به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، آیت الله ابراهیم امینی در کتاب خاطرات خود مینویسد: یکی از اساتید بزرگ من آسیدمحمدحسین قاضی طباطبایی معروف به علامه طباطبایی است.
مرحوم علامه میگوید: سال ۱۳۲۵ هنگامی که از تبریز به قم مهاجرت و برنامههای درسی حوزه را بررسی کردم دیدم پاسخگوی نیازهای دینی مردم نیست و از دو جهت کمبود دارد: یکی تفسیر قرآن شریف که بتواند مفاهیم و حقایق نورانی این کتاب آسمانی را در اختیار علاقهمندان قرار دهد، دیگری فلسفه و علوم عقلی که بتواند با اقامه برهان، عقاید دینی را به اثبات برساند و پاسخگوی شبهات معاندین باشد؛ بنابراین وظیفه شرعی خود دانستم که در رفع این دو نیاز کوشش کنم.
برخی ویژگیهای درس علامه
۱. در فلسفه بسیار دقیق و اهل نظر بود. به عمق مطالب رسیده بود و از روی بصیرت سخن میگفت.
۲. با این که در فلسفه اهل نظر و ابتکار بود، ولی مطالب بسیار عالی را بدون هیاهو و خودنمایی در اختیار علاقهمندان قرار میداد.
۳. آرام و بدون طمطراق درس میگفت.
۴. در بیان مطالب پراکندهگویی نمیکرد.
۵. به فلسفه صدرالمتألهین شدیداً علاقهمند بود و از آن دفاع میکرد ولی به فلسفه مشاء نیز ایمان داشت.
حوزه مشهد برنمیتابد
وقتی علامه تدریس اسفار را در مسجد سلماسی شروع کرد حدود دویست نفر در درس او شرکت کردند. آن زمان و قبل از آن، حوزه علمیه مشهد با خواندن و گفتن درس فلسفه شدیداً مخالفت میشد. طبعاً طلاب خراسانی موضوع رونق گرفتن درس فلسفه در حوزه قم را به اطلاع سران مخالف فلسفه در مشهد رسانده و احساسات آنها را تحریک میکردند. مخالفان بهوسیله نامه و پیام به آیتالله بروجردی فشار میآوردند تا اقدامی به عمل آورد.
یکی از فضلای اصفهانی نقل میکرد که آیتالله بروجردی مرا خواست و از رونق گرفتن درس اسفار آقای طباطبایی و فشارهای وارده ابرار نگرانی کرد. من هم پیام ایشان را به علامه رساندم، علامه گفت: من درس فلسفه را بهعنوان یک وظیفه شرعی انجام میدهم اگر آقای بروجردی تعطیلی آن را لازم بداند نظر ایشان را بر نظر خودم مقدم میدانم. خدمت آقای بروجردی رسیدم و جریان را گفتم. ایشان خوشحال شد.
اما برخی علمای بزرگ نامه به آیتالله بروجردی نوشتند که تعطیل کردن درس فلسفه در حوزه، عکسالعمل خوبی در دانشگاهها ندارد و به صلاح نیست. آقای بروجردی هم به علامه پیام فرستاد که من با اصل فلسفه مخالف نیستم. شما میتوانید بهجای اسفار کتاب شفا را تدریس کنید، خیلی هم علنی نباشد. اسفار ممکن است برای برخی طلاب بدآموزی داشته باشد چون برایشان قابلفهم نیست.
اما علامه دوست نداشت اسفار تعطیل بماند. دست آخر روزی من [نویسنده کتاب] و آقای جوادی آملی خدمت ایشان رسیدیم و پیشنهاد شروع مجدد درس اسفار را دادیم ایشان هم که دودل بودند استخاره کرد و خوب آمد. قرار شد درس دوباره شروع شود ولی به دوستان اطلاع داده نشود.
تفسیر ادامه مییابد
علامه از زمان هجرت به قم تدریس تفسیر قرآن را وظیفه خود میدانست و از همان موقع شروع کرد. این درس را در مدرسه حجتیه میگفت و حدود پنجاه تا صد شاگرد داشت. از روی کتاب خاصی هم درس نمیگفت و همهاش از روی متن قرآن بود.
از اول قرآن شروع شد. آیهای را میخواند و لغات و کلمات مشکل آن را معنا میکرد. آنگاه در مفاد آیه و تفسیر آن توضیحات لازم را بیان میکرد. اگر در تفسیر آیه به ذکر آیه یا آیات دیگر نیاز بود آنها را نیز از روی قرآن یا از حفظ میخواند و با توجه به آنها، آیه را تفسیر میکرد. گاهی چند آیه را در یک روز تفسیر میکرد و گاهی برای تفسیر یک آیه، یک درس یا بیشتر را اختصاص میداد.
درس تفسیر قرآن ایشان بیش از ۱۵ سال ادامه یافت. به برکت حرکت علمی علامه، درس تفسیر و علوم قرآنی که در حوزههای علمیه مهجور بود رونق گرفت و بهصورت نیمه درسی درآمد.
قبلاً تصور میشد که علم تفسیر و درس و بحث آن، تضییع وقت و از علائم بیسوادی و روضهخوان پروری است.
