زينب بهاردوست در ادامه اين گزارش آورد: سعيد و سيما فقط سه سال از زندگي مشتركشان گذشته بود. هيچوقت فكر نميكردند زندگي كه اين همه براي آن جنگيدند و تلاش كردند تا رضايت خانوادههايشان را كسب كنند، فقط 36 ماه دوام بياورد و آنها را اين چنين از يكديگر دور كند. سيما از اين وضع آشفته زندگياش و سايه سنگيني كه فضاي مجازي بر زندگياش انداخته بود، خسته شده است. باورش نميشد يك دنياي مجازي و ورود شوهرش به اين دنيا اينچنين زندگي و دنياي زيبايشان را برهم بزند. روبهروي شوهرش در دادگاه خانواده مجتمع قضايي صدر ايستاده بود. سعيد التماس ميكرد كه به او دوباره فرصت دهد تا شايد جبران تمام بدرفتاريهايش را بكند، اما سيما ديگر به او اميدي نداشت.
نميتوانست حرفهايش را باور كند. نميتوانست و دلش راضي نبود كه به شوهرش دوباره فرصت دهد. چند بار به او فرصت داده بود تا او از اين دوستيهاي تلگرامي و حضورش در فضاي مجازي دست بكشد، اما با بيتفاوتي همسرش روبهرو شده بود. ديگر نميتوانست با مردي زير يك سقف زندگي كند كه بيشتر از او به فضاي مجازياش علاقه داشت و براي آن وقت ميگذاشت. سيما درحالي كه سعي ميكرد خود را آرام نشان دهد، ميگفت: با مردي ازدواج كردم كه در دنياي واقعي باشد نه تمام زندگياش در فضاي مجازي و ميان گروههاي اينترنتي و دوستيهاي مجازي بگذرد.
شوهرش سعي ميكرد او را آرام كند كه بينتيجه بود. آنها در جدال با هم بودند كه منشي دادگاه شماره پروندهشان و نام سيما و شوهرش را صدا زد و آنها يكي پس از ديگري وارد اتاق شدند. مرد در صندلي جلو روي قاضي نشست و همسرش ترجيح داد كنار او نباشد، به همين خاطر روي صندلي رديف دوم نشست.
قاضي نيمنگاهي به هردويشان انداخت و بعد از زن جوان كه فقط 23 بهار از زندگياش گذشته بود، خواست درباره دادخواست طلاقش بگويد.
زن جوان كيف مشكياي را كه به دست داشت، در صندلي خالي كنارش گذاشت و رشته كلام را در دست گرفت و گفت: آقاي قاضي از كجاي اين زندگي پر از درد بگويم. گمان ميكردم ازدواج ميكنم و شوهرم سنگ صبور و آرامش روحم ميشود، اما انگار اشتباه كردم؛ اشتباهي كه به قيمت از دست دادن آرامش و اعتبارم نزد خانوادهام تمام شد.
سيما مكثي كوتاه كرد. نيمنگاهي به شوهرش انداخت و ادامه داد: چهار سال پيش زماني كه به يك مهماني خانوادگي رفته بودم، با شوهرم آشنا شدم. او ليسانس گرفته و در ادارهاي كار ميكرد. شرايط زندگياش خوب بود. خانواده مهربان و خوبي هم داشت. همينها باعث شد به او اعتماد كنم و علاقهاي ميان ما شكل بگيرد. سطح مالي خانواده ما خيلي بهتر از خانواده آنها بود. شايد همين يك فاكتور باعث شد خانوادهام با اين وصلت مخالفت كنند.
سيما ادامه داد: آنقدر به خانهمان آمدند و افرادي را واسطه كردند كه خانوادهام با اين ازدواج موافقت كردند. دو سال اول زندگيمان خيلي خوب بود، حتي خانوادهام باورشان نميشد سعيد بتواند زندگي خوبي برايم فراهم كند، اما شادي و آرامشم در اين زندگي دو سال بيشتر دوام نداشت. همه بدبختيهايمان از سال سوم زندگيمان شروع شد.
