در ادامه اين مطلب آمده است: اواخر آذرماه امسال بود كه دوستم حاج حسين زارعي تلفن زد و گفت: قرار است آيت الله هاشمي رفسنجاني يكي دو روز ديگر به خارگ بيايد؛ با آشنايي كه شما با وي داريد به استقبالش برويم. سخنش اين بود كه در ديدار با مرحوم آيتالهمنتظري آن قدر امروز و فردا كرديم تا او به ديدار حق شتافت. گرچه در رفتن مردد بودم و يكي دو قرار ديگر هم داشتم، آنها را تغيير دادم و براي رفتن به جزيره خارگ پاسخ مثبت گفتم.
ظهر روز سه شنبه 30 آذر با حاج حسين از فرودگاه بوشهر عازم خارگ شديم. در آنجا مهمان يكي از دوستان مشترك بوديم. نماز مغرب به مسجد اهل سنت جزيره رفتيم و با آنها به نماز ايستاديم. حدود ساعت 10 صبح روز چهارشنبه هواپيماي حامل آيت الله هاشمي رفسنجاني و همراهان در جزيره به زمين نشست. سالاري استاندار و عده اي از مسئولين محلي پاي پلكان هواپيما از ايشان استقبال كردند. امام جمعه خارگ غايب بود. من و حاج حسين در صف مستقبلين ايستاده بوديم. هاشمي همراه با استاندار پيش مي آمد. جلو رفتم سلام كردم و خودم را معرفي نمودم. آخرين ديدار ما حدود 20 سال پيش در بوشهر و زمان استانداري نديمي بوشهري بود.
لازم است اشاره كنم كه سابقه آشنايي ما به سال 1357در زندان اوين مي رسد. در تابستان آن سال قريب به چهارماه همراه با دوست هم بندم حاج عبدالله فاتحي هر روز نزد آقاي هاشمي باب هايي از كتاب فقهي شرايع الاسلام محقق حلي را ميخوانديم. من سپس گفته هاي درس را پاك نويس مي كردم و روز بعد به رويت ايشان مي رساندم.
به جزيره خارگ بر ميگرديم. آقاي هاشمي ابتدا مكثي كرد و سپس شناخت و احوالپرسي كرد كه جواب دادم ولي چون ازدحام بود بيش از اين موفق به گفتگو نشدم. در طول آن روز در بازديد از مناطق صنعتي و نفتي جزيره همراه بودم. پذيرايي ناهار در سالن غذاخوري اسكله آذرپاد انجام شد. آقاي هاشمي و استاندار به فاصله 7 تا 8 متري ما مشغول غذا خوردن بودند. روبروي آنها را خالي گذاشته بودند. من هم فرصت را غنيمت شمرده و قبل از اينكه مدعوين متفرق شوند به قصد ديدار و مذاكره با ايشان راه افتادم.
ابتدا يكي از محافظان مانع شد ولي محافظ ارشد او مرا شناخت و صندلي را برداشت و در جاي خالي گذاشت تا بنشينم. حاج حسين و دوست ديگرم هم آمدند. از وضع و حالم پرسيد كه گفتم بعد از بازنشستگي از استانداري در بنياد ايران شناسي شعبه بوشهر به كارهاي پژوهشي مشغولم. گفت تهران نمي آييد؟ گفتم خيلي كم و گاهي به خاطر شركت در جلسات كانون زندانيان سياسي مسلمان قبل از انقلاب به تهران مي آيم.
از كارهاي پژوهشي ام پرسيد كه گفتم خاطراتم به نام «نسيمي از دفتر ايام» در سال 1387 منتشر شده و مطالب و عكسهايي از شما را هم در آن آورده ام. گفت نديده ام. گفتم نسخه اي از آن را تقديم مي كنم. حاج حسين زارعي از آقاي سيد محمد حسن نبوي گفت و اينكه سالها با وي همكاري مي كرده است. آقاي هاشمي از آن مرحوم به نيكي ياد كرد و او را يكي از دوستان قديمي خود ناميد كه از دوران تحصيل در حوزه با وي آشنايي داشته است. از فرزندان مرحوم نبوي كه چند نفرند و چه مي كنند پرسش كرد كه پاسخ هاي لازم به ايشان داده شد.
روز بعد يعني پنج شنبه دوم دي ماه در نشست فعالان سياسي – اقتصادي كه با حضور آيت الله هاشمي رفسنجاني در استانداري برگزار شد، شركت نمودم. در پايان مراسم مجددا به حضور ايشان رسيدم و يك جلد از كتاب خاطراتم را كه عكس هاي اولين ديدار ايشان از بوشهر در دي ماه سال 1358 كه سرپرست وزارت كشور بودند و من هم به تازگي به فرماندهي سپاه پاسداران بوشهر منصوب شده بودم در آن بود، به وي تقديم كردم.
گفتند كتاب را مي برم و مي خوانم. اما چه مي شود كرد كه هنوز هنوز ماه دي به پايان نرسيده، خبر ناگهاني و تكان دهنده درگذشت هاشمي رفسنجاني به عنوان يكي از استوانههاي انقلاب، جهان را در نورديد. او به منزله وزنه ايجاد تعادل در كشور بود. وجود هاشمي مانند شاهين ترازو عمل مي كرد تا توازن كشور حفظ شود. آن مرحوم مصداق واقعي عالماني بود كه با رفتن آنها رخنه اي و خللي ايجاد مي گردد كه به آساني پر نخواهد شد. خداوند او را با صالحان محشور فرمايد.
روانش شاد باد
7212/6045** خبرنگار: عبدالصمد شهرياري ** انتشار دهنده: اكبر اقبال مجرد
بوشهر- ايرنا- روزنامه پيام عسلويه مطلبي از عليرضا مظفري فعال سياسي ، پژوهشگر و هم بند زندان قبل از انقلاب رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام را با عنوان ' آخرين ديدار با آيت الله هاشمي رفسنجاني را منعكس كرده است.