تاریخ انتشار: ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۴

تهران- ایرنا- چه خوش است هم قاری قرآن باشی، هم اجراکننده آیات الهی و در یک کلام، قرآن را در عمل نوش‌جان کنی، مثل «حسین نوش آبادی».

به گزارش خبرنگار معارف ایرنا، ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ همان روزی است که مردم ایران در شهرهای مختلف برای حمایت از رهبر خود سینه ها را در مقابل رژیم ستمشاهی سپر کردند و تعدادی از آن ها به خاک و خون کشیده شدند.

در همان سال وقتی عوامل رژیم پهلوی، امام (ره) را به سوی تبعیدگاه می‌بردند، یکی از مأموران ساواک از امام پرسیده بود پس یاران شما کجا هستند؟ و امام (ره) در جواب فرمود «یاران من در گهواره‌های مادرانشان هستند.»

یکی از این سربازان و یاران امام خمینی (ع) حسین نوش آبادی بود که در ۱۵ خرداد ۴۲ دیده به جهان گشود و ۲۰ سال بعد در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.

حالا تعدادی از اعضای کمیته شهدای قرآنی با خانواده این شهید دیداری تازه کردند. ۱۰ سال پیش هم رحیم قربانی مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ به همراه تعدادی از فعالان قرآنی خدمت این خانواده رسیده بودند ولی حالا جای محمد نوش آبادی پدر و همچنین خواهر شهید خالی بود.

داغ این خواهر شهید به قدری برای ربابه دخیل کاشانی، مادر شهید سخت بود که می‌گفت یک سال است فراق تنها دخترش که با سالروز تولد حسینش همزمان شده بود، داغ شهیدش را بعد از ۴۰ سال از خاطرش برده است.

فعالیت های خالصانه حسین که هم قاری قرآن و هم دلسوز و خادم مردم و ساکنان خیابان اسکندری جنوبی بود، از او یک رزمنده عاشق و بسیجی ساخته بود، همان کسی که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ۶۰ سال پیش گفته بود سربازانش هنوز به دنیا نیامده یا در گهواره هستند.

صحبت از خدمت به میان آمد و شاید ناشکری باشد که یادی از سید شهیدان خدمت، آیت الله سید ابراهیم رئیسی نکنیم، همان کسی که از زمان به ریاست جمهوری رسیدن تا دو هفته پیش یعنی در این سه سال گذشته برای خدمت به محرومان و مردم شهر و روستا شب و روز نمی شناخت. رهبر انقلاب چه زیبا فرمود که «رئیسی عزیز، خستگی نمی شناخت» و این که «در دوران کوتاه ریاست جمهوری و چه پیش از آن، یکسره به تلاش بی‌وقفه در خدمت به مردم و به کشور و به اسلام سپری شد».

حضرت آیت الله خامنه ای در سی و پنجمین سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران درباره رئیسی جمله ای سوزناک فرمود که تقریبا تمام سخنرانی ایشان را در مسائل داخلی تحت الشعاع قرار داد و آن جمله این بود «بعد از فقدان این عزیز، دیدم تقریبا همه روزنامه ها و مطبوعات و در فضای مجازی و اشخاص گوناگون از جریان های مختلف از او حرف می زنند و تمجید می کنند. دلم برای رئیسی سوخت؛ در زمان حیات او آنها حاضر نبودند یک کلام از این حرف ها را بزنند.»

هنوز بسیاری از مردم قدردان که دو هفته پیش در تشییع پیکر شهیدان پرواز اردیبهشت سنگ تمام گذاشتند، نمی توانند فقدان رئیس جمهور عزیز خود را باور کنند.

در برنامه دیدار با خانواده شهید نوش آبادی، جای آقای قربانی هم خالی بود که به دلیل حضور در مراسمی دیگر نتوانست خدمت خانواده شهید برسد ولی دوستان قرآنی جای او را پر کردند و حمیدرضا احمدی وفا این قاری بین‌المللی و خادم خانواده های شهدا همچون برنامه های گذشته با تلاوتی زیبا محفل شهید نوش آبادی را صفا بخشید.