وي ادامه داد: شوهرم مدتي بود طبق خواسته همكارانش وارد يك گروه تلگرامي شده بود. اوايل مدعي بود اين گروه مربوط به يك گروه كاري مردانه است. به گمان اينكه گفتههايش صحت دارد، توجهي به ماجرا نداشتم، اما بعد از مدتي به رفتارش شك كردم. ديگر از آن عشق و علاقه خبري نبود. در مهماني با من حاضر نميشد. به كارهاي خانه بيتفاوت شده بود و تا نيمه شب سرش در گوشي بود. هر بار كه به اين رفتارش اعتراض ميكردم مدعي بود با دوستانش كه همگي مرد هستند در ارتباط است و بهتر است من سرم به كار خودم گرم باشد و در كارهايش دخالت نكنم.
خلاصه يك روز به طور اتفاقي گوشي شوهرم در خانه جا ماند. پيامهاي تلگرامي مختلفي برايش آمد. ابتدا به خودم اجازه نميدادم به سمت گوشي او بروم، اما ديگر نتوانستم جلوي اين همه كنجكاوي را بگيرم. زماني كه پيامهاي تلگرامي را خواندم، سرم سوت كشيد. همسرم در گروههاي تلگرامي و ديگر گروههاي اجتماعي عضو شده و با زنان و دختران بسياري دوست شده بود. با آنها در فضاي مجازي در ارتباط بود و حتي با برخي از آنها به كافيشاپ و رستوران و دربند هم رفته بود.
شاكي ادامه داد: آن شب كه از اداره به خانه آمد، بابت پيامها و ارتباطهاي اينترنتياش با او دعوا كردم. در جواب ميگفت؛ دنياي جديد است، بايد با آدمهاي مختلف در ارتباط باشي. خلاصه با شنيدن اين حرفها طاقت نياوردم، قهر كردم و براي دو هفتهاي به خانه پدرم رفتم. سرانجام با ميانجيگري خانوادهاش به خانه بازگشتم، اما دوباره شوهرم زير قول و قرارش زد و همچنان در فضاي مجازي فعال بود. چند بار اين قهر وآشتيها ادامه داشت. هر بار هم او قول ميداد از اين دوستيهاي اينترنتي دست برميدارد، اما پس از چند هفته دوباره به دوستيهاي مجازي ادامه ميداد.
ديگر نميتوانم به حرفهاي شوهرم اعتماد كنم. او دوستيهاي اينترنتياش را به من ترجيح ميدهد و زندگيمان را به بازي گرفته است. من در زندگي رقيب سرسختي چون دنياي مجازي پيدا كردهام. ديگر نميتوانم با اين دنيا و دوستيهاي اينترنتي شوهرم مقابله كنم. مهريه 200 سكهايام را ميبخشم و ميخواهم به اين زندگي پايان دهم. اگر به اين زندگي بازگردم دوباره شوهرم به رفتارهايش ادامه ميدهد و من ديگر طاقت اين مقابله را ندارم.
بعد از حرفهاي زن جوان، شوهرش رشته كلام را در دست گرفت و به قاضي گفت: من مدتي پيش به پيشنهاد همكارانم وارد دنياي مجازي شدم. در گروهها و كانالهاي مختلف عضو شدم. اوايل عضو شدنم در اين گروههاي مجازي براي سرگرمي بود، اما كمكم آلوده اين فضا شدم. اين ارتباطها باعث شد علاقهام نسبت به همسرم كم شود و در مهمانيهاي خانوادگي حاضر نشوم .
مرد جوان ادامه داد: به بهانه اضافهكاري با دوستاني كه در فضاي مجازي پيدا كرده بودم، خوش ميگذراندم. با آنها به رستوران و كافيشاپ ميرفتم. شبها كه بازميگشتم هم تا ديروقت با آنها درارتباط بودم. اشتباه كردهام و ضرر آن را هم ديدم. از همسرم ميخواهم به من فرصت جبران بدهد. من زندگيام را دوست دارم. عاجزانه از همسرم ميخواهم به من فرصت دوباره بدهد.
قاضي دادگاه بعد از شنيدن گفتههاي زوج جوان از آنها خواست به مشاوره خانواده بروند، اگر مشكل آنها حل نشد براي صدور راي در دادگاه حاضر شوند.
