به گزارش گروه فرهنگی ایرنا، روزنامه انگلیسی «گاردین» امروز(یكشنبه) در مطلبی با عنوان «آیا می خواهید نویسنده شوید» نكاتی را به نویسندگان جوان به شرح ذیل گوشزد كرده است.
** معجزه ای در راه نیست
راینر ماریا ریلكه شاعر قرن بیستم آلمانی در كتاب خود به نام «نامه هایی به شاعر جوان» می نویسد: هیچ كس نمی تواند به شما كمك كند، هیچ كس. تنها یك راه وجود دارد، به درون خودتان سفر كنید.
این حرف كاملا درستی است، هیچ كس نمی داند شما می توانید نویسنده شوید و هیچ كس نمی تواند به شما كمك كند؛ مگر خودتان. در پایان آنچه برجای می ماند معجزه كلمات بر روی صفحه است، نه آنچه قبل یا بعد از آن روی داده است.
وی همچنین توصیه می كند: از خود در ساكت ترین لحظه شباهنگام بپرس من باید بنویسم یا نه. همه كسانی كه یكبار احساس نیاز به نوشتن كرده اند این لحظه سكوت را تجربه كرده اند.
ریلكه در كتاب خود می افزاید: نوشتن برای بیان شادی هایی كه قابل بیان نیستند، برای بیان این شادی ها نویسنده باید به دشواری ها اعتماد كند و بداند به زمان و صبر و حوصله برای موفقیت نیاز است.
** هیچ قانونی وجود ندارد
سامرست موام نویسنده انگلیسی قرن نوزدهم و بیستم می گوید: سه قانون برای نویسنده شدن هست، یقینا هیچ كس این قوانین را نمی داند.
هیچ قانونی وجود ندارد و اگر هم قانونی هست، باید این قوانین را شكست و به سوی تناقض ها پیش رفت، نویسنده باید آماده باشد كه همزمان دو عقیده متناقض را با تسلط كامل مكتوب كند.
به دستور زبان فكر نكنید، اما در شرایطی كه قبل از نویسنده شدن دستور زبان را فراگرفته باشید. این نكته در مورد رسمی بودن متن، پیرنگ داستان و ساختار روایت نیز صادق است.
نویسنده های خوب از روی عمد قوانین را زیرپا می گذارند تا زبان را به نوعی بازسازی كنند.
** اولین سطور داستان
مایكل اوندات نویسنده معاصر سریلانكایی معتقد است؛ اولین جملات هر داستانی باید این باشد؛ به من اعتماد كنید، این امر زمان می برد اما نظم، انسانیت و نشان دهد دنیا هرگز بعد از خواندن این داستان دیگر مانند گذشته نیست.
اولین سطور باید از عمق وجود شما برخیزد و نشاندهنده تغییری عمده در جهان باشد، طوری كه هرگز دیگر بعد از آن نخواهد بود. همچنین سطور اولیه باید خواننده را وارد دنیایی جذاب، حیاتی و مملو از اطلاعات كند. باید داستان یا شعر و نمایشنامه را پیش ببرد و این نجوا را در گوش خواننده منعكس كند كه همه چیز در حال تغییر است.
* *در مورد آنچه می دانید ننویسید
ناتان انگلاندر نویسنده معاصر آمریكایی می گوید: غیرممكن ها؛ مورد علاقه من هستند. در مورد آنچه می دانید ننویسید، برای آن چیزی بنویسید كه می خواهید بدانید.
نویسنده، جستجوگر است. او می داند می خواهد چیزی را به دست آورد اما نمی داند آیا آن چیز وجود دارد یا نه و باید خلق شود. تنها یك گوشه ننشینید و به ذهنیات و درونیات بیاندیشید. باید خود را به عنوان نویسنده ای جوان كشف و طرح كنید.
** ترس از صفحات سفید
مگی نلسون نویسنده معاصر آمریكایی از لذت اصرار و انكار، لذت ایستادگی، تعهد، وابستگی و فداكاری صرف در نویسندگی سخن می گوید.
نویسنده نباید اجازه دهد ترس از صفحات سفید او را از نوشتن باز دارد. باید روی صندلی بنشینید و با خلا ذهنی و صفحات خالی مبارزه كنید. صندلی خود را ترك نكنید، در اتاق بمانید، صفحات ورزشی روزنامه ها و ایمیل ها و اینترنت را رها كنید و ذهن تان را منسجم به كار نوشتن بدارید.
** خلق شخصیت ها
گابریل گارسیا ماركز نویسنده معاصر كلمبیایی می نویسد: ... و سپس نویسندگی به اندازه ای مغتنم و محترم شد كه گاه احساس می كنم فقط برای لذت محض داستان گویی می نویسم؛ بهترین حالت انسانی كه رستگاری را عینیت می بخشد.