عرفان علامه
علامه با عرفان آشنا بود. عرفان نظری را نزد آسید حسین بادکوبهای خوانده و عرفان عملی را از محضر حاج میرزاعلی آقا قاضی استفاده کرده بود و بسیار از این دو استاد یاد میکرد. عرفان نظری را در قم برای تعدادی محدود از فضلا تدریس میکرد ولی در عرفان عملی بسیار کتوم و محافظهکار بود و علاقهمندان را به برادرش ارجاع میداد.
البته گاهی برای دوستان تراوشاتی داشت. هفتهای یکبار جلسه درس خصوصی داشت بهعنوان حافظشناسی که اشعار حافظ را شرح و بسط میداد و مطالب عرفانی را در این قالب بیان میکرد. گروه خاصی از طلاب و تعدادی از بازاریان عرفان دوست در آن درس شرکت میکردند ولی توفیقی نصیب بنده نشد.
اخلاق علامه
علامه خوشاخلاق و نرم خو بود. حدود سیسال با ایشان معاشرت داشتم. هیچگاه ندیدم عصبانی شود و بر کسی پرخاش کند. با این که گاهی با برخی افراد بیادب مواجه میشد که حریم او را رعایت نمیکردند ولی استاد ادب را رعایت میکرد و با نرمی و مدارا جواب میداد.
بسیار متواضع بود و نسبت به همه احترام میگذاشت. برخوردش با افراد بهگونهای بود که هر کس میپنداشت نسبت به او عنایت خاصی دارد. با افراد زود انس میگرفت. هیچگاه از خودش تعریف نمیکرد و از این که دیگران نیز از او تعریف کنند خوشش نمیآمد. گاهی که به ایشان استاد گفته میشد میفرمود از این تعبیر خوشم نمیآید، با هم بحث میکنیم و اگر چیزی داشته باشم عرضه میکنم.
خوش مجلس و شیرینزبان بود. با بیان داستانهای اخلاقی جلسه را رونق میداد. از کسی انتقاد و عیبجویی نمیکرد. در بذل دانش، جواد بود و بخل نمیورزید. از امانت دادن کتاب، حتی نوشتههای خودش هم امتناع نمیکرد، گرچه گاهی بیخطر هم نبود. هر کس سوال می کرد پاسخ می داد گرچه از عوام باشد. البته در پاسخ دادن مقدار درک مخاطب را رعایت می کرد.
زندگی مادی
زندگی نسبتا ساده ای داشت. فرش منزل او قالی های متوسط و گلیم های پشمی بود. لوازم زندگی ایشان ساده و لباس هایش در حد متوسط ولی تمیز و زیبا بود. گاهی یک لباس را چندین سال می پوشید. زمستان ها یک جلیقه می پوشید و تا روزهای آخر عمر از آن استفاده می کرد. از ملاقات کنندگان با یک فنجان چای پذیرایی می کرد. در اعیاد امکان داشت برای برخی دوستان شیرینی هم بیاورد.
کشف و کرامات
علامه نه تنها یک مفسر و فیلسوف بی نظیر بلکه یک عالم ربانی و اهل سیر و سلوک بود.
خودش می گفت: زمانی که به قصد ادامه تحصیل دینی عازم نجف شدم چشمم به گنبد منور امیرالمومنین(ع) افتاد. عرض کردم یا علی! آمده ام تا در جوار شما کسب دانش کنم ولی نمی دانم چه کنم. شما کمکم کنید.
همان روزهای اولیه یکی از اقوامم( مرحوم میرزا علی قاضی) به دیدن من آمد. با من گرم گرفت و با مهربانی و دلجویی گفت: ناراحت نباش خدای متعال اسباب همه کارها را فراهم می سازد. نجف برای درس خواندن جایگاه خوبی است. ولی این را هم بدان که یک طلبه علاوه بر جدیت در تحصیل علوم باید به فکر تهذیب و تکمیل نفس خود باشد. در آن جلسه شیفته اخلاق و رفتار آن عالم ربانی شدم و تا در نجف بودم محضر ایشان را ترک نکردم.
علامه طباطبایی همواره در جلسات درس از استاد بزرگوارش مرحوم قاضی یاد می کرد و گاهی هم از کشف و کراماتش می گفت: بچههای ما در کودکی می مُردند و همسرم از این بابت ناراحت بود. روزی آقای قاضی به منزل ما آمد. پس از سلام و احوالپرسی به همسرم گفت: دختر عمو تو آبستن هستی. فرزند تو پسر است. انشاالله برایت باقی می ماند. نام او را عبدالباقی بگذار. چنین شد که استاد فرمود و نام او را عبدالباقی گذاشتیم.
علامه از آقای قاضی نقل می کرد که می فرمود: اگر انسان نیمی از عمر خودش را در راه یافتن استاد کامل صرف کند ارزش دارد.
در سیر و سلوک و تهذیب نفس غالبا به ترک گناه و سکوت سفارش می کرد. می فرمود: هر کس چهل شبانه روز سکوت کند و از سخنان غیرضروری بپرهیزد خدای متعال قلبش را نورانی می کند و درهای معرفت را به رویش می گشاید.
منبع: آیت الله ابراهیم امینی. مرکز اسناد انقلاب اسلامی. نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۲
نظر شما