در اين گزارش كه به قلم زهرا جعفرزاده منتشر شده، آمده است: هر كدام از افراد مشهور در بورس سنگ قبر، چندين سنگ قبر دارند، مثل مرتضي پاشايي، سيمين بهبهاني، عباس كيارستمي، هادي نوروزي، فردين و ...
رديف شدهاند، مثل يك نمايشگاه عكس يا يك لباسفروشي؛ همانها كه نمونه كارهايشان را از بالاي مغازه آويزان ميكنند، روي در و ديوارها ميزنند، روي ميز ميچينند تا مشتري ببيند، بپسندد و بخرد. رديفشدههاي اين بازار، اين راسته عليآباد، اما با همه جاي ديگر فرق دارد؛ آنچه به نمايش گذاشته شده و آنچه فروخته ميشود، رنگش سياه است؛ سياه مثل شب، مثل رنگ پيراهن و روسري مشتريانش، مثل عكسهاي آشنايي كه روي سنگها حك شده. اينجا در «عليآباد»، ديوار به ديوار بهشت زهرا(س)، بازار سنگ قبر است؛ بازاري پر از تصوير: «اينها را ميبينيد، اين عكسها، هيچ كدامشان مال آدمهاي مرده نيستند، خيليهايشان را اصلا نميشناسيم.»
منظورش تصوير روي سنگ قبرهايي است كه به يك طرف ديوار تكيه دادهاند. مرد جوان مغازهدار است، ايستاده دستهايش را به كمر زده و آدامسش را از يك گوشه لپ، به آن طرف سُر ميدهد. نگاهم بر تصوير دختركي ميماند: «يعني اين هم زنده است؟» كمي به جلو خم ميشود و تصوير را نگاه ميكند: «نميدانم، ما خودمان براي نمونه ميزنيم تا مشتري ببيند. خيليها را در اينترنت پيدا ميكنيم.» اينها مكالمهاي كوتاه با يكي از مغازهداران بازار سنگ قبر در ظهر يك روز پاييزي است؛ يكي از دهها مغازهداري كه از ٤٠، ٥٠ سال پيش، اينجا سنگ قبر ميفروشند.
مغازهدار بيحوصله است؛ اين پا و آن پا ميكند. نگاههاي پرسشگرمان برايش بيتفاوت است: «مردم اغلب آخر هفتهها ميآيند سنگ قبر بخرند، انتخابشان هم از روي اين نمونههاست اما درنهايت قيمت است كه حرف آخر را ميزند. مردم اينها را ميبينند و انتخاب ميكنند؛ مثل منوي رستورانها. يكي قيمه دوست دارد، يكي قورمه.»
قيمتها از ٥٠٠هزار تومان با سنگ قبرهاي ايراني درجه دو و سه شروع ميشود و به ٥، ٦ميليون تومان با سنگهاي مرغوب ميرسد و روي عدد ٣٠ميليون تومان به اوج ميرسد؛ ٣٠ميليون تومان ناقابل براي يك سنگ مرمر صورتي، گرانترين سنگ قبر بازار. سنگ آهكي، ترد و رسوبي كه ٩٠ درصدش فلز است. اينجا در عليآباد هر كاري قيمتي دارد، خط بزنند، ٥٠ تومان ميگيرند؛ حكاكي كنند، ٢٠٠، ٣٠٠هزار تومان ميشود؛ تصوير بزنند، ٥٠، ٦٠هزار تومان؛ خطش را رنگ كنند، ٥٠هزار تومان. اينها حداقل قيمتهاست، سرجمع ميشود يكميليون و ٥٠٠ تا يكميليون و ٦٠٠هزار تومان.
همه اينها براي يك سنگ ١٨٠ در ٦٠ سانتيمتر. آنهايي كه تصوير خاصي بخواهند، خط منحصربهفردي سفارش دهند و رنگ قابل توجهي را انتخاب كنند، هزينههايش به مراتب بالاتر ميرود. مثل مشتريان سنگ مرمر يا سنگ شبق ٦ميليون توماني كه خيلي هم سخت پيدا ميشود. ميگويند از وقتي كارخانهاش را ايتاليا خريده، ديگر به اين راحتيها نميشود خريد.
**كسي هم اين سنگها را سفارش ميدهد؟
بله؛ همين چند وقت پيش بود، رئيس يك كارخانه معروفي آمد و سفارش داد؛ كارش حدود ٣٢ميليون تومان شد.
