراه سردیس سرلشکر شهید خلبان «خالد حیدری» از دور نمایان میشود که بلوار و فضای سبز وسط آن هم به نام این شهید بزرگ مزین شدهاست.
این هواپیما، در واقع از نسل همان هواپیماهایی است که خلبان شهید «خالد حیدری» و همرزمانش در عملیات «آلفارد» با آن مواضع نیروهای بعث را در عمق خاک عراق بمباران کردند و هنگام بازگشت از عملیات مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و در رودخانه دجله افتاد.
بیش از ۲ ساعت از حمله رژیم بعثی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به خاک ایران و بمباران سنگین نقاط راهبردی کشورمان نگذشته بود که ۲ گروه پروازی از تیزپروازان ارتش جمهوری اسلامی، ۲ پایگاه اصلی هوایی عراق به نامهای «شعیبه» و «کوت» را بمباران کرد.
در این عملیات غرورآفرین، سرلشکر خلبان «خالد حیدری» به همراه همرزمش خلبان «محمد صالحی» به درجه رفیع شهادت نایل شدند و نخستین شهیدان خلبان دفاع مقدس لقب گرفتند.
روایتها در مورد نحوه شهادت شهید خلبان «خالد حیدری» متفاوت و ناخوشایند است اما پیکر مطهر این شهید بزرگوار سرانجام پس از سالها در دیار غربت در سال ۱۳۹۱ توسط گروه تفحص پیدا شد و برای همیشه در زادگاهش مهاباد آرام گرفت.
اینک مزار این شهید سرافراز میهنمان که ورودی شهر شهیدپرور مهاباد را مزین کرده، به نماد انقلابی بودن مهابادیها و محلی برای تجدید پیمان دوباره مردم این شهر با آرمانهای انقلاب اسلامی تبدیل شده است.
زندگی و مراسم بیآلایش و ساده شهید «خالد حیدری»
برادر کوچک شهید حیدری در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: آیین و مراسم ازدواج شهید حیدری در سال ۱۳۵۸ در فضای کاملا ساده و بیآلایش و بدور از هرگونه تجملات امروزی در منزل پدریمان برگزار شد.
سلیمان حیدری افزود: طبق رسوم آن دوران مراسم عروسی ۲ تا سه روز طول میکشید و تمامی اقوام نسبی و سببی در مراسم حاضر میشدند اما در این مراسم با توجه به شرایط منطقه از نیروی هوایی کسی حضور نداشت.
۲ فروند هواپیماهای شکاری نیروی هوایی ارتش در آسمان مهاباد ظاهر شد و بعد از اجرای یک عملیات چرخشی عروسی را به همکارشان تبریک گفتندوی اضافه کرد: در روز آخر مراسم که اتفاقا" پنجشنبه بود، در ساعت ۱۶ و ۱۵ دقیقه عصر ناگهان غرش ۲ فروند هواپیماهای شکاری نیروی هوایی ارتش در آسمان مهاباد ظاهر شد و بعد از اجرای یک عملیات چرخشی که در اصطلاح هوایی «رولزدن» میگویند، مراسم عروسی را به همکارشان تبریک گفتند.
وی اظهار داشت: هر چند مشاهده هواپیماهای شکاری باعث نگرانی میهمانان و حتی مردم شهر شده بود اما شهید «خالد» که موضوع را فهمید، از مشاهده همکارانش در آسمان مهاباد ابراز شادمانی کرد و این زیباترین خاطره من از برادر شهیدم است.
وی گفت: خانواده ما شامل پنج خواهر و پنج برادر بودیم و «شهید خالد» فرزند چهارم خانواده و در بین برادران بزرگترین برادر بود و به همین خاطر همیشه و در بسیاری از کارها از وی الگو میگرفتیم.
شهید حیدری آماده جانفشانی در راه وطن بود
برادر دیگر سرلشکر شهید خلبان «خالد حیدری» نیز گفت: شهید «خالد» دوران سربازی را در نیروی هوایی سپری کرده بود و پس از آن وارد نیروی هوایی شد و دوره تخصصی و تکمیلی پرواز با هواپیمای جنگی را در آمریکا با موفقیت به پایان رساند.
«شهید خالد حیدری » ماندن در آمریکا را قبول نکرد و خدمت در وطن برای وی از هر چیز دیگری با ارزشتر بود
ایرج حیدری اضافه کرد: پس از پایان دورههای تخصصی به وی پیشنهاد ماندن در آمریکا با حقوق چندین برابر داده شده بود اما «شهید خالد» قبول نکرده و خدمت در وطن برای وی از هر چیز دیگری با ارزشتر بود.
