به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا ناطق نوری درباره سفر به کره شمالی که در اردیبهشت ۱۳۶۸ صورت گرفت، مینویسد: در ادامه سفر چین به همراه آقا [مقام معظم رهبری] که آن زمان هنوز رییس جمهور بودند، به کره شمالی رفتیم.
نگرانی رهبر کره شمالی از سفر هوایی
آقای کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی که او را رهبر بزرگ میخواندند آدم بااحتیاط و عجیبی بود. او هیچ موقع در عمر خود با هواپیما سفر نکرده بود حتی وقتی میخواست به شوروی برود. با قطار رفته بود که هفت روز طول کشیده بود. میگفت: آدم عاقل آن بالا نمیرود تا خود را در اختیار چیزی بگذارد که بعد نتواند خود را جمعوجور کند.
در کره شمالی رسم بر این بود که در فرودگاه به استقبال نیایند. این سؤال پیش آمد که چرا کیم ایل سونگ به استقبال نیامد. همه هیات با ماشینهای بنز ۱۹۰ آلبالویی رنگ به محل اقامت خود رفتند و آقا را هم برای استقبال کیم ایل سونگ به کاخ بردند.
پادگان بزرگ
اگر بخواهیم بگوییم کره شمالی یعنی چه، باید بگویم یعنی یک پادگان بزرگ. همه مردم از زن و مرد و کوچک و بزرگ و سرباز وقتی که مهمان به آنجا میرود با یک فرمان که صادر میشود بهصورت اتوماتیک وارد دستهبندیهایی با گردانهای مشخص میشوند.
همه آنها گل به دست برای پذیرایی استقبال و هلهله میکنند. هر روز در پایتخت این کشور میدیدیم که مردم در پیادهروها و پارکها با لباس نظامی و بهصورت هماهنگ، آموزش تشریفات استقبال و عملیات نظامی میبینند و مانور میکنند.
خط عبور اختصاصی
از دیگر خصوصیات جالب در پایتخت کره شمالی، خیابانهای آن بود. در وسط خیابان دو خط زرد قسمت وسیعی از خیابان را مشخص میکرد. هنگامی که پرسیدیم این خط زرد چیست؟ گفتند این محوطه فقط مختص به حرکت ماشین کیم ایل سونگ است و کسی حق ندارد از این خط خیابان عبور کند. این قسمت بلوار، برآمدگی یا جدول نداشت.
هتل ۱۰۵ طبقه
در پایتخت کره شمالی، ساختمانهای اشرافی کمونیستی قدیمی با درهای بلند، مثل ساختمان هخامنشیها وجود داشت. همچنین هتلی داشتند که میگفتند کیم ایل سونگ رهبر بزرگ فرمودند: هتلی که آمریکا در نیویورک درست کرد و بزرگترین هتل دنیاست چندطبقه است؟ پاسخ داده بودند ۱۰۴ طبقه. کیم دستور داده بود هتل ۱۰۵ طبقهای بزرگتر از این هتل آمریکا بسازند.
بهسرعت هم شروع کردند و این هتل را ساختند. همچنین متروی بسیار پیشرفتهای درست کردند.
سرود «ای شهید»
کرهایها جلسهای در یک سالن نمایش برگزار کردند و ۵ هزار نفر به زبان فارسی سرود «ای شهید» را هماهنگ با دستگاه کر و یک رهبر خواندند. معلوم نیست کرهایها چقدر تمرین کرده بودند، چند ماه و چند سال برای یک چنین روزی که سرود ای شهید را پنج هزار نفر به فارسی بخوانند.
فیلمی عجیب
بعد صحنهای از هنرهای کرهای را نشان دادند که خیلی جالب بود. سه صحنه را مانند تابلوهای دورنما با هم تلفیق میکردند که در یکلحظه احساس میکردیم آدمهای آن فیلم و آن دورنما یکی هستند. فیلم بود ولی یکمرتبه دیدیم که از درون فیلم، آدمها بیرون آمدند و در بین صندلیها راه رفتند. خیلی عجیب درست کرده بودند. اینها با شمع و لاله بیرون میآمدند و باز میرفتند و یکلحظه به ذهن فرد میرسید که اینها همه دورنماها هستند.
سیر تاریخ انقلابشان را از روزی که با آمریکا جنگیدند و عقبافتاده بودند را تا روزی که کیم ایل سونگ کشور را آباد کرده و صنعت و کشاورزی را رونق داده، همه را در عرض دو ساعت و نیم با فیلم و این دورنما و به این شکل نشان دادند.
