۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ۹:۰۱
کد خبر: 82529974
T T
۰ نفر
ادیب افغان: سهراب برای من محبوب ترین شخصیت شاهنامه است

تهران- ایرنا- دكتر محمدافسر رهبین، ادیب، شاعر و مترجم فارسی زبان افغانستان كه چند روز پیش مأموریت سه ساله‌اش در مقام رایزن فرهنگی سفارت افغانستان در ایران به پایان رسید، در گفت وگو با خبرنگار ایرنا، از فردوسی و زبان فارسی در افغانستان امروز سخن گفت.

25 اردی بهشت ماه را تقویم‌ها به نام بزرگ حكیم ابوالقاسم فردوسی ثبت كرده‌اند؛ مردی كه نه‌تنها زبان فارسی را جاودانگی بخشید، كه با هنر خویش در راه زنده نگاه ‌داشتن میراث فرهنگی، ادبی و تاریخی ایرانِ بزرگ، كاری كرد كه پس از او عطار، خاقانی‌، نظامی‌، مولانا، سعدی‌، امیرخسرو، حافظ‌، صائب‌، بیدل‌، ملك‌الشعرای بهار، نیما، شهریار، اخوان، سایه، قیصر امین‌پور و بسیاری از شاعران و نویسندگان فارسی زبان در گستره زبان فارسی پدید آیند و شاهكارهایی جاودان از خویش به یادگار بنهند.
فردوسی، شاعر ایران است؛ شاعر اقلیم بزرگ زبان پارسی از ایران گرفته تا افغانستان و تاجیكستان و بخش‌هایی از هند و آسیای میانه.
دكتر محمدافسر رهبین، ادیب، شاعر و مترجم فارسی زبان افغانستان كه همین چند روز پیش مأموریت سه ساله‌اش در مقام رایزن فرهنگی سفارت افغانستان در ایران به پایان رسید، در گفت وگو با خبرنگار ایرنا، از فردوسی و زبان فارسی در افغانستان امروز سخن گفت.

** شاهنامه‌خوانی هنوز در روستاهای افغانستان رواج دارد
* آقای دكتر رهبین، شاهنامه فردوسی در افغانستان امروز چه جایگاهی دارد؟
- «به نام خداوند جان و خرد / كز این برتر اندیشه برنگذرد».
چون بحث درباره فردوسی است، بهتر دیدم كه كلام را با این بیت از شاهنامه آغاز كنم. فردوسی بزرگ شاهنامه را با این بیت آغاز می‌كند و چنان‌كه خود می‌فرماید، در رنجی كه سی سال تمام می‌برد، شاهكاری می‌آفریند كه نه‌تنها برای تاریخ زبان پارسی، كه برای ادبیات جهان یكی از بهترین نمونه‌ها است. از سوی دیگر می‌دانیم روزگاری كه فردوسی به سرایش شاهنامه روی آورد، روزگاری بسیار دشوار بود؛ زیرا با حضور عرب‌ها در ایرانِ تاریخی كه شامل ایران، افغانستان، تاجیكستان، بخشی از كشورهای آسیای میانه و حتی بخشی از شبه قاره می‌شد، زبان فارسی به خطر افتاده بود.
درواقع اگر فردوسی از یك سو اثری جاودان برای خود، جهان ادبیات و آینده تاریخ اسطوره‌یی ایران تاریخی و خراسان تاریخی آفرید، از سوی دیگر زبان فارسی را در آن شرایط نجات داد. اینكه می‌گوید:
«پی افكندم از نظم كاخی بلند / كه از باد و باران نیابد گزند» گواه همین است.
البته می دانیم كه كار فردوسی درشاهنامه‌سرایی تازه نبود و پیش از او كسان دیگری هم شاهنامه پدید آورده بودند، اما ویژگی مهم كار فردوسی یكی در این است كه، ما در تاریخ زبان پارسی شاهكاری نزدیك به شاهنامه نداریم كه این‌گونه به اسطوره یا تاریخ اسطوره‌یی ایران‌زمین بپردازد. دیگر اینكه شاهنامه فردوسی تأثیری مهم و جدّی بر شخصیت‌های گوناگون ادبی، حتی بر شخصیت‌هایی از ادبیات جهان گذاشته است.
پس از فردوسی، وضعیت ادبیات در گستره جغرافیایی زبان پارسی به‌گونه‌یی شد كه نظامیه بغداد توانست چنان در زبان پارسی نفوذ كند كه در مقطعی از روزگار دانستن زبانی عربی در میان نویسندگان و شاعران پارسی زبان، تبدیل شد به یكی از افتخارات و بر همین اساس است كه سبك عراقی در شعر پدید آمد.
به صورت مشخص در جغرافیای سیاسی كنونی زبان پارسی كه مبتنی است بر قلمروهای پیشین زبان پارسی، شاهنامه‌خوانی كمابیش رواج دارد؛ به‌ویژه در افغانستان كه خاستگاه زبان فارسی است و می‌دانیم كه بلخ و تخارستان خاستگاه اصلی زبان پارسی بوده، شاهنامه خوانی هنوز در روستاها وجود دارد.