**اين سنگها را نميدزدند؟ امنيت دارد؟
معمولا در قطعههاي ٧٤ يا ٧٦ بهشتزهرا يا در آرامگاهها يعني همان قبرستانهاي خصوصي اين سنگها را ميزنند. اين سنگ به درد جاي سردسير با بارندگي و آفتاب بيش از حد نميخورد؛ شرايط خودش را دارد. كلا همه سنگهاي بهشتزهرا را ميشود بهراحتي دزديد.
اينها را همان مغازهدار ميگويد. همه سنگهايش اينقدر فاخر و گران نيستند. ايراني و خارجي دارند. ايرانيها مثل گرانيت نطنز اصفهان و گرانيت ممتاز، اينها كيفيت متوسطي دارند، سنگهاي چيني هم هستند كه به برزيلي آن را ميشناسند، قيمت اين چينيهاي معروف به برزيلي از يكميليون و ١٠٠هزار به بالا شروع ميشود، سياه براق است، مثل خيلي از سنگهايي كه در قبرستانها ميشود ديد.
به قول مغازهداران، تعريفي هم ندارد؛ اما خيلي فروخته ميشود. قيمت ايرانيها با چينيها فرق چنداني ندارد؛ اما بين سنگهاي ايراني ميشود ارزانتر هم پيدا كرد، مثل همانها كه ٥٠٠، ٦٠٠هزار توماني است، سنگهاي ارزاني كه به گفته مغازهداران تضميني نيست كه يكي، دو سال بيشتر روي قبر بماند؛ باران و برف و آفتاب زود خرابش ميكند و پوستهاش در ميآيد.
تصوير آدمهاي آشنا، در مغازه كناري توجه هر عابري را جلب ميكند؛ هادي نوروزي، سيمين بهبهاني، عباس كيارستمي، شاملو و.... تصاوير آنها روي سنگ قبرها حك شده، هر مغازه، سنگ قبر خاصي براي هر كدام از آنها زده است.
**اين سنگ قبر واقعي هادي نوروزي است؟
نه؛ براي نمونه زديم.
**خانواده نوروزي ناراحت نميشوند؟
نه چرا ناراحت شوند؛ از خدايشان هم باشد، سنگ قبر به اين قشنگي.
**تا حالا شده عكس كسي را براي نمونه بزنيد، بعد صاحبش پيدا شود و شاكي شود؟
نه؛ اما يكبار براي يك پسر جوان سنگ قبر زده بوديم، بعد از روي همان عكس يك سنگ قبر براي نمونه درست كرديم، پدرش بعد از مدتي آمد و خيلي ناراحت شد، داد و بيداد كرد، دوست نداشت عكس پسرش روي سنگ ديگري باشد. ما هم عكسش را پاك كرديم، عكس ديگري زديم.
اين را مغازهدار كناري ميگويد، حق به جانب كلمات را ادا ميكند. عكس هادي نوروزي را ميتوان با ژستهاي مختلف در همه مغازهها ديد. هر كدام از مغازهها يك تصويري از او را بر روي سنگهاي سياه حك كردهاند؛ آنجا خيليهاي ديگر را هم ميتوان ديد، مثل داوود رشيدي كه مدت زيادي از فوتش نميگذرد يا حميده خيرآبادي و مرتضي پاشايي و خسرو شكيبايي و... تصاوير، درست شبيه خود آدمهاست: «قبلا عكسها را با دست ميزدند، حالا با دستگاه ليزر. قبلا شباهت ٦٠درصد بود، حالا ١٠٠درصد. اين عكسها قبرستان را شبيه آلبوم ديجيتالي كرده.» اين را همان مغازهدار جوان ميگويد و جواب تلفنش را ميدهد.
اينجا انگار نمايشگاه عكس است؛ همه سنگها تصويري دارد. رضا عابديني پاي ثابت خيلي از مغازههاي راسته سنگ قبرفروشي عليآباد است؛ سنگ قبرهاي سفيد و رنگي باتصوير و بيتصوير: «اين عكس همكارمان است؛ رضا مغازه سنگفروشي دارد، زنده است.» اين را با خنده ميگويد. تصوير، مرد جواني را نشان ميدهد كه روي صندلي نشسته و او را با دو واژه «هنرمند معاصر» وصف كردهاند.