صحنه دیگر، صحنه جنگ آنها بود که خیلی عجیب بود. جایی کوچک روی یک تپه، صندلیهایی گذاشتند و در فضای تاریک شب نشستیم. چراغها را خاموش کردند و صحنهای از جنگ را نشان دادند. فیلم را آنچنان ساخته بودند که ما در صحنه جنگ با آمریکاییها محو شدیم.
البته مقداری از این فیلم واقعیت داشت. سنگرها واقعی بود و چنان آنها را با فیلم جنگ تلفیق کرده بودند که احساس میکردیم در کردستان خودمان ریوها [یکی از ماشینهای ارتش مخصوص حمل و جابهجایی نیرو] در جاده بالا میروند. بخصوص صدای ریوها و همچنین هواپیماها که بمباران میکردند و بعد هم غلبه بر آمریکاییها و فتح سنگرهای آنها و سپس صحنهای بستن دست و چشم اسرا. وقتی فیلم تمام شد ما دیدیم سرجای خودمان در یک بیابان نشستهایم. چهارتا سنگر، دوتا عکس هم از آمریکاییها را درحالیکه با ذلت آنها را از سنگرها بیرون میآوردند در کنار ما بود. این صحنهها واقعاً یک هنر بود.
به آقای شمخانی که آن موقع قائممقام سپاه بود گفتم: واقعاً بیاییم از اینها یاد بگیریم. در یک ساعت و نیم همه جنگ با آمریکاییها را به بهترین شکل نشان دادند که آدم احساس میکرد در جنگ است.
دویدن با زیرشلواری و زیرپیراهنی
در باغی که استراحت میکردیم دریاچه مصنوعی خیلی بزرگی ساخته و دور آن را برای قدمزدن آسفالت کرده بودند. دیدم هوای صاف و جای خوبی است بعد از نماز صبح یک روز با زیرشلواری و زیرپیراهنی به حیاط آمدم. این دژبانها تعجب کردند که این دیپلمات به این صورت بیرونآمده است. به سمت دریاچه رفتم و دور آن را که خیلی طولانی بود چهار بار دویدم.
هنگام صبحانه آقا فرمودند که شنیدم ۴ دور، دور دریاچه دویدی؟
میرسلیم ورزشکار
فردای آن روز آقای مصطفی میرسلیم و آقای شمسایی گفتند ما هم میآییم. آقای شمسایی وسط کار برید اما من با آقای میرسلیم شش بار دور این دریاچه دویدیم. آقای میرسلیم هم ورزشکار، شناگر و کوهنورد فوقالعادهای است که از من تواناتر است. هر دو میدویدیم که مبادا یکی کم بیاورد. بیش از یک ساعت و ده دقیقه دویدیم بعد هم نرمش کردیم. آن روز آقا فرمودند: شنیدم شش دور دویدید. من فکر کردم اگر بیست روز شما این جا بمانید به کجا میرسید.
کیم ایل سونگ خیلی یل و پهلوان بود و همان روزها در مقابل آمریکا طی یک سخنرانی برای مردم کره شمالی گفته بود: من کاری کردم که کره شمالی لقمهای شده که آمریکاییها نمیتوانند آن را قورت دهند. چون در گلویشان گیرکرده و خفهشان میکند.
تذکر رییس جمهور به رهبر کره شمالی
در جلسه ملاقات اول وقتی کیم ایل سونگ آمد خیلی باابهت نشست. آقا بدون رودربایستی و خیلی خارج از پروتکل یکدفعه فرمودند که شما چرا در فرودگاه به استقبال نیامدی؟
کیم ایل جا خورد و با تعجب گفت: بله؟!!
آقا هم گفت: بله چرا نیامدی؟
مترجم مانده بود که این را چطوری ترجمه کند.
بعد کیم ایل سونگ توضیح داد: من عذر میخواهم. پروتکل ما این است که در کاخ استقبال میکنیم.
آقا فرمود: پروتکل چیست؟!
همین سبب شد که وقتی هیئت خواست برگردد رهبر کره به فرودگاه و تا پای پلکان هواپیما هم آمد و آنقدر ایستاد تا هواپیما پرواز کند.
عکسبرداری از نقطه ممنوعه!
خبرنگاران کره شمالی اجازه نداشتند از پشت سر کیم ایل سونگ عکس و فیلم بگیرند و این بهخاطر غده بزرگی بود که پشت سر او قرار داشت. اگر کسی این کار را میکرد او را محاکمه میکردند اما بچههای صداوسیمای ما که همراهمان بودند زرنگی کردند و از همین سروکله با آن غده عکس و فیلم گرفتند.
منبع:
خاطرات علیاکبر ناطق نوری