** یعنی در همین روزگار كنونی نیز با وجود گسترش انواع مشغله‌ها و سرگرمی‌ها، شاهنامه‌خوانی در روستاهای افغانستان رواج دارد؟
- بله، ای كاش كاسِتی كه دوستی برای من آورده بود از شاهنامه‌خوانی دوست مرحوممان، نیلاب رحیمی كه 12 سال پیش وفات یافته، امروز اینجا در دسترس بود تا شما این شاهنامه‌خوانی را بشنوید. او بسیار به فردوسی پاك‌نهاد علاقه‌مند بود و با طرز و گویش بومی خود، یك كاسِت كامل از شاهنامه را خوانده است.

** آیا شاهنامه‌خوانی در افغانستان شیوه‌های گوناگون دارد یا اینكه در مناطق گوناگون به تقریب به یك شكل اجرا می شود؟
- شاهنامه‌خوانی در مناطق گوناگون با لهجه‌های مختلف اجرا می‌شود، اما باوجود تغییرهای گویشی، لحن اصلیِ آنها یكی است.

** افغانستان امروزی را تا چه حد در شاهنامه منعكس می‌بینید؟
- بسیاری از نام‌ها و یا جای‌هایی كه در شاهنامه به چشم می‌خورد، در افغانستان كنونی وجود دارد. بیشتر رخدادهای شاهنامه در زابل و سیستان و كابلستان و سمنگان و جاهایی اینچنین رخ می‌دهد؛ اكنون ما در افغانستان این استان‌ها را داریم، ازجمله استان زابل، سمنگان و یا جاهایی مانند تخت رستم در استان سمنگان.

** درباره تخت رستم یا توپ رستم بیشتر توضیح دهید.
- تخت رستم جایگاهی رفیع و حاكم در سمنگان است اگر بر بالای آن بایستیم، چشم‌اندازی وسیع دارد و می‌توان همه سمنگان را به خوبی دید. درواقع تصور كنید قسمتی از كوه مانند یك تخت هموار شده و خوب می‌دانیم كه این كار باید با دست انجام شده باشد.
جدای از این، صدها نام شاهنامه‌یی را می‌توان امروز در هر كجای افغانستان دید و شنید؛ از زال تا رستم تا سهراب تا تهمینه تا سودابه تا برزو تا منیژه تا بیژن و هزاران نام شاهنامه‌یی دیگر را در همین روزگار مردم بر روی فرزندان خود می‌گذارند. حتی پس از حوادث سال‌های اخیر و رواج بیشتر تروریسم در افغانستان و حوادثی چون شهادت قهرمان ملّی، شهید احمد شاه مسعود، گرایش مردم به انتخاب نام‌هایی اینچنین، بیشتر شده است.
حتی من نیز به پیروی از شاهنامه و در همان وزن متقارب سوگنامه‌یی در بیش از 100 بیت در وصف این شهید كه پاسدار بزرگ زبان فارسی بود، سروده بودم كه بیت‌هایی از آن بسیار سر و صدا كرد.