وی افزود: شهید خالد که در پایگاه هوایی «نوژه» همدان خدمت میکرد، بارها در میان همکاران و همرزمان خود گفته بود که اگر دشمنی به کشور تجاوز کند همیشه آماده جانفشانی و شهادت در راه وطن است.
وی در ادامه با اشاره به روز واقعه شهادت نیز گفت: شهید حیدری در آن زمان دارای نوزاد دختر ۲ ماههای بود و میخواست دیداری با خانوادهاش در مهاباد داشته باشد ولی با توجه به لغو تمام مرخصیها به خاطر احتمال شروع حمله عراق به ایران، فرمانده وی با مامویت کوتاه مدت وی موافقت کرده بود.
وی اظهار داشت: شهید خالد در آن روز ماموریت خروج از پایگاه هوایی و سفر به مهاباد داشت اما پس از شروع حمله عراق و فراخوان نیروهای نظامی به پایگاه هوایی برگشت و خود را برای جانفشانی در راه وطن آماده کرد.
وی اضافه کرد: وی در جواب یکی از فرماندهانش که خواسته بود، شهید خالد خانوادهاش را از مهاباد به همدان منتقل کند، گفته بود که تمام مردم مهاباد خانواده من هستند و امکان انتقال مردم یک شهر وجود ندارد.
به خود میبالم که فرزند یک قهرمانم
فرزند سرلشکر خلبان شهید «خالد حیدری» گفت: اگرچه سایه مهر و محبت پدر شهیدم برسر من کمرنگ بود اما آفتاب افتخاراتش که تمام ایران اسلامی را فراگرفتهاست، موجب شد تا به خود ببالم که نامم به نام قهرمانی همچون «خالد حیدری» مزین است و فرزند یک قهرمانم.
زمان شهادت پدرم من ۲ ماهه بودم و هیچ خاطرهای از این شهید بزرگوار ندارم و ذهنیت من از شهید «خالد» بر اساس بازگویی خاطره توسط اطرافیان شکل گرفت
«طلا حیدری» گفت: زمانی که پدرم به شهادت رسید من ۲ ماهه بودم و تنها خاطره من از پدرم عکسها، یادگارها و خاطرههایی است که از زبان مادر و اطرافیانم در این مدت بازگو شد و من با این خاطرهها هر لحظه به یاد پدرم زندگی کردم و همواره منتظر بودم که برگردد.
وی اظهار داشت: زمانی که خبر رسید که پیکر مطهر پدرم تفحص شده و قرار است که به وطن بازگردانده شود یکی از شیرینترین لحظات زندگیم بود زیرا پس از سالها انتظار میتوانستم پدرم را ببینم و بویش را احساس کنم.
وی افزود: زمانی که در مرز شلمچه در انتظار ورود پیکر تفحص شده پدرم بودم چشمهایم را بستم تا حضور پدرم را در کنار خود احساس کنم و بهراستی نیز حضور وی را با تمام وجودم احساس کردم؛ در آن لحظه احساس کردم پدرم با قامت رعنایش در لباس خلبانی با لبخندهای زیبایش از مرز وارد وطن شد و با قامتهای استوارش به طرف من آمد و دستهای پرمهر و محبتش را بر سرم کشید.
این فرزند شهید گفت: با نزدیک شدن تابوتش به احترام وی جلوی آن به جای پدرم بر خاک وطن بوسه زدم و حس کردم که دیگر سالهای بیقراریام به اتمام رسید، انتظارم به سر آمد و پدرم به منزل بازگشت؛ در این لحظههای شیرین به پدرم گفتم پرستوی عاشق خوش آمدی، خسته نباشی دلاور، سفرت طولانی بود اما پرافتخار، این افتخار مبارکت باد.
وی افزود: زمانی که بر سر تابوت پدرم حاضر شدم گرمای حضور و بودنش را پس از ۳۲ سال احساس کردم و این گرما و احساس بزرگ تاکنون مایه آرامش و صبوری من پس از سالها دوری و فراق از پدر بوده است.
وی در حالی که رو به آسمان کرده بود و چشمانش غرق در اشک و گریه بود، اظهار داشت: «ای ققنوس همیشه جاودان پرواز، اوج گرفتن در آسمان آرزویت بود» به همین خاطر آسمانی شدی و خدایی، همچون نامت خالد جاودانه گشتی.
مهاباد در جنوب آذربایجانغربی واقع است و مردم این شهر ۷۶۸ شهید را تقدیم آرمانهای انقلاب کردهاند.