جوان متولد سال ٦١ با تاريخهاي فوت متفاوت. رضا عابديني همان اطراف است، از راه ميرسد: «خانمم بفهمد سنگ قبر دارم، مرا ميكشد.» اينها را ميگويد و عكاس از خودش و سنگ قبرش عكس ميگيرد. علامت «لايك» را نشان ميدهد: «خودم بميرم، بايد برايم سنگ مرمر بزنند. اين سنگها را نميخواهم.» ميخندد.
شاگرد مغازه سنگ سياهي را بر ميدارد و درسته ميگذارد جلو دست مردي كه با دستگاه فرز، مقابل مغازه روي زمين نشسته: «مردم خيلي روي سنگها سليقه به خرج ميدهند، قبلا زياد روي سنگ قبرها عكس نميزدند، حالا خيليها اين كار را ميكنند.» شاگرد مغازه اينها را ميگويد و مينشيند كنار حكاك. حكاك مرد ٣٦اي است، قبلا برقكار بوده، حالا ٧، ٨ سالي ميشود كه روي سنگها، حكاكي يا به قول خودش حجاري ميكند، شعر و تاريخ تولد و فوت را مينويسد، كارش زياد است، مشتري سفارش شعر بلند بالايي داده: «به كار خط خيلي علاقه داشتم، باجناقم اينجا را به من پيشنهاد كرد، بالاخره كسي كه بخواهد روي خط كار كند، بهترين جا اينجاست، چون تيراژ كار بالاست.»
اسمش «وحيد» است. ميگويد كارش مثل مردهشورهاست: «اين كار هم بعد از مدتي عادي ميشود.» وحيد سنگ قبر خودش را هم نوشته بود: «خودم روي سنگ قبرم را نوشتم و جاي تاريخ فوت را خالي گذاشتم، زنم فهميد، سنگ قبرم را شكاند.» اين جمله آخر را با خنده ميگويد. «مرتضي» كناردستياش هم كه فروشنده سنگ است، ميزند زير خنده.
وحيد ميگويد: «اينجا بهترين سنگ قبرهاي كشور را ميزنند. ما از اينجا براي همه شهرها، سنگ ميفرستيم.» ميپرسم: «حكاكي روي كدام مدل از اين سنگها را بيشتر دوست داري؟» جواب ميدهد: «شبق. نوشته روي شبق خيلي قشنگ ميشود، اما لامصب سنگش گران است، ١٠ميليون توماني ميشود، هر چند كه ما سنگ ٦٠ ميليوني هم داشتيم كه مرمر بود و نوشته رويش از فلان ماده و... اينها را مولتيميلياردرها سفارش ميدهند، همانها كه وقتي ميآيند اينجا حتي از ماشين پياده نميشوند.» خنده تلخي ميكند. ميگويد سليقه مردم عوض شده، قبلا ساده ميگرفتند، الان اگر سري به بهشتزهرا بزنيد، تنوع را ميبينيد، قبرستان پر شده از سنگهاي ١٠ سانتي، با خطهاي خاص و چهرهزنيهاي خاصتر: «مثلا مشتري عكس مرده را ميآورد، آرايش كرده، اصرار دارد عين همان هم روي قبر زده شود. ما ميزنيم اما بهشتزهرا خودش يك مقدار روي اين عكسها حساس است؛ مثلا تصوير زنان با موهاي بيرون آمده و آرايش كرده را ممنوع كرده.»
سازمان بهشتزهرا براي سنگ قبرها قانون دارد؛ مثلا براي همين عكسها يا ارتفاع سنگها، اما مغازهداران ميگويند كه «مردم قاچاقي اين سنگها را ميزنند»: «سازمان خيلي با قطعههاي قديمي كاري ندارد، آنجا حتي ميتوان كتيبه زد. بههرحال بعضي با اين كارها، دلشان خوش ميشود. براي برخي اين كارها حكم آبرو دارد؛ مثلا روي سنگ را با مس يا طلا حكاكي ميكنند، فقط همان مس نزديك به ٧ميليون تومان ميشود. يك مشتري هم داشتيم كه روي سنگ را قلمكاري كرد. مردم ميخواهند هر كاري از دستشان برميآيد براي عزيز از دست رفتهشان بكنند. اگر اينطور نبود كه ما نميتوانستيم اينجا نان بخوريم.» ميگويد مردم دنبال كارهاي سفارشي هستند، خط خوب، عكس خوب. كيفيت خوب.