** شاهنامه‌خوانی بیشتر در كدام ناحیه‌های افغانستان رواج دارد؟
- بیشتر در نقاط شمالی افغانستان رایج است. با وجود اینكه متأسفانه بیش از سه دهه است كه افغانستان گرفتار جنگ‌های تحمیلی شده، اما در منطقه‌هایی چون كابلستان شمالی كه زادگاه من است و نیز بلخ و هرات و سمنگان رسم بر این بوده كه مردم زمستان‌ها دور صندلی، كه شما به آن «كرسی» می‌گویید، جمع ‌می‌شدند و كسی كه شاهنامه را به لهجه خوب می‌خواند، از حفظ یا از روی كتاب برای دیگران شاهنامه می‌خواند و گردو و توت و میوه‌های خشك زمستانی را روی صندلی می‌گذاشتند و چایی هم دم می‌شد و تا ناوقت‌های شب، شاهنامه‌خوانی می‌كردند كه این رسم هنوز باقی است و باوجود جنگ‌های طولانی هنوز از میان نرفته. در كنار این، در هر ناحیه‌یی نیز شاهنامه‌خوانان شناخته شده وجود داشتند.

** آیا در افغانستان شاهنامه را همراه با موسیقی هم می‌خوانند؟
- من به یاد ندارم كه از ابیات شاهنامه آهنگ ساخته شده باشد، اما بسیاری از بیت‌های شاهنامه در كتاب‌های درسی وجود دارد و زبانزد مردم است؛ بیت‌هایی چون:
«توانا بود، هر كه دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود»؛ و یا «چنین گفت پیغمبر راستگوی / ز گهواره تا گور دانش بجوی». در گذشته حتی بخش‌هایی از شاهنامه مانند داستان رستم و سهراب در تئاتر اجرا شده است؛ اما متأسفانه الآن وضعیت تئاتر افغانستان به علت جنگ‌ها به هم خورده است.
با صمیمیت باید ابراز كنم كه جمهوری اسلامی ایران با پذیرش و گزینش زبان فارسی برای زبان فراگیر، توانسته این زبان را در ایران جا بیاندازد؛ یعنی اینكه زبان رسمی هر قومی با داشتن زبان‌های محلی، زبان پارسی است. اما در افغانستان چون ما دو زبان داریم، هم پارسی و هم پشتو، این وحدت زبانی وجود ندارد. البته مردم بسیاری از ناحیه‌های پشتون نیز بسیاری از داستان‌های حماسی شاهنامه را به یاد دارند و قصه‌های شاهنامه در شعرهایشان بازتاب دارد.

** یعنی پشتون‌ها نیز به شاهنامه فردوسی توجه داشته‌اند؟
- بله، در میان پشتون‌ها كه در دو طرف خط دیورند (مرز افغانستان و پاكستان) قرار دارند، همین امروز نیز نام‌هایی چون افراسیاب وجود دارد. همچنین داستان‌های رستم و سهراب در شعر و ادبیات آنان حضور دارد. اما نگاه دیگری هم وجود دارد كه برخی كه تسلط زبان پارسی را نمی‌پذیرند و مخالف گسترش آن هستند. به‌طور كلی باید گفت كه شعر و ادبیات پشتون‌ها نیز از حماسه و داستان‌های شاهنامه تأثیر پذیرفته است.

** امروزه در زمینه شاهنامه چه كارهای علمی و پژوهشی در افغانستان انجام می‌شود؟
- ما همایش‌های فراوانی درباره شاهنامه برگزار كرده‌ایم. جدای از این، پژوهش‌های گوناگونی هم در افغانستان درباره شاهنامه صورت می‌گیرد، مثلاً در آكادمی علوم افغانستان كارهایی در این‌باره شده است.