اگرچه حسین نوش آبادی قاری قرآن بود و در جلسات قرآنی مسجد محل حضوری فعال داشت ولی صوتی از او به یادگار نمانده بود و مادرش هم می گفت پسرش سه جلد قرآن جایزه گرفته بود. البته پدر و مادر شهید یک جلد قرآن از دست رهبر انقلاب در دهه ۶۰ یعنی در زمان ریاست جمهوری معظم له گرفته بودند.

مادر شهید حسین نوش آبادی

وقتی صحبت از نوار قرآن شهید به میان آمد، حاج خانم به یاد سایر یادگاری های پسرش در دوران دفاع مقدس افتاد و گفت هنوز نامه های حسینش را دارند و این مادر با اشتیاق برخاست تا نامه های فرزندش را بیاورد و به مهمانان نشان دهد.

وصیت نامه شهید هم در یک جزوه منتشر شده بود و حسین نوش آبادی همچون عارفی که به گفته امام خمینی ره صد ساله را یک شبه طی کرده بود به مسائل عبادی و فرهنگی و سیاسی پرداخته بود. مثلاً نوشته بود «ای خواهر عزیزم! تویی که همواره حجابت سنگری برای حفظ انقلاب است، از قول من به تمامی مادران و خواهران بگو ای خواهران عزیز حجاب خود را حفظ کنید چرا که رواج بی حجابی یکی از حیله های دشمنان این نهضت است تا بتواند افکار جوانان این مرز و بوم از مسائل سیاسی و مذهبی به مسائل حیوانی و جسمی سوق دهد...»

صحبت‌های شیرین حاج خانم به دل می نشست، به ویژه با آن لهجه کاشانی که گاهی در سخنانش آشکار می شد؛ البته اگر اهل کاشان باشی و با لهجه آنان خو گرفته باشی. خانم دخیل کاشانی می گفت در این ۴۰ سال فقط یک بار خواب پسرش را دیده که حسین مشغول نماز خواندن بوده و در پاسخ به این سوال مادرش که شما شهید شده اید گفته بود «من اینجا هستم و حضور دارم.»

مادر می گفت که حسینش از هفت سالگی نماز می خوانده و با وجود این که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به مادرش سفارش می کرده که برای نماز صبح بیدارش کند.

علی نوش آبادی برادر شهید گفت: تفریح برادرم فقط در مسجد امام باقر بود و هر فرصتی پیدا می کرد در جلسات قرآن حضور می یافت یا به تعاونی مسجد کمک می کرد.

او گفت که بعد از شهادت برادرش متوجه شدند که حسین چند خانواده فقیر را تحت پوشش قرار داده بود و هر وقت کاری نداشت به پدرش در مغازه کمک می کرد.

سعید امیری دوست شهید و داماد این خانواده هم به دیگر ویژگی های حسین اشاره کرد و گفت «تفاوت جوان امروزی با جوان زمان جنگ این بود که بسیاری از جوانان آن زمان نمی خواستند دیده شوند.» او از نحوه شهادت دوستش گفت که چگونه با اصابت ترکش به شهادت رسید ولی پیکرش بیش از یک هفته در بیابان بود.

سعید امیری، همرزم شهید نوش آبادی

به گفته امیری، حسین در گروه سرود مسجد هم فعال بود و اگرچه در سازمان صدا و سیما مشغول بود ولی بعدا وارد سپاه شد و هنوز حکم استخدامش صادر نشده بود که به عنوان بسیجی عازم جبهه شد.

امیری که هم برادر شهید و هم یادگار دفاع مقدس است، از خدمات حسین به مردم محل در زمان انقلاب گفت و گفت که شهید حسین نوش آبادی مردم‌دار و خادم مردم بود و به پدر و مادر هم خدمت می کرد، به ویژه پدر که مغازه دار بود و حسین در توزیع کالاهای کوپنی به پدر کمک می کرد. پخش کردن نفت در زمانی که مردم در تامین سوخت با مشکل روبرو بودند هم یکی دیگر از کارهای او بود. او عضو ستاد برگزاری نماز جمعه تهران هم بود.

امیری صحبت های خود را اینگونه جمع بندی کرد که «حسین، یک قرآن عملی بود. صدای زیبا و تلاوت خوب به جای خود ولی یک عامل به قرآن بود.»