**شما با اين تجملات موافقيد؟
نه خيلي، اما وقتي مشتري ميخواهد، ما انجام ميدهيم. ندهيم، ميرود سراغ مغازه بعدي. در همين وضع هم كار و بار كساد است.
** چرا؟ آدمها كمتر ميميرند؟
نه، مثل قبل است. مردن نه زياد شده نه كم. اما مغازهها و ويزيتورهايشان زياد شدهاند. همين هم شده تا ما برويم سمت كارهاي تجملاتي تا پول دربياوريم. سود كارمان پايين آمده. قبلا سنگ را ميخريديم ٥٠هزار تومان، ميفروختيم ٥٠٠هزار تومان. الان ٢٠٠، ٣٠٠هزار تومان ميخريم، ميفروشيم همان ٥٠٠هزار تومان.
اينها را ميگويد و مشغول كار ميشود. حكاكياش رو به تمام شدن است: «اين سنگ نانوپلاس است، با خطاطياش ميشود نزديك به دوميليون تومان.» تاريخ فوت را خالي ميگذارد. خيلي برايش پيش ميآيد، سنگهايي كه تاريخ فوت ندارد: «برخي ميآيند براي خودشان سنگ قبر سفارش ميدهند و جاي تاريخ وفات را خالي ميگذارند. سنگ قبر پيش ما در مغازه ميماند. برخي هم با خودشان ميبرند؛ مثلا مشتري داشتم، سنگ قبرش را با خودش برد آمريكا. يا يك مورد خاصي هم بود كه سه سنگ قبر برايش زدند، اولين سنگ قبرش پيش ماست، مال يكي از بازيگران است، ظاهرا سهبار ازدواج كرده بود، هر كدام از همسرانش يك سنگ قبر برايش زدند. زن دوم، سنگ قبر سفارشي زن اول را برداشت و يكي ديگر سفارش داد. زن سوم هم سنگ قبر سفارش داد و با خود برد خارج از كشور.»
سنگ قبر اول را نشان ميدهد. پشت سنگ قبرها پنهانش كرده. «وحيد» با كارش مشكلي ندارد، اما مرتضي ميگويد: «هر جا ميروم ميگويم تو كار سنگ هستم، وقتي ميگويم سنگ قبر، مردم يك جوري نگاه ميكنند، كارمان كلاس ندارد.» اين را ميگويد و ميخندد.
تاريخ فوت را ميزند و دستگاه فرز را خاموش ميكند: «كارها قبلا هنريتر بود، با دست ميزدند، الان اما كارها بازاري شده، همهاش با دستگاه.» از باندهاي مغازه كناري، صداي آهنگ شادي ميآيد، مغازهداران دنيايشان را از اين چهرهها و سنگهاي سياه و مشتريهاي عزادار جدا كردهاند. آنها فقط سنگ ميفروشند. از جوانترينشان كه ٢٦ساله است درباره كارش ميپرسم: «ما خانوادگي سنگ قبر فروشيم. همه كسمان در همين كار است، منم از بچگي همين جا كار ميكنم.» پيراهنش مشكي است.
**شنيدهايد برخي از اين سنگ قبرها را ميدزدند، مثل ايرج افشار يا روي برخي از سنگها مثل سنگ غلامحسين مظلومي، بازيكن پيشكسوت استقلال، اسيد ريختند. اين سنگ قبرها را چه ميكنند؟
معمولا سنگ قبرهاي گران و قيمتي را ميدزدند، ميبرند يك لايهاش را برميدارند، ميسايند و دوباره رويش حك ميكنند. يا اصلا ميفروشند. اينها قابليت استفاده مجدد دارد.
**به همين راحتي؟
بله، همه سنگهاي بهشتزهرا را ميشود دزديد. دور سنگ قبرها سيمان است، همه را ميشود با يك پيچ گوشتي درآورد.
اينها توضيحات آقاي فراهاني است. فراهاني هنگام حرف زدن، اشارهاي به عكاس روزنامه ميكند: «لطفا از اين سنگ عكس نگير.» تصوير سه رخ دختر جواني است به اسم «صبا». تاريخ فوت مربوط به دوسال پيش است. دختر جوان اگر زنده بود، بايد ٣٢سالش ميبود. او برخلاف خيلي از تصاوير آن مغازه، واقعي است. سنگ قبر، سفارش خود فراهاني است، با همان شعر غمبار و تصوير سهرخ. او هر روز از صبح تا شب، به سنگ زل ميزند، «صبا» دختر مورد علاقهاش بود.