** نسل جوان افغانستان امروز چه نگاهی به شاهنامه دارد؟
- در بخش زبان فارسی دانشگاه كابل پایان‌نامه‌هایی با موضوع شاهنامه فردوسی كار می شود. در افغانستان ما جوان و نوجوانی كه دست كم چند سال در مكتب درس خوانده باشد را نمی‌بینم كه لااقل شاهنامه را نشناسد؛ اما باید صریح و با دریغ گفت كه هم در افغانستان و هم در جمهوری اسلامی ایران، آنچه دیده‌ام این است كه نسل جوان ما بسیار از فرهنگ اصیل خود دور شده است. ما باور داریم كه اگر می خواهیم به فرهنگ اصیل تاریخی خود برسیم، باید نگاهی هم به پشت سر داشه باشیم. به باور من هیچ سرزمینی نمی تواند بدون نگاه به فرهنگ و تاریخ گذشته خود، زندگی امروز خود را بسازد و نیز بتواند چشم‌اندازی برای فردای خود داشته باشد.
ما باید در تمام سرزمین‌های زبان فارسی، یعنی ایران، افغانستان، تاجیكستان، بخش‌هایی از اوزبكستان و شبه قاره، نگاه دقیق و درستی به پیشینه فرهنگیمان داشته باشیم، زیرا این نگاه بسیار ما را كمك خواهد كرد كه بتوانیم به راهكارهایی بهتر برای زندگی امروزمان برسیم.

** در افغانستان بیشتر كدام نسخه‌ها و تصحیح‌ها از شاهنامه در دسترس مخاطبان است؟
- در گذشته‌ها كه چاپخانه‌ها بیشتر در هند وجود داشت، كتاب‌های ادبی از جمله دیوان حافظ و شاهنامه‌های ما بیشتر چاپ بمبئی بود. من خوب به یاد دارم كه دیوان حافظی كه پدرم داشت و من نیز در كودكی نخستین بار در كنار پدر از روی آن می‌خواندم، چاپ بمبئی بود؛ اما با پیشرفت دانش و تمدن و نیز پژوهش‌های گسترده‌یی كه درباره‌ شاهنامه صورت گرفته، در روزگار كنونی بیشتر شاهنامه‌های چاپ ایران در افغانستان رواج دارد، به ویژه تصحیح آقای جلال خالقی مطلق.

** اقبال اهل تحقیق و دانش افغانستان نسبت به آثار شاهنامه‌پژوهی فراوانی كه محققان ایرانی پدید آورده‌اند، چگونه است؟
- در افغانستان نسبت به ادبیات و شاعران ایران و نیز آثار پژوهشی دانشمندان ایرانی توجه فراوانی وجود دارد. شما اگر از یك شاعر افغان كه حضور ملموس در جامعه شعری افغانستان دارد، بپرسید كه نیما یوشیج كه بود، به‌طور كامل از نقش نیما در تحول شعر پارسی توضیح خواهد داد. اگر بپرسید كه شعر «زمستان» اخوان را شنیده‌اید، آخر آن را هم برایتان خواهد خواند كه «سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت». وقتی از فروغ بپرسید، «تولد دیگر» را برایتان توضیح خواهد داد. از سپهری بپرسید، حتی اگر چیز زیادی از او نداند، شعر «نشانی» را برایتان توضیح می‌دهد. اما با دریغ و تأسف نسل جوان شما، به جز چند نفری كه به افغانستان سفرهایی كرده‌اند یا مطالعه بیشتری داشته‌اند، در كل آشنایی با شعر و ادبیات افغانستان ندارند. در گذشته اما ارتباط تنگاتنگی بین استادان ایران و افغانستان وجود داشت؛ مثلاً مرحوم خلیل‌الله خلیلی با مرحوم استاد سعید نفیسی و مرحوم استاد فروزانفر قصه‌ها دارد و یا روانشاد دكتر صورتگر كه برای هم شعر و قصیده سروده‌اند. بنده نیز در حد توان كوشش كرده‌ام بر اساس همین رسم با شاعرانی چون عبدالجبار كاكایی، علیرضا قزوه و یا دیگر دوستان ارتباط داشته باشم.
من حتی یك برنامه را در مؤسسه فرهنگی اكو پایه‌گذاری كرده‌ام زیر نام «شب شعر زمستانی آتش در چله»، كه در سالِ پار (پارسال) ما توانستیم چهل شاعر را از ایران، افغانستان، تاجیكستان، پاكستان و حتی هندوستان دور هم جمع كنیم كه شعرهای پارسی خود را بخوانند. اكنون نیز كه این دنیای مجازی انسان‌ها را بسیار به هم نزدیك كرده، دیگر آن دشواری‌های گذشته وجود ندارد و همگان می‌توانند از این طریق سؤال‌های خود را بپرسند.