خلق یك شخصیت داستانی مانند ملاقات با كسی است كه می خواهید عاشق او شوید، به گذشته زندگی اش اهمیت نمی دهید؛ بنابراین اطلاعات بیش از حد به خواننده در ابتدا ندهید. خواننده به لحظات عطف در داستان علاقه دارد، شخصیت ها را به تیپ تبدیل نكنید، تعمیم خصوصیات اخلاقی موجب این امر می شود. خواننده باید در همان لحظات ابتدایی یا عاشق شخصیت های شما یا متنفر از آنها شود.
هر یك از شخصیت ها را متمایز خلق كنید؛ برای هر كدام تكه كلام یا خصوصیت زبانی بیافرینید و هرگز فراموش نكنید كه افراد آنگونه سخن نمی گویند كه می اندیشند.
** گفت وگو نویسی
پتر كری نویسنده معاصر استرالیایی می گوید: معنای اعلامی از یك جمله بیان شده مانند لباس رو یك انسان و معنای واقعی زیر روسری و كراوات ها پنهان است. قوانین و پیشنهادات زیادی در مورد دیالوگ نویسی وجود دارد؛ اولین نكته این است كه آها و بله ها را كنار بگذارید. از گفت وگو برای ارائه اطلاعات استفاده نكنید، یا دست كم ارائه اطلاعات واضح را با گفت وگو بیان نكنید.
گفت وگویی را بین سه، چهار یا پنج نفر بنویسید، جمله هر گوینده ای را قطع كنید و از توصیفات بی فایده در كلام شخصیت ها بپرهیزید.
اتفاقات را در میانه دیالوگ ها پیش بینی و دیالوگ ها را از وسط اتفاقات آغاز كنید؛ به سلام و خداحافظی ها و چطوری و ... نیاز نداری. پیش از اینكه دیالوگ ها به اینجا برسد آنها را تمام كنید. اگر از لهجه یا گویش های شهرستانی استفاده می كنید متوجه باشید كه خواننده در انتها نباید گیج شود و باید منظور شما را بفهمد.
به كلیشه ها نزدیك نشوید و همینطور كه دیالوگ ها را می نویسید بدانید كه باید برای سكوت ها نیز در داستان خود ارزش قائل باشید.
** به دنبال ساختار
خورخه لوئیس بورخس شاعر معاصر آرژانتینی می نویسد: كتاب یك موجودیت منزوی و جداگانه ندارد؛ بلكه رابطه است و محوری برای روابط بی شمار.
هر اثر داستانی به نوعی از ساختار برخوردار است و بهترین داستان از ساختارهای بهتری برخوردار اند. داستان ها بر فطرت انسانی و ساختار استوار هستند. ساختار ضرورتا محملی برای حمل اندیشه است. قالبی كه داستان شما به خود می گیرد مانند خانه ای است كه به تدریج بر زیربناها ساخته می شود. البته ممكن است این خانه یك آسمان خراش، كاخ یا حتی كاراوانی در حال حركت باشد كه شخصیت های شما آن را به پیش می برند.
نویسنده ها گاه ساختار را از قبل پیش بینی كرده و داستان خود را به آن شكل بیان می كنند اما این یك تله است. نباید داستان خود را در قالبی از پیش ساخته بریزید؛ یك ساختار مناسب مانند آینه ای محتوای داستان را منعكس می كند. شخصیت ها را در برمی گیرد و همزمان آنها را پیش می برد. ساختار باید از درون شخصیت و پیرنگ داستان بیرون بیاید كه یعنی از زبان ناشی می شود. به عبارت دیگر روند تشكیل ساختار روندی همیشگی است و فصل به فصل و سطر به سطر همانطور كه پیش می روید آن را می یابید.
** زبان و پیرنگ
استفان كینگ نویسنده معاصر آمریكایی معتقد است: پیرنگ آخرین ترفند نویسنده خوب و اولین گزینه نویسنده متوسط است.
نویسنده ها، ویراستاران، منتقدان، خواننده ها و كارگزاران معمولا بیش از حد به پیرنگ اهمیت می دهند. البته قطعا مهم است، اما بعد از اهمیت زبان. پیرنگ در یك داستان خوب اولویت دوم است زیرا آنچه روی می دهد به اندازه اینكه چطور روی می دهد مهم نیست. اینكه چطور روی می دهد را زبان روایت می كند و تخیل ما رویدادهای داستانی را به یك اتفاق واقعی تبدیل می كنند.
این روزها توجه زیادی به پیرنگ در داستان ها می شود اما نباید فراموش كرد پیرنگ در فیلم بسیار مهم است. وقتی بیش از حد در داستان به آنها توجه می كنیم كتاب خاصیت خود را از دست می دهد. در دنیای سینما باید انگیزه را به عمل، اما در ادبیات باید تناقض ها را به عمل و حتی گاه انفعال تبدیل كنیم.