**طلاق از شوهر فيسبوك باز
زن جوان زماني كه متوجه شد شوهرش از ارتباطهاي فيسبوكياش دست برنميدارد، به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاق كرد. او به قاضي دادگاه خانواده گفت:شوهرم زماني كه خانه است و پاي اينترنت مينشيند ديگر هيچكس نميتواند حريف او شود و وي را از مقابل ميز رايانه خانه جدا كند. او حاضر است ساعتها لب به آب و غذا نزند اما از اينترنت جدا نشود . زندگي، عمر و نفس كشيدن او به اينترنت و جستوجو و برقراري ارتباط با آدمهاي مختلف در فيسبوك ميگذرد. وي ادامه داد: من برايش يك غريبه شدهام. انگار فيسبوك همسرش است. دلباخته است و از او جدا نميشود. انگار با فيسبوك ازدواج كرده است. خانواده ديگر براي او معنايي ندارد. فيسبوك هوويم شده است. زماني كه به او اعتراض ميكنم، ميگويد تو علاقهاي به دنيا مجازي و اينترنت نداري، درك نميكني. پس نبايد به او خورده بگيريم. زندگيام آشفته شده و ديگر نميتوانم به اين زندگي ادامه دهم.
**طلاق براي نصب نكردن لاين و وايبر
چندي پيش زن جواني با مراجعه به دادگاه خانواده تهران درخواست طلاق داد و به قاضي گفت: شوهرم اهل فناوريهاي جديد نيست و وقتي من سرم را با اينترنت و لپتاپ گرم ميكنم، مرتب غر ميزند و مسخرهام ميكند كه تو بيكاري و خودت را غرق در اينترنت و شبكههاي اجتماعي كردهاي.
هر چه به او ميگويم برنامههاي لاين و وايبر را در گوشياش بريزد فايدهاي ندارد. حتي خودم برايش يك صفحه در فيسبوك باز كردم و با شوق و ذوق به او نشان دادم ولي توجهي نكرد. شوهرم اصلا مثل من نيست و تصميم به جدايي گرفتهام.
**فضاي مجازي زوج جوان را به دادگاه كشاند
مرد جوان زماني كه ديد همسرش عكس خود را در شبكههاي اجتماعي ميگذارد به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاق داد.
چندي پيش مرد جواني با مراجعه به دادگاه خانواده تهران درخواست طلاق داد و به قاضي گفت: همسرم حرف مرا گوش نميكند. او مرتب عكسهاي خود را در شبكههاي اجتماعي ميگذارد و مرا عصباني ميكند. هرچه به او ميگويم در فيسبوك و لاين و واتس آپ و تلگرام عكس خودت را نگذار، فايدهاي ندارد. فردايش ميبينم عكس جديدي از خودش گرفته و در آنجا گذاشته است.
وي ادامه داد: به او ميگويم تو يك زن متاهلي و چون شوهرت راضي نيست، نبايد از اين كارها انجام دهي؛ اما به حرف هايم بي توجه است. هر روز يك عكس از خودش در انواع و اقسام شبكههاي مجازي ميگذارد. من دوست ندارم همسرم عكس خود را در معرض نمايش همه بگذارد و با اين كار همه عكسهاي او را ببينند. باور كنيد كلي مزاحم دارد و بهخاطر عكسهايش خيليها به او پيامهاي مختلف ميدهند. هنوز هم در عوالم دوران مجردي به سر ميبرد و مثل دختربچهها رفتار ميكند. ميخواهم طلاقش دهم تا از رفتارش خلاص شوم.
بعد از صحبتهاي اين مرد، قاضي جلسه رسيدگي را به روز ديگري موكول كرد تا همسر وي نيز در دادگاه حاضر شود و حرفهاي او را هم بشنود.
*منبع: روزنامه جام جم، 1395.9.25
**گروه اطلاع رساني**9165**1755**انتشار دهنده:پونه پورقاسمي
تهران- ايرنا- روزنامه جام جم در گزارشي به تاثير استفاده نادرست از فضاي مجازي بر زندگي انسان ها پرداخت و آن را به عنوان عاملي مخرب در زندگي زوج هاي جوان معرفي كرد.