** در ایران فردوسی جایگاهی والا دارد؛ جایگاه حكیم فردوسی در میان مردم و مسئولانِ افغانستانِ امروز چگونه است؟
- از سال‌ها پیش كه پشتون‌ها در افغانستان حكومت داشته‌اند و نیز در این سال‌های پسین كه جنگ‌های فراوان و رخدادهای سیاسی نامیون در افغانستان روی داده، واقعاً جفاهای فراوانی به زبان فارسی شده است. البته این اتفاق در گذشته به این شدت نبود، حتی تا یك نسل پیش‌تر ظاهر شاه كه آخرین شاه پشتون در افغانستان بود، فقط فارسی صحبت می‌كرد و یك واژه هم پشتو به كار نمی‌برد. احمد شاه دورانی نیز كه مؤسس افغانستان فعلی است، نیز هیچ فرمانی را به زبان پشتو صادر نكرده و همه به فارسی بوده است. این كار آنان به این دلیل بوده كه می‌دانستند زبان فارسی، زبان فرهنگ و زبان مراودات منطقه‌یی است. چرا محمود غزنوی كه ترك بوده، به گسترش زبان فارسی كمك می كند؟ به باور بنده این‌ها بدین دلیل است كه زبان پارسی یك زبان فرامنطقه‌یی بود. در آن زمان (عهد غزنوی و سلجوقی) شما از كاشغر تا شبه قاره و بخشی از اروپا می‌توانستید جلوه‌های زبان پارسی را ببینید. همین امروزه نیز اگر به سرود ملی پاكستان دقت كنید، درمی‌یابید كه تنها دو واژه آن به زبان اردو است و باقی‌اش واژه‌های پارسی است.
به هر حال، به باور من اگر جهان نیز در برابر شاهنامه و فردوسی بایستد، باز هم فردوسی و شاهنامه‌ تا همیشه جاودان خواهند بود، همان طور كه حافظ تا ابد جاودانه است و این جاودانگی را زبان فارسی برای آنان رقم زده است، زیرا در جهان هیچ زبانی پیمانه (ظرفیت) زبان فارسی را در شعر و ادبیات و فرهنگ و هنر ندارد. یكی از نویسندگان معاصر ایرانی گفته كه غرب با همه بزرگی و فناوری‌هایش اگر می‌تواند یك فروغ فرخزاد به عالم عرضه كند.

** به نظر شما برای اینكه زبان فارسی راه شكوهمند خود را در سرزمین‌های فارسی زبان ادامه دهد، چه باید كرد؟
- ما باید در شناسایی دوباره نخبگان تاریخی و فرهنگی زبان فارسی به نسل امروز كشورهای فارسی زبان بسیار بكوشیم. باید در همه سرزمین‌های پارسی زبان كتابی مشترك از بزرگان و مفاخر زبان فارسی، از رودكی گرفته تا امیرخسرو و حافظ و غالب و بیدل و نویسندگان زبان فارسی، تهیه شود و در مدرسه‌ها آموزش داده شود.
از سوی دیگر نگاه‌ها گاه بسیار ویرانگر شده است؛ یك روز در جلسه‌یی بزرگ سخنرانی می‌كردم. سپس یك دوست ایرانی كه سمتش ریاست كل بود، توضیحی درباره مسئله‌یی داد و در آخر یك جمله خواند: «این متن به زبان‌های فرانسوی، انگلیسی و دری نیز ترجمه شود». من به این دوست ایرانی گفتم خیلی از این جمله شگفت زده شده‌ام؛ اما از شما خواهش می‌كنم كه لطفاً حافظ را به ما حواله دهید، چون منظور شما این است كه افغانستان، دری زبان است و ایران، پارسی زبان؛ و حافظ می‌گوید:
«ز شعر دلكش حافظ كسی شود آگاه / كه لطف طبع و سخن گفتن دری داند»؛ و شما كه خود می‌گویید دری زبان شما نیست و دری نمی‌دانید، پس حافظ را به ما بدهید.
در افغانستان كسی از این هم بدتر گفته بود. یكی از مسئولان گفته بود كه اگر من به فلان وزارتخانه برسم، همه كتاب‌های پارسی را به زبان دری ترجمه می‌كنم. وضعیت امروز زبان پارسی و ما پارسی زبان‌ها چنین است. امروز نمی‌توان تقسیمات و حدّ و مرزهای سیاسی جهان را نادیده گرفت، اما مردم و فرهنگ‌های مشترك را كه نمی‌توان از هم جدا كرد.