** علائم سجاوندی
ریموند چندلر نویسنده معاصر آمریكایی در نامه ای به ویراستار خود می نویسد: ویرگول برای دور انداختن نیست.
علائم سجاوندی مهم هستند، در واقع مرگ و زندگی یك جمله گاهی با آنها رقم می خورد. نقطه، نقطه ویرگول، پرانتز، گیومه و.... همه این علائم جمله را پیش می برند و دنیای شما را شكل می دهند. آیا نویسنده باید دستور زبان بداند؟ بله باید بداند، اما نباید به ان متكی باشد و از علائم سجاوندی بیش از حد استفاده كند.
نكته مهم دیگر این است كه دستور زبان بر اثر زمان تغییر می كند همانطور كه دستور زبان (انگلیسی) از زمان ویلیام شكسپیر یا ساموئل بكت عوض شده است. همچنین زبان مردم كوچه و بازار با زبان دانشگاهیان فرق دارد. با وجود همه این ها، استفاده صرف از دستور زبان می تواند اثربخشی جمله را كاهش دهد یا آن را مصنوعی كند.
اما نویسنده های خوب دستور زبان را می شناسند و با توجه به موقعیت داستانی به كار می بندند و این شناخت از خواندن زیاد حاصل می شود. اگر به اندازه كافی بخوانید، دستور زبان را به خودی خود فرا می گیرید.
** جست وجوگری
آلدوس هاكسلی نویسنده معاصر آمریكایی می گوید: امور شناخته شده و موضوعات كشف نشده ای وجود دارد و فاصله بین این دو با درهای برداشت و استباط پرشده است.
تحقیق و جستجو زمینه خلق نوشتن خوب است، حتی نوشتن شعر خوب. باید بتوانیم وارد زندگی، زمان یا پهنه جغرافیایی شویم كه از ما دور است.
با آنكه گوگل در این زمینه همیشه مفید است، اما دنیای پهناورتر از آن است. یك موتور جست وجو نمی تواند شمعی در كتابخانه ها بیافكند و راه را براثی شما روشن كند. نویسنده باید كتابخانه ها، كاتالوگ ها، تصاویر و آلبوم های قدیمی، نقشه ها را ببیند و خیابان ها و سرزمین های مختلف با بپیماید.
** شكست، شكست، شكست
ساموئل بكت نویسنده قرن نوزدهم انگلیسی می گوید: مهم نیست، بازهم تلاش كنید و باز هم شكست بخورید، بهتر شكست بخورید.
شكست خوب است، شكست انگیزه شما را نشان می دهد و ملزم به جسارتی است كه بداند شكست خورده اید و جسارت بیشتری برای اینكه بازهم شكست خواهید خورد. مرزهای خود را درنوردید، شجاعت واقعی توانایی این است كه با رد شدن یكی دیگر از آثارتان روبرو شوید.
شكست ها باعث می شود صبح زود برای كار بیشتر برخیزید و داستان طولانی تر و بهتری بنویسید.
** سطور آخر
بن ماركوس نویسنده آمریكایی معاصر می گوید: اگر دنیای پیرامون، ما را متعجب و متحیر نكند احتمالا به اندازه كافی به آن توجه نمی كنیم.
خطوط آخر هر داستانی همیشه این را می گویند: هرگز بعد از آن هیچ چیز مانند گذشته نشد. هیچ چیز در زندگی هرگز در یك نقطه آغاز نمی شود و هیچ امری واقعا پایان نمی پذیرد. اما داستان ها دست كم باید وانمود كنند كه همه چیز تمام شده است. دست كم این كار را خیلی جزئی و مفصل انجام ندهید. چندین روایت از جمله آخر بنویسید و به آنها فكر كنید. بارها و بارها هر روایت را بخوانید و روایتی را كه احساس می كنید درست تر است و رمز و راز كمتری دارد را برگزینید.
در پایان داستان نصیحت نكنید یا پایان اخلاقی ننویسید، معنای داستان خود را توضیح ندهید و باور داشته باشید كه خواننده همراه شما سفری طولانی را طی كرده و آمده است.
اگر داستان اجازه داد، اثر خود را حین اتفاق و منطقی پایان دهید تا خواننده به جلو پیش برود.
فراهنگ ** 9157 ** مترجم: منصوره شوشتری * انتشار: امید غیاثوند
تهران - ایرنا - آرزوی نویسنده شدن همواره در قلب بسیاری از انسان ها می تپد و ذهن های بسیاری را به خود مشغول كرده اما سوال این است چطور نویسنده شویم؟