سنگ قبرهاي اين مغازه، تنوع زياد دارد. سفيد، آبي و صورتي. برخي هم مثل تابلو نقاشي است، پر از رنگ و منظره: «فقط نقاشي روي اين كار حدود دوميليون تومان هزينه دارد. همين كار را يكي سفارش داد و با خودش به نيويورك برد. مردم مدلهاي مختلف دوست دارند؛ مثلا بعضي دوست دارند بالاي سنگ قبرشان كتيبه باشد، آبي از آن روان شود و گل و بوته داشته باشد. اما نصب اين سنگها ممنوع است.» اشارهاش به كتيبهاي بالاي يكي از سنگهاست. دو گلدان و آبي كه از آن جاري است، باصفايش كرده: «اين كار حدود ٧ميليون تومان ميشود، بيشتر هم استفاده مقبرهاي دارد، چون نبايد زياد برف و باران بخورد، خراب ميشود. برخي از سنگهاي رنگي هم شرايط نگهداري خاصي دارند؛ مثلا اصلا نبايد شسته و با دستمال تميز شوند.»
مردم بيشتر سنگهاي مشكي را ميپسندند، با حكاكيها و تصاوير سفيد، هر چند كه به گفته فراهاني، شعرها و طرحهاي روي سنگ، ارتباطي هم به شغل افراد دارد: «مثلا يكي كه شاعر است، يكي از سرودههايش را روي سنگ قبرش ميزند، شعرهاي روي سنگ قبر هم بستگي به سن صاحب سنگ دارد. پير باشد يا جوان، زن باشد يا مرد، مادر، پدر، دختر و ... شعرهايش با هم فرق ميكند.» دفتر شعرش را نشان ميدهد، اشعاري از حافظ و سعدي و برخي از افراد ناشناس كه در غم از دست دادن مادر، پدر، دختر، فرزند و ...اشعاري سرودهاند.
قبرستانها ويزيتور دارند، كساني كه با آلبومهايشان سر خاك ميروند و نمونه كارهايشان را به خانوادهها نشان ميدهند. آنها قيمتهاي ارزانتري نسبت به مغازهها ميدهند، همانهايي هستند كه اين مغازهدارها به خونشان تشنهاند: «الان مغازههاي جديد، هر كدام، ٥، ٦ ويزيتور دارند. كارهايي كه ويزيتورها تبليغ ميكنند، كيفيتي ندارد.» سفارشهايشان، اول پاييز كم است، بايد تا اسفندماه صبر كنند: «بيشتر سفارشها از ٢٠ روز مانده به عيد شروع ميشود. مردم ميخواهند وقتي سر خاك عزيزانشان ميروند، سنگ قبرها هم مثل لباسهايشان بوي نويي بدهد. تابستان هم سفارش بالاست، به خاطر هوا. دم عيد، تقريبا همه قبرها سنگ دارد.» اينها را «ميلاد» ميگويد.
مرد جواني كه در مغازه دوستش، سنگ قبر سياه شكيلي دارد، رويش نوشته «خستهام از جاني كه گرفتار تن است.»: «وصيت كردهام برايم سنگ قبر شبق ٨ سانتي بزنند.» اينها را با خنده ميگويد و دستي به سبيلهايش ميكشد: «شبق مثل آينه است.» نام مغازهشان شهريار است، همين هم شده تا اصليترين سنگ قبرشان، سنگ سياهي با تصوير سفيد شهريار باشد.
*منبع: روزنامه شهروند، 1395.9.7
**گروه اطلاع رساني**9165**9131**انتشار دهنده:شهربانو جمعه
تهران- ايرنا- روزنامه شهروند در گزارشي ميداني از بازار فروش سنگ قبرها، نوشت: رديف شدهاند، مثل يك نمايشگاه عكس يا يك لباسفروشي؛ همانها كه نمونه كارهايشان را از بالاي مغازه آويزان ميكنند، روي در و ديوارها ميزنند، روي ميز ميچينند تا مشتري ببيند، بپسندد و بخرد.