** در ایران، چه در میان عموم مردم، چه در كلاس‌های درس مدرسه و دانشكده‌های ادبیات، چند داستان شاهنامه بیشتر معروف است، ازجمله داستان‌های رستم و سهراب، رستم و اسفندیار و نیز داستان سیاووش. می‌خواهم بدانم در افغانستان كدام داستان‌ها بیشتر شهرت دارد؟
- در افغانستان داستان سیاووش نام دارد (معروف است)، اما داستان رستم و سهراب بیش از همه معروف است. روزی با یكی از استادان معظم درباره شاهنامه صحبت می‌كردم؛ او گفت ما از همه بخش‌های خوب شاهنامه، تنها بخش پهلوانی‌اش را گرفته‌ایم. بنده باور دارم كه شاهنامه در كل چهار نگاه دارد: حماسه، غزل، حكمت و اندرز؛ و رسوم و فرهنگ.
مشكل اینجا است كه در سرزمین ما یا سرزمین شما، بیشتر به جنبه پهلوانی شاهنامه نگاه می‌كنند، درحالی كه بخش خردورزی آن را فراموش می‌كنند؛ و این، درحالی است كه بیشتر بخش حكمت و اندرز و دانش است كه می‌تواند راهگشا باشد. در داستان‌ها و جنگ‌ها نیز كمتر به نگاه و حرف اصلی خالق اثر توجه می‌كنیم. مثلاً در داستان ضحاك و كاوه آهنگر باید توجه كنیم كه هدف فردوسی از طرح این استان و جان‌مایه این اثر چیست.
البته به نظر من، این بیشتر بستگی به نگاه آدم‌ها دارد؛ مثلاً كسی كه نگاه تغزلی دارد بیشتر به داستان‌هایی چون بیژن و منیژه یا زال و رودابه توجه می‌كند. اما اكثریت مردم ما كه علاقه دارند به پهلوانی و پهلوان‌سازی، بیشتر به بخش‌های پهلوانی شاهنامه نگاه می‌كنند. یكی از دلایل توجه به داستان رستم و سهراب نیز همین مساله است.
جوانمردی و عیاری هم كه بخشی از فرهنگ خراسان كهن را می‌ساخته، در گرایش مردم به پهلوانی‌های رستم تأثیر داشه است. در این اواخر هم كه فیلم و سینما پدید آمده، در آسیای میانه و روسیه و جمهوری اسلامی ایران فیلم‌هایی درباره رستم و سهراب ساخته شده كه این نیز در علاقه مردم به این داستان اثرگذار بوده است.

** برای پرسش آخر دوست دارم بدانم شما كه خود از ادیبان و شاعران پارسی زبان افغانستان هستید، با كدام یك از شخصیت‌های شاهنامه احساس همدلی بیشتری دارید؟
- من با سهراب پیوند عمیقی دارم.

** چرا؟
- شاید به دلیل محرومیتی كه از وجود پدر داشت و نوشدارو به او نرسید. ما هم در افغانستان جنگ‌های خانمان‌سوز و دوره‌های بسیار دشواری را پشت سر گذاشته‌ایم. رخدادهایی بر ما گذشته كه:
«نَبُد در فسانه، ندیدی به خواب / كه گردد دلی چون دل ما كباب».
سهراب را بسیار دوست دارم، یكی به این دلیل كه می‌تواند پا جای پای پدر بگذارد و دلاوری‌ها و پهلوانی‌های او را ادامه دهد. دیگر اینكه به علت محرومیت جان خود را از دست داد. ای كاش من آن زمان بودم و رستم را آگاه می‌كردم كه فرزند خود را نكشد.
میزگرد و گزارش‌**3067** 2023
خبرنگار: امیرحسین دولتشاهی ** انتشار: لطیف نكوئی
۰ نفر